به گزارش مجله خبری نگار،یکی از اعتقادات تهرانیان قدیم، در بختگشایی دختر، این بود که وقتی پنبه زنی را به خانه میآوردند، و مشغول کار میشد، پس از مدتی که کار میکرد، با تمهیدی از او میخواستند که دست از کار بکشد و برای صرف چای به داخل خانه آید، در این زمان به سرعت دختر دم بخت را میآوردند و به طوری که پنبه زن نبیند، دختر را از میان کمان پنبه زنی عبورش میدادند و اعتقاد داشتند که به زودی زه کمان هنگام کار پنبهزن پاره میشود و به این ترتیب بخت دخترشان هم باز میگردد.
یا عقیده دیگر این که هرگاه قرار بود، قصابی برای کشتن گوسفند نذری به خانه همسایه رود، مادر دختر چادر دخترش را برداشته، نزد قصاب میرفت و از او خواهش میکرد که پس از سر بریدن گوسفند، چادر دختر را از توی روده آن عبور دهد. با این امید که وقتی دختر چادر را سر کرد، به زودی بختش باز شود.
البته دستمزد قصاب هم در این ماموریت جدا از پول یک کله قند با ارزش بوده است.
کارهای زیادی در این زمینه انجام میشد که شرح مفصل همه آنها مدتها زمان میخواهد که امکانش نیست، اما به قدر اشاره شنیدن آنها خالی از لطف نیست؛ بنابراین فهرست وار اعتقادات تهرانیها را در بخت گشایی دخترشان برمیشماریم:
توپ مروارید، توپ مفرغ بزرگی روی دو چرخ بر بالای سکویی در میدان توپخانه (سپه سابق) قرار داشت که دختران جهت بخت گشایی از زیر لوله توپ رد میشدند یا رویش سر میخوردند و برخی نیز در کنارش دخیل میبستند و اشعاری را زمزمه میکردند.
توپ مروارید ماجراهای دیگری را نیز به خود اختصاص داده بوده که عدهای آن را منتسب به غنایم جنگی نادرشاه میدانستند که از هند به شیراز و سپس به تهران نقل مکان کرده. برخی نیز معتقد بودند این توپ، توپی است که در دوره صفویه، شاهان صفوی از پرتغالیها غرامت گرفته اند، اما تاریخ ساخت آن توپ که رویش حک شده بود، زمان پادشاهی فتحعلی شاه قاجار را نشان میدهد.
روز بیست وهفتم ماه رمضان نزد تهرانیان به نام روز پیراهن مراد معروف بود. اگر کسی این پیراهن را که با پول گدایی دوخته میشد، میپوشید تا سال دیگر حاجت و مرادش برآورده میشد. داستان از این قرار بود که دختران دم بخت از روز اول ماه رمضان دور کوچه و محلهها به راه میافتادند و از مردم گدایی میکردند و شب بیست وهفتم از صبح زود، چرخ خیاطیها را به مسجد سپهسالار میبردند و با پارچه سفیدی که از آن پول میخریدند بین دو نماز ظهر و مغرب مشغول دوختن پیراهن میشدند و بعد از آن زمان، پیراهن مراد را میپوشیدند.
گره زدن سبزه در روز سیزدهم فروردین از جمله رسومی بود که تمام دختران دم بخت به آن پایبند بودند که حتی امروز نیز دیده میشود. دختران در این روز دو ساقه سبز را به هم هفت گره میزدند و نیت و حاجت شان را بیان میکردند. در هنگام گره زدن نیز دختران دلهره داشتند که مبادا گره پاره شود که در صورت پاره شدن، حاجت شان روا نمیشد.
از دیگر رسومی که تهرانیهای قدیم به آن پایبند بودند، این بود که مادران، دختران شان را بی خبر نزد رمال و دعا نویس میفرستادند و از آنها میخواستند برای گشودن بخت دخترشان سرکتاب باز کنند.
دخترهای دم بخت در منزل یکی از خویشان خود را قفل میکردند و چند متر دورتر از خانه میایستادند و از رهگذران، مردانی که نام شان محمد یا علی بود، میخواستند که با کلید قفل در را باز کنند.
از دیگر رسوم تهرانیها که تا دوران پهلوی نیز انجام میشد، این بود که برای بخت گشایی، دختر خانه مانده را به گرد حوضچه پساب دباغخانه میگرداندند و حتی زمانی که دباغخانههای تهران به حومه پایتخت منتقل شد، این رسم پابرجا بود.
مادران از حنای سر عروس در مراسم حنابندان، به اندازهای کوچک برمی داشتند و با نیت آنکه دختران شان عروس شوند بر سر آنها میمالیدند.
دخترها، قیمه پلویی میپختند و ته مانده پلوی عروسی را با آن قاطی میکردند و به فقرا میدادند که بختشان باز شود. اما بعد از باز شدن بخت دختران داستان به همین جا ختم نمیشد چرا که در قدیم الایام، مراسم خواستگاری در تهران دارای رسم و رسومات خاص خود بوده است آیین ازدواج به این صورت بوده که مادر فردی که تصمیم به ازدواج و همسرگزینی داشته به تنی چند از زنانی که کارشان پرس و جو و یافتن دختر مناسب و مورد نظر است، میسپرد.
اگر دختری با شرایط مناسب سراغ دارند به وی معرفی نمایند پس از مدتی یکی از این زنان دختری را انتخاب و به همراه یک یا چند نفر از زنان خانواده داماد سرزده به خانه او میرفتند تا دختر را ببینند.
دختر دم بخت و مورد نظر مدتی پس از ورود خواستگاران با کاسهای آب وارد اتاقی که در آنجا خواستگاران نشسته بودند میشد و آب را به آنها تعارف میکرد و کناری مینشست، در این هنگام یکی از زنان خواستگار (که معمولاً مسنتر و با تجربهترین بود) به نزد دختر رفته و چادر یا چارقد او را کنار میزد و دستی به سرش میکشید و موهایش را جابجا میکرد تا مطمئن شود دختر کم مو یا موهایش عاریتی نباشد.
بعد از آن به نحوی زیرکانه از دهان، زیر بغل و بدنش، بو میکشید تا مطمئن شود آن دختر بوی بد نمیدهد.
پس از طی این تشریفات و مورد پسند واقع شدن دختر، خواستگاران به خانه برگشته و آنچه را دیده و مشاهده کرده بودند با جوانی که قصد ازدواج داشت در میان میگذاشتند در صورت موافقت وی، پدر داماد همراه با چند تن از بزرگان و ریش سفیدان فامیل به خانه دختر رفته و به اصطلاح شیرینی میخوردند.
فردای آن روز مادر، خاله، عمه و دیگر اقوام نزدیک داماد برای «بله برون» به خانه عروس رفته و راجع به مهریه و روز عقد و مسائلی از این قبیل صحبت میکردند. پس از چند روز از طرف خانواده داماد هدایایی که در چندین و چند مجمعه قرار داده شده بود به منزل عروس فرستاده میشد که از جمله هدایا میتوان به شیرینی و میوههای فصل اشاره داشت.
پس از خواستگاری و پسند طرفین و انجام مراسم «بله برون» قرار خرید وسایل عروس، گذاشته میشد. برای این خرید یک یا دو نفر از خانواده عروس و داماد انتخاب میشدند. معمولاً مادر و خواهر عروس و داماد از جمله کسانی بودند که حق حضور در مراسم خرید را داشتند.
لازم به توضیح است این خرید بدون حضور عروس و داماد انجام شده و در عوض نمایندگان آنان به سلیقه خود وسایل مورد نیازشان را خریداری میکردند ضمن اینکه تمامی خرج خریدها به عهده داماد بود.
چند روز قبل از سر گرفتن مراسم عروسی، مراسم جهازبران بود. برای بردن جهیزیه چند نفر طبق کش به همراه چند قاطر اجیر شده تا جهیزیه عروس را به خانه داماد حمل کنند که عدهای نقاره زن نیز آنها را همراهی و در طول راه به هنرنمایی میپرداختند.
قبل از رسیدن این گروه به خانه داماد، چند تن جلوتر به خانه داماد رفته و جاهایی از منزل داماد را که برای سکونت عروس در نظر گرفته شده بود نظافت و به اصطلاح آب و جارو میکردند.
هنگامی که جهیزیه به خانه داماد منتقل میشد فردی از طرف خانواده عروس صورت اسبابی را که آورده بودند به داماد نشان میداد و از وی رسید میگرفت علاوه بر آن دادن انعام به طبق کشها و نقاره چیها جزء وظایف داماد محسوب میشد طبق کشها علاوه بر انعام مزبور اجازه داشتند نقل و پارچههای کف طبقها را که به منظور تزیین، تدارک دیده شده بود برای خود بردارند. ضمن اینکه وسایل جهیزیه طبق توافقی که قبلاً میان خانوادههای عروس و داماد صورت پذیرفته بود تهیه میشد.
منبع:اینفو