به گزارش مجله خبری نگار،اشعار کوتاه بودن زندگی و همچنین اشعار گذر عمر و جوانی زیادی وجود دارند که در وصف دوران جوانی و دانستن قدر این دوران و کوتاه بودن عمر سروده شدهاند. شعر در مورد جوانی نشاط و شور و سرزندگی را به تصویر میکشد. اما در بیشتر مواقع در روزگار کهنسالی شاعر سروده شده است. شاعر با یادآوری دوران جوانی افسوس میخورد که قدر آن را ندانسته است و به جوانان توصیه میکند که قدر این دوران بیبازگشت از زندگی خود را بدانند.
جوانی را ز کف دادم ز بس با غصه خو کردم
چــو پیری را بـخود دیدم جوانـی آرزوکـردم ندانستم که بازی دارد این دهر دنی با من
دریـغـا آن زمـان بگذشت ودیـرش یاداو کـردم
به امیدی که بازآرم دگر باره جوانی را
گرفتم فانوسی دستم شبابم جستجو کردم
زندگی یک سراب یک سراب
پایان کار من و تو خراب خراب
آرزوها همه نقش برآب برآب
گذشتهها مثل یه خواب یه خواب
فانوس دل ما یه شهاب یه شهاب
بروی چهرهها یه نقاب یه نقاب
ذهن خسته ما پی جواب جواب
جوانی یک سراب یک سراب
زیر رگبار مصیبت
روی شنزار صداقت
با کوله باری از محبت
میدویدم پی حقیقت
خیس و خسته
پاهایی به گل نشسته
کوله باری ته کشیده
گمشده به بیراهه رسیده
همچنان به فکر فردا
مات از این کار دنیا
بعد از این همه دویدن باز تنها
چه کنم گمشده ام نشد پیدا
آخر و عاقبت این طلبیدن
زخم آلود به گوشهای تکیدن
نه توان باز گشتن
نه مجال رسیدن
نه توان باز گشتن
نه مجال رسیدن
سوار بر قطار زمان
چرخیم به گرد خود در این مکان
ز ایستگاه کودک
به ایستگاه نوجوان و جوان
تا رسیم به ایستگاهی
که شویم پیر و ناتوان
گویند: بی شک
همانجاست پایان
غافل از وجود آن جهان
بر باد رفت در غم و حسرت جوانیم
بی آرزو چه سود دگر زندگانیم
تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را
چه سود از زندگانی، چون تبه کردم جوانـی را
عمر از کف رایگانی میرود
کودکی رفت و جوانی میرود
این فروغ نازنین بامداد
در شبانی جاودانی میرود
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند
بلبل شوقم هوای نغمهخوانی میکند
همه کس راتن واندام وجمال است وجوانی
وین همه لطف ندارد تو مگرسرو روانی؟
افسوس که نامه جوانی طی شد
و آن تازه بهار زندگانی دی شد
افسوس که ایّام جوانـــــــی بگذشت
هنگام نشاط و شادمانی بگذشت
تا چشم گشودیم در این باغ، چو گل
هفتاد و دو سال زندگانی بگذشت
جوانی حسرتا بامن وداع جاودانی کرد
وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کرد
شباب عمر عجب با شتاب میگذرد
به دین شتاب خدایا شباب میگذرد
شباب و شاهدوگل مغتنم بود ساقی
شتاب کن که جهان با شتاب میکذرد
جوانی، چون سواری بود و بگذشت
به گلزاری بهاری بود و بگذشت
دریغا از جوانی، صد دریغا
که آن هم روزگاری بود و بگذشت
من جلوه شباب ندیدم به عمر خویش
از دیگران حدیث جوانی شنیدهام
به روزگار جوانی درود باد درود
که دوره خوش من دوره جوانی بود
عیش خوش و ایّام جوانی همه گوئی.
چون بوی گلی بود که همراه صبا بود
شادی کنیدای دوستان من شادم و آسودهام
بوی جوانی بشنوید از پیکر فرسودهام
شعری درباره جوانی و نوجوانی
مشو از باغ شبابت بشکفتن مغرور
کز پیش آفت پیری بود و پژمردن
سحرگه به راهی یکی پیـــــر دیــدم
سوی خاک خم گشته از ناتوانی
بگفتم: چه گم کردهای اندرین راه؟
بگفتا: جــوانی، جـوانی، جــوانی
گویی به خواب بود جوانی مان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود
A heart that loves is always young.
قلبی که عشق میورزد همیشه جوان است