به گزارش مجله خبری نگار،سوپرانوز که با نامهای سوپرانوها و خانواده سوپرانو نیز شناخته میشود، سریالی پرطرفدار بود که اولین فصل آن در سال ۱۹۹۹ همه را غافلگیر کرده و دنیای تلویزیون مدرن را کاملاً احیا کرد. از زمان انتشار آن در شبکه HBO، سریالهای بی شماری تولید شده است که سعی کرده اند به جایگاهی در حد و اندازههای سوپرانوز در صنعت تلویزیون دست پیدا کنند. این سریال درام که در مورد یک شخصیت مافیایی بدنام، تونی سوپرانو بود، برای HBO بسیار موفق بود، سریالی که کلیشهها و اصول مافیا را به تصویر میکشید و رویکرد استودیوها و مخاطبان به ژانر گانگستری را در آینده تلویزیون تغییر داد.
سوپرانوز در طول هشت سال انتشار خود یک سریال بزرگ و بسیار پرطرفدار بود، تا جایی که از آن زمان تاکنون به عنوان آغازگر عصر طلایی جدید تلویزیون شناخته میشود. تونی سوپرانو نه تنها پدرسالار یک خانواده از طبقه متوسط رو به بالا در نیوجرسی (و رئیس مافیا) بود، بلکه یک شخصیت خوش ساخت بود که به شکل موثری ذهنیت شخصیتهای مافیایی را بازسازی کرد. تونی سوپرانو شخصیتی جذاب بود که در حال درمان روانشناختی بود و همزمان دشمنانش را حذف میکرد. سوپرانوز سریالی در مورد جنایتها و اکشن بی حدوحصر و رفتارهای افسارگسیخته مافیا نبود، بلکه یک محصول رسانهای بسیار زیبا و خوش ساخت بود که راه را برای سریالهایی مانند Breaking Bad و Mad Men هموار کرد.
سوپرانوز با از راه رسیدن در یک زمان تقریباً عالی در تاریخ رسانههای بصری، قالب جدیدی را ایجاد کرد. این سریال نه تنها حاوی شخصیتپردازیهای بی نقص و کاملی بود، بلکه در طول شش فصل خود، به همان اندازه مخاطبان را دعوت میکرد تا دیدگاهشان نسبت به مسائل مرتبط با اصول اخلاقی شخصی شان را مورد بازنگری قرار دهند.
قبل از انتشار این سریال در سال ۱۹۹۹، دنیای تلویزیون کاملاً متفاوت بود. بسیاری از اوقات، از مخاطبان خود چیز زیادی نمیخواست جز اینکه هفته به هفته و بدون تفکر زیاد، داستانی سریالی را دنبال کنند. بسیاری از شخصیتها هنوز هم دارای عمق بودند، با روایتهای داستانی که مردم مشتاق دنبال کردن آنها بودند، اما این سریالها عمدتاً توانایی ایجاد تغییرات مؤثر یا توسعه در مسیر قابل درک مخاطبان مدرن را نداشتند.
این موضوع تا حد زیادی به نویسندگان مربوط میشد، کسانی که استانداردها و مقررات بسیار سختگیرانهای برای نوشتن داستانهایی قابل هضم داشتند. بسیاری از شبکهها، حتی در اواخر دهه ۱۹۹۰، نمیخواستند برنامههایشان به موضوعات عمیقتری در حوزه روانشناسی، نژاد و خشونت بپردازند. از موضوعات بحثبرانگیزتر اجتناب میشد تا مخاطبان و حامیان مالی کمتر احساس طرد شدگی بکنند. یا این گمان عامه مردم در آن زمان بود.
اهمیت پخش یک سریال از HBO بسیار قابل توجه بود. به عنوان یک سرویس اشتراکی، HBO به محدودیتهای ذکر شده در بالا مقید نبود؛ بنابراین توانایی نادیده گرفتن این قوانین را داشت و مصمم بود یک سریال متفاوت بسازد، سریالی که به موضوعات تیرهتری میپرداخت که بسیاری از شبکههای آمریکایی از آنها اجتناب میکردند. تونی سوپرانو دقیقاً همان چیزی بود که شبکههای تلویزیونی از آن دوری میکردند. او یک گانگستر خشن بود که اخلاقیات پیچیدهای داشت و از بیماریهای روانشناختی رنج میبرد. سرانجام، به نظر میرسید که تلویزیون به پرداخت شخصیتهای پیچیده و در عین حال جالبی که از دهه ۱۹۷۰ به وفور در سینما دیده میشدند رضایت داده است.
به نوعی، سوپرانوز راه خود را با فیلمهایی مانند پدرخوانده و رفقای خوب هموار شده دیده بود. سوپرانوز توانست از بازاری از قبل موجود برای این نوع فیلمها وجود داشت، با گسترش آنها به رسانههای بزرگتر، استفاده کند، جایی که میشد چنین شخصیتها، مضامین و روایتهایی را با عمق بیشتری بررسی کرد. در حالی که این فیلمهای مافیایی بر کلیشههای ایتالیایی-آمریکایی تکیه میکردند، سوپرانوز اجازه نداد این عناصر شخصیتهایش را تعریف کنند. در عوض، این سریال متعهد به ارائه دیدگاهی ایتالیایی-آمریکایی از سبک زندگی و فرهنگ آمریکایی به مخاطبان بود، و توجه بیشتری به تجربیات واقعی داشت تا جنایتهای مافیا در سطح سطحی که بسیاری انتظار داشتند این سریال آنها را برجسته کند.
بنابراین، سوپرانوز نه تنها مضامین تکرار شونده دنیای مافیا را توسعه داد، بلکه آن را به طور کلی به چالش کشید. این رویکرد موفقیت آمیز بود و جایگاه سوپرانوز را در تاریخ تلویزیون و فرهنگ عامه تثبیت کرد. سوپرانوز همانند فیلمهایی که پیش از آن منتشر شدند، بسیار تأثیرگذار بود و راه را برای سریالهایی مانند بریکینگ بد برای نفوذ بیشتر به فرهنگ تلویزیون هموار کرد. پس این درست است که سوپرانوز به ایجاد دومین عصر طلایی تلویزیون کمک کرد، و این موجی است که هنوز به طور کامل از بین نرفته است.
برای اینکه موفقیت این سریال را به شکلی واقعی درک کنید، کافی است تنها به استقبال و نقدهای بی نظیر منتقدان از آن نگاه کنید. اول از همه، واکنش منتقدان به آن به طور مداوم در تمام طول شش فصل تحسین برانگیز بود، جایی که فصل سوم در راتن تومیتوز امتیاز کامل ۱۰۰ درصد را دریافت کرد و بخش دوم فصل ششم با عدد ۸۴ درصد کمترین امتیاز کل سریال را در این سایت بدست آورد؛ بنابراین جای تعجب نیست که این اولین سریال در یک شبکه کابلی بود که هم نامزد و هم برنده جایزه امی برای بهترین سریال درام شد. نامزدیها و جوایز برای این سریال دائماً بیشتر و بیشتر شد، در حالی که این سریال در بخش بازیگری، تولید و کارگردانی همواره مورد تحسین و تمجید قرار میگرفت.
سوپرانوز نقشی کلیدی در افزایش محبوبیت HBO و به نوبه خود، تثبیت کردن به سریالهای تاریکتر در آگاهی عمومی ایفا کرد. این تا حدی به دلیل اعماق جدیدی از شخصیت پردازیهای سریال بود و سطوح جدیدی از انتظارات را ایجاد کرد که سریال آینده برای موفقیت باید به آن میرسیدند. توسعه شخصیت تونی شکافهای قابل توجهی که مخاطبان در سریالهای قبل از ۱۹۹۹ به آن عادت داشتند را پر کرد. او کار خود را به عنوان شخصیتی شروع میکند که به راحتی نفرت انگیز است. دمدمی مزاج بودن و بی احترامی کردن به دیگران دو ویژگی شخصیتی هستند که همه در او میبینند. اگر منصف باشیم، اینطور نیست که این ویژگیها چیز بدی باشد، زیرا دقیقاً آن چیزی است که مردم از یک رئیس مافیای خانواده دوست انتظار داشتند.
همانطور که سریال پیش رفت، روش تونی برای درگیر شدن با دنیای اطرافش بازتابی از روان در حال رشد او شد. هر چه او مجبور میشد بیشتر با موقعیت خود در بالای سلسله مراتب خانوادهای مافیایی کنار بیاید، انتخاب هایش بیشتر بارهای که باید با آنها زندگی میکرد را نمایان میساخت. شیوه به تصویر کشیدن شدن شخصیت تونی برای مخاطبان کاملاً منحصر به فرد است، که میتوان آن را تا حد زیادی از طریق مشارکت فعال او در درمان حملات وحشتش مشاهده کرد. این نشان دهنده تعهد سریال به کاوش مردانگی و اهمیت مسئولیت پذیری در مورد سلامت روانی خود بود، به ویژه در مردانی که معمولاً به دلایل مرتبط با غرور از طرح کردن چنین چیزهایی خودداری میکنند.
بسیاری در طی این سالها به اهمیت به تصویر کشیدن چنین چیزی اشاره کرده اند، به ویژه انجمن روانکاوی آمریکا، که جایزهای را برای نمایش چنین چیزی به این سریال اهدا کرد. علیرغم اینکه او یک رئیس مافیاست که زندگیاش پر از خشونت و مرگ است، تونی یکی از قابل درکترین شخصیتهای تلویزیونی در آن دوران است، در حالی که همزمان پیامهای مهمی را به طرفداران پروپاقرص خود منتقل میکند.
شخصیت تونی طوری ساخته شده بود که برای درک خستگی روحی و جسمی او لازم نبود خودتان عضو مافیا باشید. اما این فقط مختص تونی نیست. دیگر شخصیتهای مرد سریال نیز به شکل ظریفی بازتابی از جامعه مردانه آمریکا در آن مقطع زمانی بودند. نگرشهای روزمره جنسیت گرایانه و نژادپرستانه به قدری رایج بود که بینشی انتقادی از این نگرشها را بدون احساس اجبار ایجاد میکرد. تبدیل این نظرات و رفتارها به چیزی برای خندیدن به این شخصیتها بسیار موثر بود.
این تغییر انتظارات نشان میدهد که چگونه و چرا The Sopranos در حین و پس از انتشارش چنین تاثیرگذار و مهم بود. پس از این سریال بود که مخاطبان انتظار عمق جدیدی از پیچیدگی را در شخصیتهای محبوبشان داشتند. دیگر مردم به سادگی مناسبات سطحی خانواده را نمیپذیرفتند، بلکه آنها اکنون به چیزی واقعی نیاز داشتند تا با آن ارتباط برقرار کنند، علی رغم نکات داستانی عجیب و غریب. به عنوان مثال، وضعیت والتر وایت در سریال بریکینگ بد عادی نبود، اما شخصیت او به راحتی قابل درک بود و همین طور اضطرابها و موقعیتهایی که همسر و پسرش در آن قرار داشتند.
این تا حد زیادی به دلیل انتظارات شخصیتی بود که توسط The Sopranos تعیین شده بود. پس از درگذشت بازیگر نقش تونی، جیمز گاندولفینی در سال ۲۰۱۳، بازیگر نقش والتر وایت، برایان کرانستون، اذعان کرد که “بدون تونی سوپرانو، والتر وایتی وجود ندارد. ” این گفته به تنهایی به میراث غیرقابل انکاری که سوپرانوز ایجاد کرد، اشاره میکند، و اینکه چرا این سریال یک اثر تلویزیونی بسیار مهم بود و این اهمیت هنوز ادامه دارد.
منبع:روزیاتو