به گزارش مجله خبری نگار به نقل از oxford-royale، علاقهمندان به سینما، مخصوصا آنهایی که تصمیم دارند در آینده بهطور حرفهای جایی در سینما داشتهباشند، معمولا خوره فیلماند؛ از هر فرصتی که بهدست میآورند برای فیلم دیدن استفاده میکنند و همیشه برای دوستانشان یک بغل پیشنهاد فیلم دارند، اما آیا زیاد فیلم دیدن، لزوما به یادگرفتن از سینما کمک میکند؟ خب کاربلدهای سینما میگویند بادقت و نقادانه تماشا کردن فیلمهاست که به مخاطبانشان چیزی یاد میدهد. در ادامه، راهورسم حرفهای فیلم دیدن را یاد میگیریم.
اگر وسط فیلم دیدن، سایت IMDB را بررسی میکنید تا بفهمید بازیگری را که چهرهاش برایتان خیلی آشناست، قبلا در چه فیلمی دیدهاید؛ اگر مرتب دستتان روی دکمه مکث است تا بروید کمی خوردنی بیاورید یا گوشیتان را نگاه کنید یا به صداهای بیرون اتاق گوش بدهید تا بفهمید چه خبر است، یعنی توجه کافی به فیلم ندارید. یک استثنا وجود دارد؛ اگر برای بهخاطر سپردن جزئیات فیلم و تمرکز بهتر به یادداشتبرداری نیاز دارید، متوقف کردن فیلم اشکالی ندارد.
دوباره دیدن فیلم برای خورههای سینما توصیهای بدیهی بهنظر میرسد، اما تماشای دوباره وقتی مفیدتر است که قلقش را بلد باشید. برای آنکه دفعه دوم چیزهای بیشتری دستگیرتان شود، تغییری در وضعیت ایجاد کنید؛ مثلا فیلم را بیصدا کنید. در این حالت، عملکرد دوربین، زاویه دیدش، تغییرات در کانون توجهش و چیزهایی مانند اینها بیشتر به چشم میآید. همچنین اگر دسترسی به فیلمنامه اثر برایتان ممکن است، میتوانید آن را پرینت بگیرید و کلمات را با آنچه به نمایش گذاشته میشود، مقایسه کنید. در این صورت میتوانید از تصمیمات کارگردان، هنرپیشه و سایر عوامل فیلم برای بهاجرا درآوردن متن سردربیاورید.
مضمون فیلم چیست؟ آیا سرتاسر فیلم، یک مضمون مرکزی را پی میگیرد یا کارگردان مثلا وسط یک فیلم جنگی ناگهان به جاده خاکی میزند تا حرف گنده و معنیداری درباره اهمیت خانواده بزند؟ در بررسی مضمون فیلم حواستان به این نکته باشد که آیا فیلمساز از منابع مختلف برای طرحش الهام گرفتهاست یا نه. خب پیدا کردن چنین چیزهایی در اینترنت کار سادهای است، اما دانستنشان وقتی مفیدتر است که خودتان کشفشان کنید. مثلا سعی کنید ربط «شیرشاه» را با «هملتِ» شکسپیر پیدا کنید.
کسی که بدون نگاه انتقادی فیلم میبیند، تنها نظری که میتواند راجع به آن بدهد این است که فیلم را دوست داشته یا نه، یا مثلا تا نیمه اول همهچیز خوب پیش رفته و بعد فیلم رها شده یا پایان خوبی نداشتهاست. اما یک فیلمبین حرفهای، به جنبههای مختلف فیلم از بازیگری تا نورپردازی و کارگردانی و صدا توجه میکند و میتواند بین اجزای مختلف آن تمایز بگذارد، مثلا؛ فیلمنامه قوی بود، اما بازیهای ضعیف، آن را حیف کردند. فیلمبرداری، چشمگیر بود، اما نتوانست ازپس پوشاندن ضعفهای فیلمنامه بربیاید.
مجموعه فیلمهایی را که از یک کارگردان میبینید، با هم مقایسه کنید. «وس اندرسون»، رنگهای روشن و شخصیتهای عجیبوغریب را دوست دارد. «تارانتینو» طرفدار خشونت اغراق آمیز است. تقریبا در تمام فیلمهای «جی. جی آبرامز» یک توپ قرمز دیده میشود.
پیدا کردن نقاط مشابه در آثار فیلمسازها به نگاه نقادانه و تحلیلی شما کمک میکند؛ آیا فیلمساز بیشازحد به مضامین خاصی متکی است؟ اشتباهات خاصی در فیلمهای او تکرار میشود؟ نمادهای مشابه در آثار یک فیلمساز چه کمکی به کار او میکنند و چه معنایی دارند؟
منبع: خراسان