به گزارش مجله خبری نگار، برخی معتقدند فردوسی سخندان، خالق رستم و سهراب و افراسیاب، علاوه بر خراسانی و طوسی، یک تهرانی اصیل هم هست؛ چون لااقل از سال ۱۳۱۳ خورشیدی، صاحب خیابانی در یکی از محلههای مرکزی تهران و میدانش نیز در بخش شمالی این خیابان بنا شد. در سال ۱۳۲۴ خورشیدی هم نخستین مجسمه نمادین این شاعر پاکزاد در میانه میدان سرپا شد و از آنجا، مشغول نظاره رفتار و کردار تهرانیها بود.
تمثال مجسمه جناب فردوسی، سهبار در این میدان تغییر کرده است. نخستین را زرتشتیان هندوستان از برنز ساختند و بهمناسبت هزاره فردوسی، آن را تقدیم ایران کردند. این مجسمه از سال ۱۳۲۴ تا ۱۳۳۸ در میدان فردوسی جا خوش کرده بود و بعد از آن به مکان فعلیاش در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران نقل مکان کرد.
دومین مجسمه میدان، کاری از استاد میرحسن ارژنگنژاد است که از سال ۱۳۳۸ نصب تا ۱۲ سال در میدان فردوسی تهران، روی پا ایستاد. این مجسمه حالا در میدان فردوسی مشهد نصب شده است.
اما سومین اثری که از میدان فردوسی سربرآورد، کاری از استاد ابوالحسین صدیقی است. ساخت این اثر ارزشمند در سال ۱۳۴۸ به پایان رسید و از آن در ساعت ۷ صبح روز دوشنبه، ۵ مهر ۱۳۵۰، طی مراسمی رونمایی شد و تا حالا در میدان فردوسی، روی پا ایستاده است.
اگر از مجسمه باشکوه میدان، کمی فاصله بگیریم، در این خیابان عهد قجری، ساختمانهایی مثل سفارتخانههای آلمان، انگلستان و ترکیه بنا شدهاند. ساختمان مرکزی بانک ملی ایران و بانک سپه هم از بناهای قدیمی این خیابان است. موزه جواهرات و سکه بانکسپه هم در این خیابان واقع است.
اگر بخواهیم از دیدهها و شنیدههای این میدان ادبی بگوییم بهخاطر قرار گرفتن در مسیر میدان انقلاب، بسیاری از حرکتهای مردم تهران در بهثمر رساندن انقلاب را شاهد بوده است. اما اگر کمی عقبتر برویم، مجسمه فردوسی، در سال ۱۳۳۰، شاهد تظاهرات مخالفان ورود آورل هریمن، مشاور ترومن، رئیسجمهور وقت آمریکا به ایران بود. مشاور ترومن حامل پیام میانجیگری میان دولتهای ایران و انگلستان بود که تظاهرات مخالفان از همین میدان آغاز و به میدان بهارستان ختم شد. در آن روز، پلیس و ارتش تحت فرمان شاه بهسوی تظاهرکنندگان تیراندازی کردند و دهها تن، کشته و مجروح شدند. خاطرههای این میدان با تظاهرات هواداران دکتر مصدق در سیام تیر ۱۳۳۱ هم گره خورده است.
در پایین پای مجسمه ۳ متری فردوسی، کودکی سپیدروی نیز روی تختهسنگی در جوار فردوسی بزرگ نشسته است. برخی معتقدند این کودک، همان زال، پدر رستم است که فردوسی آن را خلق کرده و در کوه قاف، کودکی خود را سپری کرده است و گروهی دیگر معتقدند آن کودک، همان زبان مادری، زبان شیرین پارسی است که فردوسیجان از هزار سال پیش تلاش کرده در حفظش کوشا باشد.
برخی نمادها، حس ملی و یکپارچگی ملتی آزاده را تقویت میکند. مجسمه فردوسی نیز از اینگونه است؛ تندیسی که استوار ایستاده و به آینده روشن این سرزمین، دل بسته است. بسیاری از شعرا، درباره فردوسی اشعاری سرودهاند؛ اما ملکالشعرای بهار، برای مجسمه فردوسی در این میدان قصیدهای سروده که شنیدنی است؛ قصیدهای که بهار به بهانه این مجسمه غرورآفرین، برای سرزمینش، آرزوی کامیابی و سربلندی میکند. بهار میگوید: «خواند در میدان فردوسی، بهار این چامه را / پس برِ تندیس فردوسی به تعظیم ایستاد / تا جهان باقیست باقی باد ایران بزرگ / دوستانش کامیاب و دشمنانش نامراد»
منبع: همشهری