به گزارش مجله خبری نگار، عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران، در نامهای به محسن امینزاده فعال سیاسی اصلاحطلب و معاون وزیر امور خارجه دولت اصلاحات، به بررسی تحولات اخیر در افغانستان و نقد مواضع دوگانه و متناقض اصلاحطلبان در قبال این اتفاقات و ماجرای داعش در عراق و سوریه پرداخته است.
وی در این نامه از وی خواست تا بحثهای قلمی دو سال گذشته را یک بار دیگر تجدید کنند تا از یک سو از فضای احساسی که اصلاحطلبان به آن دامن میزنند دور شده و به تقویت فضای تحلیلی کمک کنند.
متن نامهی سلیمینمین به شرح زیر است:
جناب آقای محسن امینزاده
با سلام.
این روزها بعد از فرار آمریکا از افغانستان، بحث چگونگی مواجهه با مناسبات داخلی این کشور یک بار دیگر در فضای سیاسی ایران حاد شده است. صیانت از مصالح ملی و همسایه فارسی زبان، همچنین وجود حیلهها و فریبها توجه به تجربیاتمان در سال ۱۳۷۷ را ضروری ساخته است. در آن سال برای اولین بار طالبان به عنوان یک اقلیت مؤثر پشتون بر کل افغانستان مسلط شد و موجی در کشورمان ایران، برای مداخله نظامی در کشور همسایه به راه افتاد. آن چه مرا به نگارش این نامه واداشت بیتوجهی دوستان اصلاحطلب به تجربیات گرانسنگی است که در نیمه دوم دهه هفتاد کسب شد. همانگونه که به طور مستند در مناظره قلمی فیمابین بنده و شما در سال ۱۳۹۸ در روزنامه سازندگی مطرح شد در آن زمان (سال ۱۳۷۷) اصلاحطلبان حمله به افغانستان را در شورای امنیت ملی به تصویب رساندند که با مخالفت سریع و قاطع رهبری مواجه شد. علاوه بر این واقعیت مسلم تاریخی، در مناظره قلمی مورد اشاره که ۲۱ سال پس از اولین اقدام طالبان برای تسلط بر افغانستان صورت گرفت جنابعالی مرقوم داشتید: «مسلماً کشورهای رقیب ایران در منطقه، از جمله کشورهای تأمینکننده هزینههای صدام در جنگ با ایران با اشتیاق علاقهمند بودند که ایران با طالبان درگیر شود و یک جنگ فرسایشی بیسرانجام، ایران را کاملاً به خود مشغول کند و آماده بودند سخاوتمندانه هزینههای چنین جنگی را به طالبان و متحدانش پرداخت کنند. متأسفانه اصولگرایان تندرو مشتاق حمله ایران به افغانستان هیچ توجهی به این جنبه نداشتند.» (اولین پاسخ امینزاده به سلیمی نمین، روزنامه سازندگی، شماره ۴۲۱، ۲۵ تیر ۱۳۹۸)
با توجه به مستندات غیر قابل خدشه در مورد این واقعیت که در دوران حاکمیت اصلاحطلبان، در شورای امنیت ملی به ریاست آقای خاتمی حمله به طالبان را تصویب کردند، حداقل میتوان گفت جنابعالی بعد از ۲۱ سال به میزان خطا بودن چنین رویکردی از سوی سران جریان خود واقف شدهاید و مطالبه جنگ با طالبان را به رقیب سیاسی خود نسبت میدهید.
اگر بر این موضع استوارید چرا جریان اصلاحات در دور اخیر مجدداً در قبال هوشمندی نظام جمهوری اسلامی به منظور درگیر نشدن با طالبان، جو روانی سنگینی به راه انداخته است و چنین موضع اصولی را زیر سؤال میبرد؟! مگر شما بعد از ۲۱ سال به این جمعبندی نرسیدهاید که درگیری با طالبان، ایدهآل کشورهای پیرو آمریکا در منطقه بوده است؟ اگر بر این باور استوارید از چه رو دوستان اصلاحطلب مجدداً با تحریک احساسات ملتمان نظام را برای دخالت نظامی در افغانستان تحت فشار قرار میدهند؟ آیا نگرانی از وضعیت شیعه و فارسیزبانان در افغانستان صرفاً با مداخله نظامی بر طرف میشود و اقدامات جمهوری اسلامی برای جلوگیری از هر نوع تعرض به آنان، حفظ قدرت و جایگاهشان در معادلات این کشور به حساب نمیآید؟ اجازه میدهید این پرسش را مطرح کنم که موضع شما در قبال اصولگرایانی که در عراق قاطعانه با داعش به عنوان پدیدهای به مراتب متحجرتر از طالبان حتی دوره اول، به مقابله پرداختند چه بود؟ آیا کارنامه اصلاحطلبان در مورد عراق را با تبلیغات اخیر در تعارض نمییابید؟
تلاش گسترده غرب و اسرائیل برای مسلط کردن جریان داعش در عراق به عنوان یک پدیده وارداتی (جمعآوری شده از کشورهای مختلف) با تلاش مؤثر نیروهای اصولگرا خنثی شد. آیا میتوانید حتی یک مورد از ایثارگری نیروهای اصلاحطلب در این زمینه ارائه دهید؟ اگر نمیتوانید، از چه رو دلیل عدم دخالت نظامی در افغانستان را همگونی فکری القا میکنید تا فشار روانی بیشتری وارد آورید؟! طالبان در افغانستان یک مسئله داخلی این کشور است، یک پدیده وارداتی نیست.
