به گزارش مجله خبری نگار، وقتی زن فرانسوی کیف پولش را باز کرد، بانوی جهانگرد منتظر بود عکس اعضای خانواده او یا نشان و تصویری از خانواده، دوستان و زادگاهش را داخل کیفش ببیند. سمیرا هزار و ۱۰۶ کیلومتر فاصله ایران تا سوئیس را زمینی و هوایی طی کرده بود تا در ساحل دریاچه ژنو نقاط تاریخی و دیدنی شهر لوزان را تماشا کند. میان لوزان سوئس و بخش اویان فرانسه فقط به اندازه این دریاچه کوچک فاصله بود و بانوی جهانگرد نمیتوانست از دلربایی این قطعه از خاک فرانسه در همسایگی کشور سوئیس بیتفاوت بگذرد.
وقتی او با قایق خود را به اویان رساند، دیگر فرسنگها با ایران فاصله داشت و در گفتگو با مردم اویان بهدنبال چند و، چون فرهنگ و دلبستگیهای آنها میگشت. سر میز ناهار وقتی اختلاطش با بانویی فرانسوی گل انداخت، تصور میکرد تصاویر اعضای خانواده او را داخل کیف کوچکش خواهد دید، ولی زن جوان اویانی که یکبار به ایران سفر کرده بود، توی کیفش فقط و فقط تصاویری از روستای تاریخی ابیانه را گذاشته بود! خاطرات سمیرا براتی پر از این لحظات ناب است و او در طول ۱۴ سال جهانگردی و دیدار با ۷۲ ملت در ۵ قاره دنیا اتفاقاتی شگفتانگیز و جذاب را تجربه کرده است.
هر یک از روزهای عمر سمیرا، رنگی خاص دارد و هر روزش در یک گوشه دنیا و کنار آدمهایی گذشته که هیچکدام شبیه دیگری نیستند. یکی از پرهیجانترین خاطرات خانم مارکوپولو در سفر به مغولستان اتفاق افتاده است. او در این سفر در تمام ۱۶ ساعتیکه یکنفس روی اسب میتاخت تا در شمال مغولستان یکی از بدویترین قبایل روی زمین را ببیند، به این فکر میکرد که شانس دیدار با ساتانها فقط نصیب آدمهای خوشاقبال انگشتشماری میشود که او یکی از آنهاست. وقتی هم با بدنی زخمی از نیش پشههای گزنده به چادرهای رنگی آنها رسید، کهنترین قبیله مغولی را مقابل خود دید که برای آرامش روح مردگان خود مراسمی ویژه برگزار میکردند نمیدانستند درحالیکه آنها با ساعتها اسبسواری در زمینهای ناهموار و لغزنده پزشکان شهر را به بالین بیماران در حال احتضار خود میآورند، دیگر آدمهای زمین با تلفن همراه و دیگر ابزار الکترونیک میتوانند از راه دور با هم ارتباط بگیرند و ساعتها اختلاط کنند.
درحالیکه فکر نمیکرد روزی کارت تور لیدری به کارش بیاید، یکی از همدورههایش با او تماس گرفت و خواست بهعنوان راهنمای تور، ۴۰ گردشگر را در دیدار از گیلان و ماسوله همراهی کند. پذیرفتن این پیشنهاد برای براتی از سر تفنن بود، ولی برای همراهانش سنگتمام گذاشت و در نخستین قدم آنها را با اهدای۴۰ کتاب مخصوص سفر غافلگیر کرد. در طول مسیر هم آنقدر سرگرمیهای گروهی جذاب برایشان تدارک دید که تکروهای تور هم با او همراه شدند.
وقتی از سفر برگشتند، سمیرا برای ازسرگرفتن برنامه معمول زندگیاش به محل کارش رفت، ولی مسئول آژانس مسافرتی که وصف توانمندیهای تورلیدر جوان را شنیده بود با او تماس گرفت و خواست مسئولیت تورهایی را که برای بازنشستگان برگزار میشود، بر عهده بگیرد. این بار هم سمیرا نتوانست این پیشنهاد را نادیده بگیرد و درحالیکه خانوادهاش نگران به خطر افتادن موقعیت شغلی او و مخاطرات و پیشامدهای سفر بودند، اما اوکار در بانک را رها کردو بهعنوان تورلیدر ایرانگردی را آغاز کرد. کمکم مزمزهکردن تجربههای بینظیر از مواجهه با گردشگران مختلف، آنقدر سمیرا را گرفتار کرد که دیگر نتوانست از این مسیر پا پس بکشد.
براتی درباره تنوع فرهنگها و ویژگیهای ملل مختلف میگوید: «برخلاف ایرانیان که قادرند در همان زمانی که مشغول کاری هستند به سؤالات مختلف درست و دقیق پاسخ دهند، در کشورهای اروپایی باید برای پرسیدن یک آدرس یا سؤالی جزئی مدتها در لابی هتلها توی صف بایستی تا متصدی هتل به شما پاسخ دهد. ژاپنیها هم سؤالات معمولی را با مکث و تأملهای طولانی پاسخ میدهند.»
او تعریف میکند: «در سفر به کشورهای مختلف متوجه تفاوت عادتها و فرهنگهای آنها شدم. مثلا در کشور ژاپن که ۱۲ بار بهتنهایی یا همراه با تور به آنجا سفر کردهام، هیچوقت وسیلهای از من یا همراهانم گم نشده و هر بار که وسیلهای گرانقیمت یا بیقیمت در رستوران، هتل یا مکانهای عمومی این کشور جا میگذاشتیم، ژاپنیها آن را در نهایت امانتداری به ما برمیگرداندند، درحالیکه در بعضی از کشورها مرتب باید به اعضای تور و همسفرانم سفارش کنم که مراقب وسایل خود باشند و تا لحظهای غافل میشویم جیب یکی از مسافران خالی میشود.» او در کشور کوبا شاهد مهربانی و احساس مسئولیت مردم این کشور نسبت به گردشگران بوده است: «یکی از مسافران تور در هاوانا هتلش را گم کرد و جوانی کوبایی با صرف ساعتها وقت او را به محل اقامتش رساند. ویتنامیها هم چنین مسئولیتپذیریای دارند و یک شب که در این کشور برای گرفتن تاکسی به مشکل برخورده بودم، یک دختر ویتنامی تا وقتی برایم تاکسی پیدا نکرد، از من دور نشد.»
براتی تعریف میکند: «در لسآنجلس درحالیکه پشت فرمان خودرویی کرایهای بودم، تلفنی صحبت میکردم. پلیس من را متوقف کرد و وقتی دلیل تخلفم را پرسید برایش توضیح دادم که مادرم مدتی طولانی از من بیخبر بوده و مجبور شدم با او تماس بگیرم تا از نگرانی درآید. پلیس که با موهای بلوند و چشمهای سبزرنگش ظاهری کاملا آمریکایی داشت، ملیتم را سؤال کرد و وقتی فهمید ایرانی هستم برایم جریمه ثبت نکرد و درحالیکه از من دور میشد، گفت: همسر من اصفهانی است!»
این لحظههای تکرارنشدنی برای سمیرا براتی از ۱۴ سال پیش شروع شد. او در دوران تحصیل عشقش به سرککشیدن در تاریخ و جغرافیا و ادبیات چهارگوشه دنیا را نادیده گرفته بود تا خانواده و اطرافیانش از آینده شغلی او خاطرجمع باشند. براتی پزشک و مهندسشدن را که برای دختران و پسران دههشصتی تنها مسیر اثبات هوش و توانمندی محسوب میشد، تجربه نکرد، اما مشغولشدنش در یکی از بانکهای کشور سبب شد زندگی آرام و بیدغدغهای را در پیش بگیرد. در چند سالی که سمیرا در بانک مشغول کار بود همیشه احساس میکرد دلش را لابهلای حساب و کتاب دارایی و اندوختههای مشتریان فراموش کرده و وقتی در وبگردیهایش متوجه شد در دانشگاه علامه طباطبایی دورههای آموزش جهانگردی برگزار میشود، در این دوره شرکت کرد تا شنیدن وصف زیباییهای دنیا او را از روزمرگیهایش دور کند. در این کلاسها او تنها شرکتکنندهای بود که برای پیداکردن شغل پای درس استاد جهانگرد ننشسته بود، ولی بیشتر از همه همدورههایش برای دانستن کنجکاوی به خرج میداد. براتی جزو معدود کسانی بود که در آزمون دشوار پایان دوره برگزیده شد و از سوی سازمان میراث فرهنگی کارت تورلیدری دریافت کرد.
به چشم خانم جهانگرد جوان هیچ جای دنیا خالی از زیبایی نیست، اما گشتوگذار در سمرقند و بخارای کهن و باستانی را که پاره تن ازبکستانند، از لذتبخشترین سفرهای سیاحتی میداند و در تمدن آتن و یونان رگههایی از عظمت ایران باستان را میبیند. وصف زیباییهای کوههای راکی و دریاچههای پرآب کشور کانادا از زبان براتی شنیدنی است و هر بار که به مکزیک سفر میکند، نمیتواند از تماشای شکوه سواحل و دریاهایش چشمپوشی کند. خانم مارکوپولو در سفرهای مختلفش با ایرانیان خارج از کشور هم برخوردهای زیادی داشته و سکونت یکی از آنها در لسآنجلس باعث شده او از جریمههای سنگین پلیس راهنمایی و رانندگی ایالت کالیفرنیا نجات پیدا کند.
منبع: همشهری