به گزارش مجله خبری نگار،هوش مصنوعی، غولهای فکری جدید در حال ظهورند و غرور انسان در آستانهی فروپاشی است!
آخرالزمان هوش مصنوعی که از آن حرف نمیزنیم؟!
برای سالها، داستانهای آخرالزمانی مملو از تصاویری از شورش مرگبار ماشینها و بردهگی انسانها بوده است. با این حال، خطری پنهان، اما به همان اندازه نگرانکننده در حال شکلگیری است - خطری که به هستهی درک ما از ارزش انسان و خودآگاهی نوع بشر ضربه میزند.
با سرعت گرفتن پیشرفت هوش مصنوعی و عملکرد برتر آن نسبت به انسان در بسیاری از فعالیتهای ذهنی، خطر زیر سوال رفتن برتری فکری ما که مدتها مبنای خودباوریمان بوده است، وجود دارد. تواناییهای ظاهرا بی نقص این ذهنهای مصنوعی، محدودیتها و ضعفهای ذاتی هوش زیستی - حافظهی ناقص، تعصبات فلجکنندهی تحلیلی و محدودیتهای پردازش اطلاعات - را آشکار میکند.
این بیداری تلخ فراتر از تواناییهای ذهنی ماست. بسیاری از مهارتها و ویژگیهایی که زمانی نشانهای منحصر به فرد برتری انسان محسوب میشدند – خلاقیت، هوش عاطفی، پویاییهای پیچیدهی اجتماعی – در نهایت ممکن است تحت الشعاع قابلیتهای پیشرفتهی هوش مصنوعی قرار گیرند. چنین تغییر خارقالعادهای این سؤال را مطرح میکند: جایگاه غرور انسان در این میان کجاست؟
بگذارید واضح باشد، این بحثی ناامیدکننده برای تسلیم شدن به فراموشی نیست. بلکه فراخوانی است برای پذیرش هوش مصنوعی به عنوان ابزارهایی تکمیلی که توان بالقوهی انسان را تقویت و ارتقا میبخشند. با این حال، نادیده گرفتن تأثیرات روانی این جابجایی فکری، غیرعاقلانه است.
برای برخی، آخرالزمان هوش مصنوعی در درک ما از انسان، ممکن است دورهای از ناامنی، احساس خودویرانگری یا ارزیابی مجدد و ناراحتکنندهی جایگاهمان در کل هستی را به وجود آورد. این بیش از نابودی، نشاندهندهی پایان «خودبزرگبینی انسانمحور» است.
در حالی که تصاویری از سلطهی ماشین بر تخیلات ما چیره شده است، هوش مصنوعی تهدیدی ظریفتر، اما عمیقتر برای غرور انسان محسوب میشود. پیشرفت بیوقفهی قابلیتهای هوش مصنوعی، ما را با حقایق تلخی روبرو میکند – مهمترین آنها این است که ما آن غولهای فکری بینقصی نیستیم که برای مدتها خود را آنگونه میدیدیم. با هر دستاورد جدیدی، ضعفهای شناختی ما آشکار میشود.
این واقعیت، خودبزرگبینی ما به عنوان یک گونه را نشانه میرود. غرور انسان که مدتها با برتری به چالش کشیده نشدهی ما در قلمروی ذهن تقویت شده بود، اکنون آسیبپذیر است. دستاوردهای ما در خطر بازتعریف به عنوان گامهای کوچک، نه قلههای تکامل، قرار دارند. با این حال، در همین ادراک، پتانسیل روشنگری نهفته است.
رویارویی با محدودیتهای هوش زیستی میتواند جرقهی جهش بعدی و شاید حیاتیترین جهش انسان را بزند. فراتر رفتن از ضعفهای غرور، بازتعریف ارزش انسان فراتر از برتری فکری رو به زوال و ایجاد همزیستی با هوش مصنوعی، میتواند توان بالقوهی بیحد و مرز ما را آزاد کند. عبور از این کوره راه هستی، تعیینکنندهی این است که ما تقویتشده یا ضعیفشده از آن بیرون بیاییم. این انتخاب، به طور منحصر به فرد، در دستان ماست.