به گزارش مجله خبری نگار،به نقل از جماران متن این یادداشت به این شرح است: یکی از دوستان مطلبی را از یکی از تلویزیونهای خارج نشین برایم فرستاد. در این چند دقیقه که من دیدم یکی از شرکت کنندگان میگفت: «[امام]روحالله خمینی مانند طالبان قصد داشت نوروز را از تقویم ایران حذف کند، اما مردم نگذاشتند.»
حقیقت قضیه اینکه میخواستم از کنار موضوع بگذرم، ولی دوست من اصرار داشت که صحت و سقم داستان را جویا شود.
گفتم دروغ داستان آنقدر واضح است که اگر کسی فقط در اینترنت جستجوی کوتاهی داشته باشد به خوبی از این امر مطلع میشود.
به عنوان نمونه چند مثال را نقل میکنم.
۱- دکتر صادق طباطبایی در کتاب خاطرات خود درباره اولین عید نوروز پس از پیروزی انقلاب اسلامی مینویسد: «من در جریان تدارک رفراندوم در روزهای آخر اسفند مرتب به قم رفت و آمد میکردم. در روز اول عید سال ۵۸ در بیت امام در قم بودم که هیأت دولت خدمت ایشان رسیدند. یادم است یک کیسه پلاستیکی کنار امام بود که در آن سکههای کوچک یک ریالی بود. مهندس بازرگان خطاب به امام گفتند یک عیدی در شأن انقلاب به ما بدهید. امام به هر کدام از وزرا از این سکّهها دادند. من گفتم جداگانه خدمتتان میرسم این فایده ندارد. وقتی همه رفتند و امام هم رفتند داخل، به آقای صانعی گفتم ببینید اگر آقا اجازه میدهند بروم خدمتشان. ایشان از سر لطف گفت شما از ما به امام نزدیکتر هستید ما باید از طریق شما اجازه بگیریم. رفتم نزد امام، داشتند بین دو اتاق قدم میزدند. سلام کردم و با حالت خنده و تبسّم پر از مهر و عطوفت گفتند هان چیه؟ گفتم عیدی میخواهم. کیسه را برداشتند، گفتم نه اگر همهاش را هم بدهید فایدهای ندارد. ایشان ۵-۶ تا از همان سکهها دادند و یک شوخی هم کردند و گفتند: تو باید از پدرت برای ما عیدی بگیری.»
۲-حجت الاسلام رحیمیان نیز در خاطرات خود مینویسد: «حضرت حجت الاسلام والمسلمین رحیمیان، یکی از اعضای دفتر امام مینویسد: «ما روز نوروز به اتاق حضرت امام وارد شدیم... امام حدود ساعت نه صبح، با نشاطتر از روزهای گذشته و متبسم و با قبای نو وارد شدند، و به افراد حاضر که در مجموع با دکترها پنج نفر بودیم، چند بار مبارک باشد گفتند. سپس خودشان سراغ سکههای یک ریالی را گرفتند و کف دست قرار دادند، افراد حاضر نیز بعد از دست بوسی، هر کدام چند عدد برداشتند. مشابه این برنامه در نوروز سالهای دیگر نیز تکرار میشد.»
۳-نویسنده کتاب خمینی روح الله در مطالب خود آورده است که: «از رفتهگر کوچهاش]امام خمینی [ پرسیدم آیا هرگز او را دیدهای؟ گفت: «دوبار، اما در هر عیدی، عیدی ام در یک پاکت دربسته میرسید». پرسیدم آخرین عیدی را کی گرفتی؟ گفت: «یک هفته قبل از نوروز با یک نامه که قابش کردهام و یک جفت جوراب که پا نکرده ام». حلقۀ مفقوده ام در اینکه به اعیاد ملی چه مقدار بها میداده از این جا پیدا شد و وقتی به آثارش رجوع کردم دیدم از کثرت ظهور چنین مطلبی پنهان مانده است... مردی که یک نسل پیش نوجوان بود گفت: هفتههای آخر اسفند ۱۳۳۵ برای خانواده ما هفته بدی بود. پدر نداشتم، مادرم نتوانسته بود لباس نو تهیه کند. غروبی غمگین کسی درِ خانهمان را کوبید برق شادیِ چشمهای مادرم، خانه را روشن کرد. بقچهای را که حاج آقا روح الله فرستاده بود باز کرد. برای همۀ اعضای خانواده لباس فرستاده بود. چه لباس هایی! هرگز بلوز و شلواری به زیبایی هدیه او نپوشیده ام.»
۴- حضرت امام خمینی (س) در نوروز جلوس داشتند و تبریک میگفتند و تبریک دیگران را میپذیرفتند و در پیام تلویزیونی خود دعای معروف «یا مقلب القلوب والابصار...» را میخواندند.
۵-از حجت الاسلام و المسلمین مرتضی اشراقی نوه حضرت امام در کتاب «پدر مهربان» نقل شده است که «منزل امام در نوروز سال ۱۳۶۸ خیلی شلوغ بود، من و [پسر دایی ام]یاسر و [برادرم]محمدتقی در خانه داییام [ مرحوم یادگار امام]داشتیم بازی میکردیم و منتظر بیرون آمدن امام بودیم. یکدفعه حسن آقا از در وارد شد و گفت: عیدی گرفتید؟ گفتیم: نه. گفت: سریع بروید که آقا شما سه تا را صدا کرده. ما با سرعت به آنجا رفتیم. عیدی امام به ما در سالهای ۶۵ تا ۶۷ سیصد تومان بود؛ ولی سال ۶۸ به ما هزار تومان عیدی دادند. امام همیشه وقتی میخواستند عیدی بدهند هیچ وقت نمیگفتند: بگیر. میگفتند: بیا جلو. ما را یکی یکی در بغلشان مینشاندند و بعد عیدی میدادند و یک دستی روی سر ما میکشیدند و بعد میرفتیم.»
۶- این همه را اضافه کنید به خاطرات خانواده امام که از دوران قم و نجف و نوروزهای مختلفی که داشته اند بازگو میکنند. در تمام این خاطرات تقید همسر امام به چیدن سفره هفت سین هم مشاهده میشود.
اینها را نوشتم، ولی دروغ دشمنان «خمینی» تمامی ندارد. پس چنانکه نوشته اند، «شنونده باید عاقل باشد». والا، حرف بی دلیل را میتوان در هر جا گفت. شلوغ بازار است، میگویند و میروند. چنانکه تا کنون نیز رفته اند و تنها عرض خود برده اند و زحمت ما را داشته اند.