به گزارش مجله خبری نگار، اشرف پهلوی در خاطراتش مینویسد: «هنگامی که سربازان آمریکایی وارد ایران شدند، پول کافی با خود داشتند تا در ساعاتی که سر خدمت نبودند، آن را خرج کنند؛ در نتیجه بارها و کلوپهای شبانهٔ بسیاری در سراسر تهران باز شد تا احتیاجات سربازان آمریکایی را تأمین کند. زنان گرسنه هم برای آنکه پولی برای امرار معاش خود بهدست آورند، در خیابانها به خودفروشی پرداختند. اینگونه نفوذ غربی در یک کشور مسلمان، موجب برانگیختن خشم مُلایان شد.»
نکته قابل توجه در خاطرات اشرف پهلوی این است که تنها جریانی که نسبت به این حقارت ایران در آن دوران، واکنش نشان داد، جامعهٔ روحانیت بود که اشرف از آنها بعنوان مُلایان یاد کرده است.
حسین فردوست نیز درباره حضور آمریکاییها پساز اشغال ایران در ۱۳۲۰، با جزئیات بیشتری به این موضوع پرداخته است؛ او در خاطراتش مینویسد: «آنها [آمریکاییها]در خیابان امیرآباد یک باشگاه داشتند که مخصوص افسران و درجه دارانشان بود. روزانه به هر کدام یک بسته به عنوان جیره غذایی میدادند که هر بسته برای مصرف پنج، شش نفر کافی بود. در هر یک از این بستهها انواع و اقسام کنسروها، انواع نان، ویتامینی که باید روزانه مصرف میکردند، دو بطری ویسکی و دو بسته سیگارِ خوب بود. آمریکاییها به سرعت باشگاه امیرآباد را به مرکز فحشا تبدیل کردند. کامیونهای آمریکایی به مرکز شهر میآمدند و دخترها را جمع میکردند و به باشگاه میبردند.
..... دخترهایی که به این اوضاع تمایل داشتند صف میکشیدند و منتظر میماندند؛ مثل اینکه در صف اتوبوس هستند. کامیونهای روباز ارتش آمریکا میآمد و دویست سیصد دختر را سوار میکرد و میبرد. آمریکاییها هر چند پول نداشتند، ولی با همین بستهها دخترها را راضی میکردند. من با یکی از کسانی که به باشگاه میرفت آشنایی داشتم و دیدم که در انبار خانه او تا زیر سقف از این بستهها چیده است. هر روز که میرفتند یکی دو بسته میگرفتند. این بستهها قیمت گرانی داشت و خرید و فروش میشد...
... یکی از کسانی که با آمریکاییها میرفت، خالهٔ محمدرضا بود که اکنون شاه ایران شده بود. من با او بارها صحبت کردم و گفتم که این کار صحیح نیست و عمل شما در شأن فاحشههای کنار خیابان است. خالهٔ محمدرضا خیلی رک و صریح میگفت خیر، افرادی که در باشگاه هستند، هم تیپ ما هستند و هیچ اشکالی ندارد.»
اما این ننگ فقط در دوران اشغال ایران توسط متفقین، دامنگیر ملت ایران نبود. به گفتهٔ مقامات نظامی ردهبالای ارتش شاهنشاهی پهلوی، همچون سپهبد آذربرزین، در دهه پنجاه که سلطنتطلبها از این دوره بعنوان «عصر طلاییِ ایران» نیز یاد میکنند، مستشاران آمریکایی، شبها در خیابانهای اصفهان بد مستی میکردند و زنان را از دست شوهرهاش میکشیدند بیرون و همین موضوع باعث درگیری بین مستشاران آمریکایی و مردم اصفهان میشد.