آمریکا در بیست سال جنگ نتوانست مقاومت در برابر اشغال را نابود سازد و در نهایت تن به مذاکره و نوعی تعامل با طالبان به عنوان یک جریان داد؛ دولت افغانستان را وادار به آزادی زندانیان آنان کرد، چندین میلیارد دلار تسلیحات پیشرفته برای آنان قبل از فرار بر جای گذاشت (که در این مورد نیز سخن، بسیار است و بیان آن فرصت دیگری را میطلبد)، با آنان توافقنامهای که از محتوای آن اطلاع چندانی در دست نیست به امضا رساند و... ایران نیز هوشمندانه وارد دام آمریکای شکستخورده نشد و از طریقی غیر از مداخله نظامی از تضعیف جریانهای اصیل در افغانستان ممانعت به عمل آورده است. چگونه اصلاحطلبانی که در جریان هجوم داعش به عراق نه تنها نگران شیعیان این کشور نبودند بلکه حتی در زمان نزدیک شدن این جریان وارداتی به مرزهای ایران دست از تضعیف سیاسی ایران برای حضور مستشاری در این کشور بر نداشتند امروز میتوانند تمایل خود برای مداخله نظامی ایران در افغانستان را ناشی از دغدغهمندی برای شیعیان این کشور جلوهگر سازند؟ آقای امینزاده! در حالی که طالبان در این دور از طریق گفتگو با سران قبایل و گروهها راه خود را برای تسلط باز کرد اصلاحطلبان تصویری ارائه میدهند که گویا جای جای افغانستان علیه طالبان مقاومتی چشمگیر صورت میگیرد و ایران به این مقاومتها بیتوجه است.
پنجشیر، نماد مقاومتها جلوهگر شد؛ در حالی که ژنرال دوستم و عبدالله عبدالله، دو بازوی شهید همیشه جاوید افغانستان یعنی احمد شاه مسعود، نه تنها سلاح به دست نگرفتند بلکه مصالح کشور افغانستان را در تعامل اقوام با یکدیگر یافتند. جمهوری اسلامی ایران بدون دخالت نظامی در افغانستان اقدامات مؤثری در صیانت از جایگاه سایر اقوام کرده است. اگر قوم غلبه یافته به توصیههای صریح ایران، یعنی تشکیل حکومت با مراجعه به آرای عمومی (حکومت همهشمول) گوش نسپارد هرگز دوام نخواهد یافت. احیای هویت ملی در افغانستان تنها راه پایان دادن به سلطه بیگانه است. آمریکا بعد از فرار از افغانستان میکوشد درگیریها در این کشور را تشدید کند و برای این امر برنامههای مختلفی تدارک دیده است.
با خویشتنداری و هوشمندی ایران تمام این تدابیر بیاثر خواهد بود؛ بنابراین از جنابعالی دعوت میکنم بحثهای قلمی دو سال گذشته را یک بار دیگر تجدید کنیم تا از یک سو از فضای احساسی که اصلاحطلبان به آن دامن میزنند دور شویم و از دیگر سو به تقویت فضای تحلیلی- چه در ایران و چه در افغانستان- در این زمینه کمک کنیم. تهران به طور قطع وارد باتلاق طراحیشده نخواهد شد؛ برای هیچ جریان سیاسی نیز زیبنده نخواهد بود که سالها بعد ناگزیر از وارونهنمایی مواضع خود در یک امر حیاتی شود.
عباس سلیمی نمین
مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران