کد مطلب: ۱۴۹۱۶
11400953_13_5e31d2cb0b4f0c03

در این 10 روز که از ورود میهمان ناخوانده و نامرئی (ویروس کرونا) به ایران یا کشف یا افشای حضورشوم آن می‌گذرد، شئون و دستگاه‌های مختلف جامعه درگیر آن شده‌اند و از هر منظر بدان پرداخته شده و در سطح پزشکی و بهداشت عمومی که مرتبط‌ترین حوزه است، محدود نمانده است.

در حوزۀ سیاست، مردان دولت و حکومت درگیر آن هستند. در عرصۀ اقتصاد، کسب و کارها تأثیر پذیرفته و بیم‌ناک زیان در آستانۀ فروش مورد انتظار در آستانۀ عید نوروزند. در حیطۀ مذهب و به خاطر آن که ماجرا از قم شروع شده و بر سر بستن یا نبستن حرم‌ها بحث درگرفته است.

صنعت گردش‌گری ضربه خورده است و مورخین به صحنه آمده و روایت ماجراهای مشابه در 100 سال پیش در ایران را بازمی گویند که از کرونا نشانی نبود اما آنفلوآنزا قربانی می‌گرفت و رییس سازمان نظام روان‌شناسی هم از آمادگی روان‌شناسان برای کنترل اضطراب کرونا خبر داده است و خلاصه عرصه‌ای نیست که ربطی به این داستان پیدا نکند و کرونا هم تمام شود این قصه از حیث اشارات و تمثیلات ادامه دارد.

شایعات هم رواج یافته و روح طنز ایرانی نیز شیطنت می‌کند. در این میان اما انگار جای ادبیات، خالی است و شاید بپرسید ویروس کرونا را با ذوقیات چه کار؟

برای آن‌که هم دربارۀ شیوع ویروس کرونا نوشته باشم و هم با گفته‌ها و نوشته‌های دیگر در این روزها متفاوت باشد از زاویه‌ای دیگر نگاه می کنیم و سری به مولانا می‌زنیم!

این غزل مشهور مولانا جلال الدین محمد رومی بلخی را به احتمال زیاد شنیده و لذت برده‌اید:

بنمای رُخ که باغ و گلستانم آرزوست/ بُگشای لب که قند فراوانم آرزوست

ای آفتابِ حُسن، برون آ، دَمی ز ابر / کان چهرۀ مشعشعِ تابانم آرزوست

بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز/ باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست

یعقوب وار، وااَسفا همی زنم/ دیدار خوبِ یوسف کنعانم آرزوست...

البته بعید است در این اوضاع و احوال مولانا بخواهد باغ و گلستان یا قند فراوان یا چهرۀ تابان، آرزو کند یا ساعد سلطان و یوسف کنعان.

آرزوی همگانی این است که این ویروس ناخوانده هر چه زودتر رخت بربندد و زحمت، کم کند و برای رفتن آن، تصمیم واحد و قاطعی برای مقابله اتخاذ شود و همه هم تبعیت کنند.

اگر قرار بر قرنطینه است یکی نگوید توطئه است و قبول نداریم و اگر قرار بر تعطیل است مشخص شود چه بازۀ زمانی و کجاها و اگر بازگشت به روال عادی با چه تضمینی و به چه قیمت؟

پس، از زبان مولانا و در قالب دل‌نشین او می‌توان گفت «تصمیم کلانم آرزوست» یا «تدبیر عیانم آرزوست» یا «تجهیز و امکانم آرزوست» یا در قبال عرضه کنندگان کالاهای مرتبط مانند ماسک و الکل و ژل‌های ضد عفونی کننده «انصاف و وجدانم آرزوست» و برای دل‌گرمی زنان و مردان سپید پوش، «سلامت و قوت پزشکان و پرستارانم آرزوست».

در دفتر اول مثنوی معنوی هم داستان مرد نحوی فرایاد می‌آید. داستان مردی اهل فضل و ادب و سخن‌وری و آشنا با صرف و نحو که در سفری دریایی مدام اطلاعات خود را به رخ ناخدا می‌کشید و می‌پرسید فلان قاعده یا صرف و نحو ( دستور زبان) را می‌دانی یا نه و طبعا پاسخ مرد دریا منفی بود و مسافر مدعی این گونه تحقیر می‌کرد و می‌گفت : نیمِ عمرت بر فناست! ناخدا البته شکیبایی به خرج می دهد.

تا جایی که کشتی گرفتار توفان و گرداب می شود و ناخدا یا کشتی‌بان می پرسد: شنا می‌دانی یا با فن شنا (و در زبان مولانا "آشنا")آشنا هستی و به زبان امروز « شنا بلدی؟» و مرد مدعی دست پاچه و مستأصل، می‌گوید: نه! شنا نمی ‌دانم و پاسخ می‌شنود: پس کُلّ عمرت بر فناست! در آن گرداب، مهارت شنا به کار می‌آمد نه ادعاهای لفظی.

غرض این است که کرونا نشان داده چقدر آسیب پذیریم و آنچه تصور می کنیم می دانیم در این فقره به کارمان نمی آید و شاید وقت آن باشد که در نوع آموزش علوم و مهارت ها تجدید نظر کنیم تا حداقل بدانیم چه باید بکنیم. واکسن و دارو کشف نشده اما برای مقابله با بحران باید آموزش دید زیرا مدار جهان بر امور واقعی و  عینی می‌گذرد و به صرف دانسته‌های ذهنی نمی‌توان مدعی بود.

آن یکی "نحوی" به کشتی در نشست
رو به کشتی‌بان، نهاد آن خودپرست

گفت: هیچ از "نحو" خواندی؟ گفت: لا
گفت: نیمِ عمرتو شد بر فنا!

دل‌شکسته گشت، کشتی‌بان ز تاب
لیک آن دَم کرد، خامُش از جواب

باد، کشتی را به گردابی فکند
گفت: کشتی بان، بدان نحوی بلند

هیچ دانی "آشنا" کردن؟ بگو
گفت: نی! ای خوش‌جوابِ خوب‌رو

گفت: کلِ عمرت ای نحوی فناست
زانکه کشتی غرق این گرداب هاست

"محو" می‌باید نه "نحو" اینجا بدان
گر تو محوی بی‌خطر در آب ران!

کرونا چشم جامعه ایران را به روی واقعیت‌های تازه ای باز کرده است. چونان مرد نحوی در دریا...

* تصویر مولانا، نقش پارسا پیروز‌فر بازیگر خوش سیما و توانای ایرانی در فیلمی که حسن فتحی در حال ساخت آن است (شمس و مولانا)

منبع: عصر ایران

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
قوانین ارسال نظر