کد مطلب: ۳۶۰۶۲۳
۱۶ آبان ۱۴۰۱ - ۰۱:۴۶

آشوویتس و داخائو در نامیبیا

نگاهی به نخستین نسل‌کشی قرن ۲۰ که به دست آلمان انجام شد

به گزارش مجله خبری نگار/ایران: به نقل از  Al Jazeera، در سایه درختان اقاقیا که روی علف‌های خشک افتاده است و نسیم خنکی که از میان شاخه‌ها می‌وزد، جفتا نگریمو، فعال مدنی که بخش زیادی از عمر ۵۹ ساله خود را صرف عدالت برای مردم هِرِرو، از قبایل نامیبیا کرده است، برخی تجهیزات نظامی را در دست می‌گیرد و می‌گوید: «همیشه به زنان و کودکانی فکر می‌کنم که اینجا در رنج مردند.» او در حالی این سخنان را می‌گوید که به زمین زیر پایش اشاره می‌کند جایی که ۱۱ آگوست ۱۹۰۴ قبیله هِرِرو برای مبارزه با استعمار آلمان در این منطقه نبرد واتربرگ را آغاز کرد و رویاروی ارتش قدرتمند آلمان ایستاد. ارتش آلمان در خلال این نبرد که تا سال ۱۹۰۸ به طول انجامید، دست به قتل‌های زیادی زد تا بتواند مردم این قبیله و سایر قبایل را سرکوب کند. رویدادی که امروز از آن به عنوان نخستین نسل کشی قرن بیستم یاد می‌شود. با این حال جفتا نگریمو که اجدادش قربانیان صرف این رویداد نبودند و دستاورد‌هایی گران داشتند، می‌گوید: «این اولین مقاومت مقابل استعمارگری نیز بود.»

آغاز استعمار آلمان

کنفرانس برلین در سال ۱۸۸۴ کنفرانس استعمارگری اروپا در آفریقا بود. در این کنفرانس قدرت‌های اروپایی سرزمین‌های قاره افریقا را بین خود تقسیم کردند. در جریان این تقسیم، منطقه‌ای که اکنون نامیبیا است، به آلمان رسید. در نخستین سال‌های دهه ۱۹۰۰ بیش از ۵ هزار آلمانی وارد این منطقه شدند تا بر ۲۵۰ هزار بومی آن حکمرانی کنند. با افزایش کنترل آلمان بر این منطقه، حقوق و آزادی‌های قبایل آن از جمله قبیله هِرِرو به سرعت کاهش یافت؛ طوری که شمار زیادی از مردمان قبیله هِرِرو و سایر قبایل به طور سیستماتیک از سرزمین‌های اجدادی خود رانده شدند. بسیاری از آن‌ها که ندای مخالفت سرمی‌دادند، شلاق می‌خوردند و گاه به دار آویخته می‌شدند و زنان شان مورد تجاوز قرار می‌گرفتند.

در همان حال که آلمان‌ها در تلاش برای افزایش کنترل خود بر این منطقه بودند، برخی قبایل شروع به مبارزه برای حقوق و آزادی خود کردند. این مبارزات پراکنده تا سال ۱۹۰۴ ادامه داشت تا اینکه در این سال قبیله هِرِرو به رهبری ساموئل ماهِرِرو به طور رسمی سلاح به دست گرفت تا با اشغالگران آلمانی بستیزد. ۱۲ ژانویه همان سال شماری از مبارزان این قبیله به شهر اوکاهانجا حمله کردند و بیش از ۱۲۰ نفر را که اغلب آن‌ها آلمانی بودند، کشتند.

در حالی که نبرد‌ها بین قبایل منطقه و ارتش استعمارگر آلمان افزایش می‌یافت، قبیله هِرِرو موفق‌تر از سایر قبایل نشان می‌داد؛ بنابراین آلمان تصمیم گرفت از طریق تئودور فون لوتوین، فرمانداری که خود در این منطقه منصوب کرده بود، کنترل اوضاع را به دست گیرد. در ماه ژوئن، بعد از ناکامی‌های وی ژنرال اوتر فون تروتا به جای او نشست تا با دست زدن به سیاست‌هایی که بر پایه نظامی گری باشد، مردم هِرِرو را سرکوب کند. هِرِرو در نخستین رویارویی شکست خود.

صبح ۱۱ آگوست ساکنان قبیله هِرِرو در واتربرگ که تعداد آن‌ها به بیش از ۵۰ هزار نفر می‌رسید، با صدای حملات بی‌امان ارتش آلمان از خواب بیدار شدند. مردان قبیله در کلبه‌های خود که با علف و شاخه‌های درخت ساخته شده بود، بسختی می‌توانستند جان‌پناهی برای کودکان و زنان خود پیدا کنند. با این حال تمام توان خود را به کار گرفتند تا بتوانند با بریگاد آلمان که تعداد آن‌ها به ۶ هزار نفر می‌رسید، مقابله کنند. نتیجه مشخص بود؛ سلاح‌هایی که مردان هِرِرو داشتند، بسیار ضعیف‌تر از سلاح‌های پیشرفته‌ای بود که ارتش آلمان داشت. آلمانی‌ها بسرعت و به راحتی توانستند، سد دفاعی مردان هِرِرو را بشکنند و دست به قتل عام مردم آن بزنند و آن‌ها را که مانده بودند به اردوگاه‌های اجباری کار بفرستند. جفتا به نقل از مادربزرگ خود تعریف می‌کند که چگونه مردم قبیله درد‌های وحشتناکی را در اردوگاه‌های کار اجباری آلمان تحمل کردند.

ادامه نسل کشی

بیش از ۵۰۰ کیلومتر دورتر از واتربرگ، در سواحل سواکوپموند، آنتون فون ویترشیم که در واقع نسل سوم آلمانی‌ها در نامیبیا است، در خانه‌اش که به طرز نوستالژیکی دکوراسیونی آلمانی دارد، از خانواده خود و اینکه چگونه وارد نامیبیا شدند، سخن می‌گوید: «اولین فامیل من که بعد‌ها تبدیل به نخستین آلمانی‌هایی شد که در آفریقا زندگی خود را بنا کردند، عموی پدرم بود. او سال ۱۹۰۱ مزرعه‌ای در ویندهوک خرید و یکی از کسانی بود که در حمله قبیله هِرِرو کشته شد. اما امپراطوری آلمان بلافاصله نیروی کمکی فرستاد و هِرِرو را سرکوب کرد.» او با این حال تأکید می‌کند: «همان طور که برادر این عموی کشته شده پدرم می‌گوید، کاملاً قابل درک است که چرا هِرِرو دست به قیام زد. علت آن این بود که آلمانی‌ها آمده بودند، سرزمین آن‌ها را اشغال کرده بودند و بطرزی ناعادلانه همه چیز را در تصرف خود داشتند؛ بنابراین سلاح به دست گرفتند و جنگ شد. اما نتیجه این جنگ، نسل کشی آنان بود.»

البته هِرِرو‌ها زود دست از مبارزه نکشیدند و حین فرار از دست ارتش آلمان سعی می‌کردند دوباره نیرو‌های خود را سازماندهی کنند. اما آلمانی‌ها استراتژی خوبی داشتند و توانستند هِرِرو‌ها را به اوماهکه که منطقه‌ای بن‌بست مانند بود، کشیده و آن‌ها را سلاخی کنند.

جفتا می‌گوید تنها زمانی از این تاریخ دردناک و دهشتبار مطلع شد که به همراه مادربزرگش از اوماهکه عبور می‌کرد و مادربزرگش برای او تعریف کرد که چگونه به این منطقه کشیده و مجبور شدند مادربزرگش را که پیر و ناتوان بود و دیگر یارای فرار نداشت، زیر درختی در همین منطقه رها کنند.

داستان ناما

داستان نسل کشی هِرِرو‌ها تنها داستان نسل کشی در منطقه‌ای که اکنون نامیبیا است، نیست. اواخر سال ۱۹۰۴ مردمان ناما نیز که علیه استعمار آلمان متحد شده بودند، نبرد خود با ارتش این کشور را آغاز کردند. رهبر آن‌ها هندریک ویتبوی که فردی با کاریزمای فوق‌العاده‌ای بود، با تشکیل شورایی از داستان‌هایی وحشتناک استعمارگری آلمان سخن گفت و از آنان خواست علیه آلمانی‌ها سلاح به دست بگیرند. آن‌ها با قبایل نزدیک متحد شدند. یکی از معروف‌ترین کسانی که به این اتحاد پیوست، جیکوب مورنگا بود. نبرد نفسگیری بین آن‌ها درگرفت. در این نبرد‌ها نیز آلمانی‌ها که تاب و توان هوای گرم این منطقه را نداشتند، سختی زیادی کشیدند، اما در نهایت سال ۱۹۰۵ بعد از اینکه ویتبوی در یکی از حملات زخمی شد و درگذشت، اتحاد این قبایل دچار خلل شد و مقابل ارتش آلمان شکست خوردند. بازماندگان آن‌ها نیز راهی اردوگاه‌های کار اجباری شدند. آیدا هافمن، یکی از فعالان ناما است که اجدادش توسط آلمانی‌ها شکنجه و قتل عام شدند. او نیز داستان‌های ترسناکی برای بازگو کردن دارد و می‌گوید: «آلمانی‌ها دختر یکی از اجداد مرا که باردار هم بود، کشتند وشکمش را پاره کردند و سپس جنین او را نیز درآورده و با خونسردی تمام کشتند. نام او سارا اسنو بود.» او و خانواده‌اش هنوز هم هر از چند گاهی به جایی که سارا اسنو دفن شده می‌روند تا یاد او را زنده کنند.

جزیره کوسه، اردوگاه بازماندگان

جفتا خبرنگاران الجزیره را به جزیره کوسه (شارک) می‌برد. جایی که زمانی یکی از ۵ اردوگاه کار اجباری بود که آلمانی‌ها برای تنبیه کسانی که گردنکشی می‌کردند، در نظر گرفته بودند. این اردوگاه بدترین این اردوگاه‌ها بود. کسانی که در این جزیره نگه داشته می‌شدند، بدترین شرایط را تحمل می‌کردند. در این اردوگاه مردان تا سر حد مرگ به کار‌های سخت واداشته و زنان تبدیل به بردگان جنسی برای ارتش آلمان می‌شدند. جفتا در توصیف این جزیره می‌گوید: «اینجا آشویتس و داخائوی اجداد من بود.»

او سپس محلی را نشان می‌دهد که مرکز درمان جزیره بوده است. اما تمام ساکنان جزیره از مراجعه به این مرکز وحشت داشتند. زیرا چیزی که در آن وجود نداشت، درمان بود. در این مرکز پزشکان ارتش آلمان انواع آزمایش‌های خود را روی این محکومان انجام می‌دادند و با تزریق‌های مختلفی سعی می‌کردند، درمان بیماری‌ها را پیدا کنند. این آزمایشگاه غیر انسانی محل قتل شمار زیادی از مردان و زنان قبایل این منطقه بود. ارتش آلمان از اجساد این قربانیان نیز نمی‌گذشت و جمجمه و سایر بقایای آن‌ها را به آلمان می‌فرستاد تا بیشتر مورد بررسی قرار گیرند.

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر