به گزارش مجله خبری نگار،رقص اژدهایان به عنوان یک تراژدی وحشتناک شناخته میشود، تراژدی که سریال House of the Dragon آن را به خوبی بر روی صفحه نمایش کوچک بازسازی کرده است، اما هیچ جنگی بهتر از نبرد گولت، این جنگ داخلی ویرانگر را به نمایش نمیگذارد. با رسیدن دو کارزار نظامی طولانی به اوج خود، این نبرد یک جنگ دریایی بزرگ است، اما دارای اژدهایان بیشتری نسبت به هر میدان جنگ دیگری از رقص اژدهایان است. در دنیای وستروس، تصاویر عاشقانه و وحشتناک جنگ دو روی یک سکه هستند و گولت نیز از این قاعده مستثنی نیست. هر چقدر هم که نبردهای اژدهایان حماسی باشد، هزینههای هر دو طرف ویرانگر بوده و یک مرگ به طور ویژه ضربهای سیاسی به آرمان سیاه جامگان وارد میکند. علاوه بر این، این واقعیت که سبزجامگان با کمکهای سری توانسته اند رهبرشان را خارج کنند، ارزش این را دارد که بپرسیم این نبرد چرا ارزش این همه تلفات را داشت. با این حال، پس از چنین تلفات سنگینی، به نظر میرسد که این سؤالی است که تعداد کمی از هر دو طرف واقعاً میخواهند به آن پاسخ دهند.
در حالی که خط زمانی این جنگ در سریال خاندان اژدها مشخص نیست، کتاب آتش و خون میگوید که نبرد گولت ۹ ماه پس از مرگ پادشاه فقید رخ میدهد. از قبل دیده ایم که ماجرای روکس رست چقدر ویرانگر بوده است، جایی که اژدهایان برای اولین بار با هم درگیر شدند. نبرد دریایی برای تصرف کینگز لندینگ، با این حال، به عنوان آخرین اقدام در کارزاری است که در ابتدا یک اقدام بعید از جانب سیاه جامگان به نظر میرسید. هر دو نیروی دریایی ماهها را صرف جمعآوری نیروهایشان کردهاند، و هرکسی که پیروز شود، در موقعیت برتری برای در اختیار گرفتن بر تاج و تخت آهنین خواهد بود.
جدا از اژدهایانشان، بزرگترین مزیت سیاه جامگان، نیروی دریایی خاندان ولاریون بوده است که از آن برای محاصره پایتخت از طریق دریا استفاده میکنند. به امید شکستن آن، سبزجامگان به دنبال جذب یک نیروی دریایی خارج از وستروس در قالب شاراکو لوهار (ابیگیل ثورن) و دزدان دریایی او هستند که تنها نیروهایی به نظر میرسند که احتمالاً قادر به مبارزه با ولاریونها هستند. از آنجایی که اژدهایان سیاه جامگان نیز قطعاً در نبرد ظاهر خواهند شد، شاراکو دستور حملهای پیش دستانه به ناوگان رقیب را میدهد، در حالی که ناوگان ولاریونها در بندر اسپایس تاون لنگر انداخته است، زیرا این کار را تنها فرصت برای نابودی ولاریونها قبل از رسیدن اژدهایانشان میداند. البته انگیزههای مالی واضحی نیز در حمله به ناوگان ولاریونها وجود دارد، زیرا به دلیل سالها ماجراجوییهای کورلیس ولاریون ملقب به مار دریایی، این بندر یکی از ثروتمندترین مکانهای وستروس است.
از طرف دیگر، سیاه جامگان اکنون بیشترین اژدهایان را در اختیار دارند که مقابله با آنها برای سبزجامگان غیرممکن به نظر میرسد. با مصدوم شدن سانفایر و مشغول بودن ویگار، تنها اژدهایی که سبزها میتوانستند در پاسخ به کار بگیرند، دریمفایر است، اما هلینا (فیا سابان) به هیچ وجه یک سوارکار با تجربه نیست. در کتابهای مارتین، سیاهجامگان چهار دانه اژدها دارند، اما به نظر میرسد که نسخه سریالی، نقش نتلز را با رینا (فیبی کمپبل) که هرگز در کتابها سوار اژدها نمیشود، جایگزین کرده است. از آنجایی که دیمون (مت اسمیت) هنوز در ریورلندز در حال جمع آوری نیروست و رینیرا (اما دارسی) نمیتواند جان خود را در نبرد به خطر بیندازد، مسئولیت رهبری نیروهای سیاه جامگان به عهده پسر بزرگش است.
در مرحله اولیه نبرد گولت، به نظر میرسد همه چیز برای سبزجامگان خیلی خوب پیش میرود. از آنجایی که آنها از نور خورشید برای جلوگیری از شناسایی شدن از ساحل استفاده میکنند، لوهار موفق میشود ولاریونها را کاملاً غافلگیر کرده و نزدیک به یک سوم ناوگان آنها را در بندر غرق کند. آنها بعد از رسیدن به ساحل، با غارت و سوزاندن اسپایس تاون وهای تاید، جایی که مرکز قدرت خود کورلیس (استیو توسن) است، این پیروزی را جشن میگیرند. گفته میشود که تخریب این بندر آنقدر ویرانکننده است که ولاریونها هرگز جایگاه قبلی خود را باز نمییابند، به طوری که در طول سریال بازی تاج و تخت، ولاریونها یک خاندان کوچک هستند، و اسپایس تاون نیز هرگز بازسازی نمیشود.
همه اینها با از راه رسیدن اژدهایان تغییر میکند. بهعنوان وارث، جسریس (هری کولت) خود رهبری حمله را بر عهده گرفته و ناوگان دزدان دریایی نیز تلاش میکنند اژدهای او را هدف قرار دهند، زیرا ورمکس جوان است و قدرتمندترین اژدهای تارگرینها نیست، اما چهار اژدهاسوار دیگر پشت سر او هستند. همه آنها ساعتها بدون ترحم ناوگان براووسی را با نفس آتشین اژدهایانشان میسوزانند و بیش از شصت کشتی از صد کشتی دشمن را نابود میکنند. نیازی به گفتن نیست که روحیه در میان ملوانان لوهار به شدت کاهش مییابد و او به ناچار دستور عقب نشینی میدهد.
با این حال، قبل از فرار، نیروهای سبزها موفق میشوند ضربهای ویرانگر به سیاه جامگان وارد کنند، شاید حتی بدتر از مرگ رینیس (ایو بست) به عنوان بدترین مرگ در جبهه آن ها. در حین یک شیرجه تهاجمی به سمت یکی از کشتی ها، اژدهای جسریس، ورمکس، مورد هدف یک قلاب قرار میگیرد و سرعت بالای خود او باعث ایجاد شکاف بزرگی در شکمش میشود. در حالی که این جراحت به خودی خود کشنده نیست، ورمکس به درون دریا سقوط کرده و در این بحبوحه و آشوب با کشتی دیگری برخورد میکند که باعث میشود که او در لاشه کشتی گیر افتاده و در حالی که همراه با کشتی غرق میشود، جانش را از دست بدهد. با وجود اینکه جسریس موفق میشود خود را رها کرده و به تکههای چوب چنگ بزند، به سرعت با برخورد یک تیر به گلویش کشته میشود.
در سراسر سریال خاندان اژدها، ترس از نابودی متقابل قطعی، موضوع ثابتی برای هر دو طرف در این جنگ بوده است. این موضوع قبلاً در مقیاس کوچک با مرگ دوقلوهای کارگیل نشان داده شده است، اما فصل ۳ خاندان اژدها این موضوع را به سطح دیگری میبرد. با توجه به اینکه چگونه درگیری بین دو طرف اکنون به یک جنگ تمام عیار تبدیل شده است، کاملاً منطقی است که اولین نبرد بزرگ در آن مرحله به عنوان یک هشدار برای آنها عمل کند. از قضا، این همه هزینه، بهویژه ترس اینکه بیهوده بوده باشند، دقیقاً همان دلیلی است که باعث شود به آنها توجهی نشود.
از نظر اعداد صرف، برنده کاملاً مشخص است. نه تنها سه گانه در این نبرد به طور کامل نابود شد، و دیگر هرگز در رقص اژدهایان نقشی ایفا نکرده و بعداً خود درگیر یک جنگ داخلی گردید، بلکه راه به سمت کینگز لندینگ باز شد. اما، حتی با کنار گذاشتن سوزاندن اسپایس تاون و ناوگان ولاریون، مرگ جسریس همچنان یک ضربه ویرانگر برای رینیرا، هم از نظر سیاسی و هم از نظر شخصی است. بدون شک، این مرگ در سریال بسیار وحشیانهتر خواهد بود، زیرا تاکنون سریال از طریق صحنههایی با مادرش، سخت برای نشان دادن او به عنوان یک وارث آینده دار تلاش کرده و این موضوع مرگ اجتنابناپذیر او را غمانگیزتر میکند.
چیزی که نبرد گولت را بی فایده میکند این است که حتی یک پایان دائمی برای جنگ داخلی تارگرینها نیست، زیرا فرار ایگان دوم (تام گلین-کارنی) از قبل پیروزی سیاسی قاطعی برای رینیرا را از بین برده است. حتی اگر او اعدام شده بود، همچنان ایموند (ایوان میچل) برای مبارزه با رینیرا زنده است و ویگار تا حد زیادی بزرگترین تهدید برای دانههای اژدها باقی میماند. مانند جنگ داخلی در کلیت آن، همه اینها این سوال را ایجاد میکند که اگر هر دو طرف در این روند تمام آنچه برایشان مهم است را از دست بدهند، برای چه چیزی میجنگند. هیچ کس این را بهتر از خود کورلیس درک نمیکند، که از قبل چیزهای زیادی را از دست داده و نبرد گولت را به بهترین شکل در دو جمله خلاصه میکند: «اگر این پیروزی است، دعا میکنم که دیگر هرگز پیروز نشوم».
منبع:روزیاتو