کد مطلب: ۴۱۸۵۰۸

آخرو عاقبت دوستی‌های خطرناک مجازی

از خواستگارانی که در فضای مجازی به من پیام داده بودند و قصد آشنایی بیشتر داشتند پسری توجه من را به خود جلب کرد و من نیز به قصد ازدواج و آشنایی بیشتر درخواست دوستی او را پذیرفتم.

به گزارش مجله خبری نگار،ابتدای جوانی وقتی هر خواستگاری برایم می‌آمد بهانه می‌گرفتم و جواب منفی به او می‌دادم تا این که خواستگارانم کمتر شد و من هم سنم بالا رفت. خویشاوندان و دوستان نیز پشت سرم خیلی حرف می‌زدند. خواستم تا بیش از این سنم بالا نرفته، البته الان هم ۳۵ ساله هستم و آن شور و شوق گذشته را ندارم. فکری به ذهنم رسید. گفتم شاید اینترنت و شبکه‌های اجتماعی بتواند هم سرگرمم کند و هم این که گزینه مناسبی برای ازدواج پیدا شود، اما افسوس که خودم را گرفتار کردم.

در تعدادی از این شبکه‌های اجتماعی عضو شدم و سرگرم گشت و گذار و مشاهده فیلم‌ها و کلیپ‌های آن بودم؛ هم برایم جالب بود و هم این که پسران دیگری به من پیام می‌دادند و قصد آشنایی با من را داشتند که با آن‌ها ازدواج کنم در بین خواستگاران در فضای مجازی که به من پیام داده بودند و قصد آشنایی بیشتر داشتند پسری توجه مرا به خود جلب کرد و من نیز به قصد ازدواج و آشنایی بیشتر با او درخواست دوستی‌اش را پذیرفتم.

بهروز که خود را مدیرعامل یک کارخانه معرفی کرده بود، داشت کم‌کم قسمتی از زندگی من می‌شد و هر روز در تلگرام با هم چت می‌کردیم و رابطه ما عمیق‌تر شده بود. چند ماه به صورت مجازی با او ارتباط داشتم. بهروز به من خیلی علاقه نشان می‌داد و خیلی مؤدبانه رفتار می‌کرد. به او علاقه‌مند شده بودم و می‌خواستم از نزدیک وی را ببینم. راستی یادم رفت بگویم بهروز اهل و ساکن استان دیگری بود، به همین دلیل تا آن زمان نتوانسته بودم او را ببینم. از او درخواست کردم به اصفهان بیاید. عکس او را دیده و پسندیده بودم، اما، چون به او علاقه‌مند بودم، خواستم بیاید و حضوری همدیگر را ببینیم. بهروز نیز درخواست من را پذیرفت و به اصفهان آمد. آن دو روزی که در اصفهان بود با همدیگر به نقاط تفریحی شهر رفتیم و لحظات خوشی را سپری کردیم. با دیدار بهروز، علاقه من به او چند برابر شد و اگر قبلا روزی یک ساعت چت می‌کردیم بعد از آن روزی چهار، پنج ساعت چت می‌کردیم و تماس تلفنی داشتیم. بعد از آن دیدار چند بار دیگر نیز بهروز به اصفهان آمد و او را دیدم تا این که یک روز به من گفت برای مشکلات کارخانه‌اش به ۴۰ میلیون تومان پول نیاز دارد و به محض دریافت وامش آن مبلغ را به من باز می‌گرداند. من که علاقه زیادی به بهروز داشتم از این که از من کمک خواسته بود خوشحال هم شدم بنابراین پس‌انداز و مقداری طلای خود را پس از فروش آن‌ها به او دادم و، چون به وی اعتماد داشتم هیچ ضمانتی از او دریافت نکردم.

بعد از مدتی به بهروز مشکوک شدم، چون رابطه او با من کمتر شده بود تا این که دیگر جواب پیام‌ها و تماسم را نمی‌داد. آن موقع بود که فهمیدم هدف او کلاهبرداری بوده و از همان ابتدا هیچ علاقه‌ای به من نداشته است و پس از دستگیری اش مشخص شد تمام صحبت‌هایش دروغ بوده و نه‌تن‌ها مجرد نبوده بلکه صاحب فرزند نیز بوده و شغل وی نیز کارخانه‌داری نبوده است.

این‌ها صحبت‌های دختر جوانی است که تاوان اشتباه و نادانی خود را داده و علاوه بر این که آبرویش در بین دوستان و فامیل رفته. دچار افسردگی و شکست عاطفی شده است. اشتباه او این بوده که مسیر خود را برای انتخاب همسر درست نرفته و سراغ فضای مجازی رفته که پر از دروغ و نیرنگ است؛ یکی از مهم‌ترین و سرنوشت‌سازترین تصمیمات در زندگی هر فردی انتخاب همسر است پس چرا جوانان امروز این تصمیم مهم را به جای این که با مشورت و کمک پدر و مادر انجام دهند خودشان و به کمک فضای مجازی انجام می‌دهند و نتیجه‌اش این است که یا در دام کلاهبرداران می‌افتند یا این که سرنوشت شوم طلاق و جدایی در انتظار آنهاست. 

منبع:اینفو

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر