کد مطلب: ۶۱۹۹۰۶
۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۴

دیگر ما را طاقت ساختن سوخته‌ها نمانده؛ مگر کسی به داد ما برسد!

ننه شیرین، در آتش سوزی اخیر هست و نیستش را از دست داد. حتی خودش اگر نجنبیده بود، الآن از دست رفته بود؛ ننه می‌گفت: «نه توانی مانده و نه رمقی برای ساختن. تا کی بسازیم و بسوزیم؟ بدهکاریم. دیگر ما را طاقت بهتر ساختن روزگار نمانده؛ مگر اینکه کسی به داد ما برسد!»

به گزارش مجله خبری نگار،هنوز شدت گرما در رخسار و صدای گورگور آتش، در گوش‌شان می‌پیچد. صورت‌شان هنوز سرخ و سیاه، بغض در گلوی‌شان مانده و اشک چشمان‌شان هم هنوز خشک نشده است.

مردان و زنان در کنار دختران و پسران خود که الآن تنها سرمایه آن‌ها در شهرک سوخته امامزاده ابراهیم هستند، شب‌ها ناراحت و خجالت‌زده در خانه اقوام و همسایه‌ها سکنی دارند و روز‌ها با حالی زار و رویی آزرده، سرِ خانه و کاشانه خود حاضر می‌شوند.

هنوز ذکر «سیمه، سیمه» (سوختم، سوختم) زمزمه زیر لب مردان و زنان تالش‌زبان روستای امامزاده ابراهیم شفت است که با همان لباس گریخته از آتش و بدون کفش، روی تل‌هایی از خاکستر راه می‌روند و ماحصل یک عمر خود را زیرو رو می‌کنند تا شاید آثاری از آنچه داشتند را پیدا کنند و برای آینده خود به‌کار بگیرند.

هنوز دود ریزی از کُنده‌های چوبی مدفون زیر خرابه‌ها همچون شمعی که تازه خاموش شده باشد در جای‌جای شهرک سوخته مشاهده می‌شود. پسری داس به دست و چکش زنان در حال جدا کردن تیر و تخته‌های جامانده از آتش سوزی بر تیرک‌های آهنی است. تلاش می‌کند تا بتواند به داخل مغازه‌ای که تمام سرمایه‌هایش در آن بود، برود؛ تلاشش گرچه بی‌فایده بود، اما هنوز امیدش زنده است و در رسیدن به آن تقلا می‌کند.

چشمتان را به هر سویی که بیاندازید، جلوه‌هایی از خشم آتش را بر پیکر بی‌جان شهرک چوبی امام‌زاده ابراهیم شفت می‌بینید. دختر جوانی که روی پله بتنی شکسته، کِز کرده و نشسته است.

گویا به خانه پدرش نگاه می‌کند که تقریبا هیچی از آن باقی نمانده است. همسایه روبرویی‌اش با همان لهجه شیرین تالشی، می‌گفت: «بنده خدا ماه بعد عروسی داشت. تمام جهیزیه‌اش را که پدرش با کارگری و دستمزد روزمزد و البته با هزار زور و زحمت خریده بود، در این آتش‌سوزی نابود شده است.»

روزگار تلخ ننه شیرین

ننه شیرین، اوج قصه پر غصه شهرک سوخته امامزاده ابراهیم شفت است. او تجربه آتش‌سوزی در همه ادوار را دارد. پیرزنی ساده و بی‌آلایش که دو تن از فرزندان خود و همسرش را در گذر زمان از دست داده و با دیگر پسرش در یکی از این خانه‌ها زندگی می‌کرد.

ننه شیرین، در آتش سوزی اخیر هست و نیستش را از دست داد. حتی به گفته اهالی، خودش نیز از جمله کسانی بود که اگر نجنبیده بودند، الآن از دست رفته بود. او ادر یکی از خانه‌های اقوام خود زندگی می‌کند.

روزگار، توان راه رفتن را از او گرفته تا او را به یکی بهترین ناظران و گواهان تاریخ شفاهی امامزاده ابراهیم کند.
ننه می‌گفت: «زندگی در امامزاده ابراهیم برای ما و همسایه‌ها، تمام شده است. نه توانی مانده و نه رمقی برای ساختن. تا کی بسازیم و بسوزیم؟ آهی در بساط نداریم. بدهکاریم. دیگر ما را طاقت بهتر ساختن روزگار نمانده؛ مگر اینکه کسی به داد ما برسد!»

اینجا غم روی غم تلنبار شده است

شوک بزرگ، همچنان در چهره بسیاری از مردان امامزاده ابراهیم شفت، نمایان است. پدر علی می‌گفت: «به سه ربع (۴۵ دقیقه) هم نکشیده که تمام دار و ندار ما و همسایه‌ها در آن شب هولناک توسط آتش بلعیده شد.» در «أدیم» (آن‌طرف) دیگر از بوی عسل، نان تالشی گرم و خوشمزه و کشمش نخود‌هایی که خشک و تُرد بودند، خبری نیست.

در امامزاده ابراهیم که قدم می‌زنید، دپویی از حلب‌های برجای مانده از شیروانی‌های خانه‌های سوخته را می‌بینید که در سرتاسر مسیر ریخته شده است. منطقه دیگر بوی خاص امامزاده را نمی‌دهد جز عطر و بوی سوختگی، ناامیدی و ناراحتی.

دیگر این چرخ زندگی نمی‌دوزد

در طول مسیر، مادری نشسته که به چرخ خیاطی نیمه‌سوخته خود نگاه می‌کند، همان چرخ خیاطی‌ای که ملحفه‌هایِ لحاف و تشک‌هایِ جهیزیه دخترش را با آن کوک زده بود؛ از آن چرخ اثری هست، اما از لحاف و تشک گل‌گلی صورتی رنگِ دخترش، «فریبا»، اثری نیست.

کمر تیرآهن تا شد، مردم، اما هنوز ایستاده‌اند

برای همه جالب است که چه‌طور آتشی با این شدت گرما، تیرآهن‌های غول پیکر را انعطاف داده و خم کرده، اما هنوز مردمان و مجاوران امامزاده ابراهیم با تحمل این همه رنج و مشقت، آن‌هم طی چندبار، کمرشان خم نشده؛ می‌دانم خیالی باطل است، اما چطور مردمان مظلوم و مقتدر امامزاده ابراهیم هنوز با سیرت نجیب خود، صورت را سیلی سرخ نگه می‌دارند و خم به ابرو نمی‌آورند؟ این روحیه مقاوم و استوار از کجا آمده است؟ شاید از همنشینی با دوست و رفیق صمیمی هر روشان (امامزاده ابراهیم) باشد.

هیرکان، این جنگل انبوه چه داغ سخت و سنگینی را بامداد پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت در خود دید و تاب آورد؟ چگونه دو کوهی که مردمان امامزاده ابراهیم را سال‌ها در آغوش گرفته، صبر پیشه کرد و از خشمی که آتش بی‌امان، سرمایه‌های مردم را می‌برد، آب نشد؟

عمو علی می‌گفت: «حجم آتش به قدری بوده که ماشین آتش نشانی جای خود، حتی مردم نتوانستند از فایر باکس‌ها و کپسول‌های اطفاء حریق استفاده کنند»؛ قشنگ مشخص است که فایر باکس‌ها و کپسول‌های اطفاء حریق دستی هم شرمنده مردم شده‌اند.

خدا بخواهد از پس این عسر، یسری نهفته

جدای از اهالی امامزاده ابراهیم شفت، در و تخته، خانه‌های کاه‌گلی، سنگ‌فرش‌های تکه‌تکه شده و حتی بیل مکانیکی که قرار بود به زودی مردمان منطقه را از نعمت گاز طبیعی برخوردار کند هم، آه از نهادشان بیرون آمده و دلی پُر از آتش خشمگین در بهترین ماه بهار دارند.

وسعت و عظمت خسارت و بلایی که بخشی از مردم امامزاده ابراهیم متحمل شده اند، بسیار بزرگ و عبور از آن به همین راحتی‌ها نیست. صحبت از ویرانی یک خانه یا زندگی نیست، صحبت از ویرانی دستکم ۱۵۰ خانه، اقامتگاه و مغازه است که جدای از نقش تقصیر‌ها و برخورد با مسببان و بانیان، همت همه جانبه می‌خواهد، مشارکت می‌خواهد، حضور میدانی می‌خواهد، عمل می‌خواهد و ...

از دور و نزدیک فرقی نمی‌کند؛ تا جایی که چشم کار می‌کند، خاک و خاشاک است و تا جایی که عقل حکم می‌کند، تنگ دستی و معیشت سخت مردمان منطقه امامزاده ابراهیم شفت که فارق از کمک‌های دولتی و نهاد‌های خدمات رسان، خداوند باید ادامه زندگی راحت، ساده و بی آلایش را به حرمت امامزاده ابراهیم بر مردمان مهمان نواز و مهمانپرست آن سامان که سال‌ها میزبان زائران و مسافران و گردشگران بوده‌اند و چندین بار هم طعمه حریق شده‌اند، ببخشد.

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر