کد مطلب: ۵۱۷۸۵۰
۰۲ آبان ۱۴۰۲ - ۰۰:۵۴

جنگ در فلسطین اشغالی محصول سیاست‌های آمریکاست

«استفن والت»، اندیشمند برجسته امریکایی در مقاله‌ای در «فارن پالیسی» مطرح کرد

به گزارش مجله خبری نگار/ایران: «استفن والت»، اندیشمند برجسته امریکایی با انتشار مقاله‌ای در رسانه «فارن پالیسی» به ریشه‌های شکل‌گیری جنگ اخیر میان مقاومت فلسطین و اسرائیل پرداخته و سیاست‌های ایالات متحده را عامل اصلی وقوع این جنگ خوانده است؛ سیاست‌هایی که همچنان تأثیر آن‌ها بر زخم ناسور تحولات خونین در غزه خودنمایی می‌کند.

«والت» در یادداشت خود مسئولیت اصلی منازعات تمام نشدنی در فلسطین اشغالی را نشأت گرفته از سیاست‌های یکجانبه گرایانه امریکا در منطقه دانسته است که مسیر تاریخ سیاسی خاورمیانه را دگرگون ساخته است. او نقطه شروع منازعه تاریخی اعراب و اسرائیل را در تحولاتی می‌داند که از سال ۱۹۹۱ کلید خورد؛ زمانی که ایالات متحده به عنوان یک قدرت خارجی بی‌رقیب در امور خاورمیانه ظاهر شد و کوشید یک نظم منطقه‌ای را که به منافعش خدمت می‌کرد، برپا کند. «والت» پیش زمینه شکل‌گیری این منازعات را در پنج پرده به نمایش کشیده است و به این ترتیب از ریشه‌های وقایع تاریخی تلخ هفته‌های گذشته رمزگشایی کرده است.

پرده اول؛ کنفرانس صلح مادرید و نادیده گرفتن ایران

به اعتقاد «والت» پرده نخست، جنگ اول خلیج فارس و رخداد پس از آن یعنی کنفرانس صلح مادرید در سال ۱۹۹۱ به نمایش درآمد؛ زمانی که امریکا در دوره مسئولیت بوش پسر به عنوان وزیر خارجه با جنگ علیه رژیم صدام حسین یک تصویر بزرگ و قدرتمند از خود نشان داد و در حالی که همه چیز برای فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی آماده به نظر می‌رسید، در اکتبر ۱۹۹۱ کنفرانس صلحی را تشکیل داد که نمایندگانی از اسرائیل، سوریه، لبنان، مصر، اتحادیه اقتصادی اروپا و نمایندگی مشترک اردنی/فلسطینی را شامل می‌شد؛ کنفرانسی بی‌حاصل که عدم دعوت از ایران سبب تقویت روابط این کشور با گروه‌های فلسطینی از جمله حماس و جهاد اسلامی شد و در شکل‌دهی به نظم جدید خاورمیانه اثر گذاشت. این در حالی بود که به موازات حمایت امریکا از اسرائیل و تیره‌تر شدن رابطه ایران و غرب، افق صلح دورتر می‌شد و پیوند میان حماس و ایران هم قوت می‌گرفت.

پرده دوم؛ حمله امریکا به عراق

پرده دوم در حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و سپس یورش سال ۲۰۰۳ ایالات متحده به عراق اجرا شد. «جرج دبلیو بوش»، رئیس جمهور وقت معتقد بود این حمله هشداری به دشمنان امریکا خواهد بود و ضربه گسترده‌تری به تروریسم خواهد زد و مسیری را برای تغییرات رادیکال در کل خاورمیانه در راستای خطوط دموکراتیک فراهم خواهد کرد. اما چیزی که به آن رسیدند، یک باتلاق پرهزینه در عراق و بهبودی چشمگیر در جایگاه استراتژیک ایران بود. این در حالی بود که با ایجاد ذهنیت تهدید ایران برای کشور‌های عربی، دگرگونی‌هایی در رابطه برخی دولت‌های عربی با اسرائیل شکل گرفت و از سوی دیگر ایران را هم به سمت توسعه برنامه‌های هسته ای‌اش سوق داد و باعث تشدید تحریم‌های ایالات متحده و سازمان ملل شد.

پرده سوم؛ خروج امریکا از توافق هسته‌ای

والت در ادامه سومین مرحله کلیدی را تصمیم «دونالد ترامپ»، رئیس‌جمهور پیشین ایالات متحده به خروج از توافق هسته‌ای و روی آوردن به سیاست فشار حداکثری می‌داند که به اعتقاد او این تصمیم احمقانه، چندین پیامد ناخوشایند داشت: ترک توافق برجام به ایران اجازه داد، برنامه هسته‌ای خود را دوباره آغاز کرده و به توانایی ساخت عملی سلاح هسته‌ای بسیار نزدیک‌تر شود. همچنین کارزار فشار حداکثری موجب شد ایران مرتبط با حملاتی به نظر برسد که به محموله‌ها و تأسیسات نفتی در خلیج فارس و عربستان سعودی انجام شد تا به ایالات متحده ثابت کند که تلاش برای تسلیم ایران، بدون هزینه و ریسک نخواهد بود. این تحولات، نگرانی‌های عربستان را بیشتر کرد و تمایل آن‌ها به ایجاد زیرساخت‌های هسته‌ای را افزایش داد و ذهنیت تهدید فزاینده از سوی ایران، همکاری امنیتی خاموش، اما معناداری را میان اسرائیل و چندین کشور عربی خلیج فارس رقم زد.

پرده چهارم؛ توافق صلح ابراهیم

چهارمین پرده اجرا شده از سوی ایالات متحده به توافق‌های ابراهیم باز می‌گشت که هشدار‌های زیادی را نادیده می‌گرفت از جمله اینکه این توافق صلح منطقه‌ای تا زمانی که سرنوشت هفت میلیون فلسطینی که زیر کنترل اسرائیل زندگی می‌کنند، حل و فصل نشود، یک توهم است. دولت «بایدن» هم همان مسیر را ادامه داد و در دو سال گذشته هیچ اقدام معناداری برای متوقف کردن حمایت دولت بسیار دست راستی اسرائیل از اقدامات خشونت‌آمیز شهرک نشینان اسرائیلی انجام نداد؛ خشونت‌هایی که منجر به افزایش کشتار و مهاجرت فلسطینی‌ها شد. «بایدن» و تیمش پس از ناکامی در اجرای وعده انتخابی برای بازگشت فوری به برجام، تمرکز اصلی خود را بر اقناع عربستان سعودی به عادی‌سازی روابط با اسرائیل در مقابل تضمین امنیتی ایالات متحده و شاید دسترسی به فناوری هسته‌ای پیشرفته ایالات متحده گذاشتند.

انگیزه این تلاش در واقع، کمتر به منازعه اسرائیل و فلسطین ربط داشت و بیشتر برای جلوگیری از نزدیکی عربستان سعودی به چین انجام می‌شد. به نظر می‌رسد که مقام‌های ارشد دولت بایدن هم مانند بنیامین نتانیاهو و هیأت‌وزیرانش، بر این گمان بودند که هیچ گروه فلسطینی نمی‌تواند این فرایند را ناکار کرده یا از شتاب آن بکاهد یا توجه عمومی را به مصایب فلسطینی‌ها جلب کند؛ بنابراین تصمیم حماس به دست زدن به یک اقدام - و بویژه زمان‌بندی آن – واکنشی بود به تحولات منطقه‌ای که تا حد زیادی هم تحت تأثیر نگرانی‌های دیگری پیش رفته بودند.

پرده پنجم؛ شکست امریکا در فرایند صلح

«والت» عامل پنجم را نه یک رخداد بلکه شکست کلی ایالات متحده در به سرانجام رساندن به اصطلاح فرایند صلح می‌داند. رؤسای‌جمهور سابق ایالات متحده، بیل کلینتون، جرج دبلیو بوش و باراک اوباما، مکرراً اعلام کردند که ایالات متحده - قدرتمندترین کشور دنیا در دوران معروف به تک قطبی - متعهد به دست‌یافتن به یک راه‌حل دو دولتی (دولت اسرائیل و دولت فلسطینی) است، اما این هدف، اکنون دورتر از هر زمان دیگر و اساساً ناممکن شده است.

ظهور نظام چندقطبی

به این ترتیب ناکامی ایالت متحده درروند ایجاد صلح در حالی است که سرشت نظم جهانی آینده در حال تغییر است و چندین کشور صاحب نفوذ، نظم مبتنی بر قانون را که به شکلی متناوب و ناپایدار توسط ایالات متحده حمایت می‌شد، به چالش می‌کشند. چین، روسیه، هند، آفریقای جنوبی، برزیل، ایران و برخی کشور‌های دیگر به صراحت برای یک نظام چندقطبی تلاش می‌کنند که در آن قدرت به شکل برابرتری به اشتراک گذاشته شود.

آن‌ها می‌خواهند دنیایی را ببینند که ایالات متحده دیگر به عنوان قدرت غیرقابل جایگزین شناخته نشود؛ یعنی قدرتی که انتظار دارد دیگران از قوانین او پیروی کنند. به اعتقاد این تحلیلگر امریکایی این پنج رخداد و پیامدهایشان با نقش آفرینی ایالات متحده، مهم‌ترین سوخت را برای موضع تجدیدنظرطلبانه کشور‌ها فراهم کرد. این کشور‌ها معتقدند نتیجه رهبری امریکا در خاورمیانه چیزی جز جنگ‌های ویران کننده درعراق، سوریه، سودان و یمن از یک سو و از سوی دیگرایجاد بحران سیاسی در لبنان، مصر و گسترش گروه‌های تروریستی در جهان و همچنین بی‌ثباتی و تهدید امنیتی برای اسرائیل و فلسطین نبوده است.

در چنین شرایطی طی هفته گذشته «بایدن» و تیم سیاست خارجی‌اش در تقلا بودند تا بهترین تلاش خود را انجام دهند و به عبارت دیگر، بحرانی را مدیریت کنند که تا حدی ساخته دست خودشان بود.

اگر نتیجه نهایی تلاش‌های کنونی بایدن و وزیر خارجه اش، آنتونی بلینکن، تنها این باشد که اوضاع به همان حالت قبل از هفتم اکتبر بازگردد، باید نگران بود که بقیه دنیا به آن نگاه کند، به نشانه ناخرسندی و عدم تأیید سر تکان دهد و به این نتیجه برسد که زمان آن رسیده امریکا باید رویکرد متفاوتی در پیش گیرد.

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر