به گزارش مجله خبری نگار/خراسان-دکتر سید علی علوی: باز هم یک خبر تلخ از گشت ارشاد یا هر چیز دیگری که میخواهیم اسمش را بگذاریم. دختری ۲۲ ساله به اتهام پوشش نامناسب دستگیر و برای گرفتن تعهد و آموزش به پاسگاه امنیت اخلاقی وزرای تهران منتقل میشود. براساس گزارشها مهسا امینی در کمتر از دوساعت به دلیل عارضه ایست قلبی به بیمارستان منتقل میشود، اما به کما میرود و ۴۸ ساعت نمیگذرد که فوت میکند. از همان ابتدا مهسا سوژه رسانههای داخلی و خارجی میشود و موجی از واکنشها به راه میافتد. موضوعی که به حدی افکار عمومی را متاثر میکند که رئیس جمهور از حاشیه اجلاس شانگهای دستور پیگیری ماجرا را توسط وزیر کشور صادر میکند و بدیهی است که افکار عمومی در این موضوع تلخ و دردناک منتظر پاسخی شفاف و قانع کننده است.
با این حال اغراق نیست اگر بگوییم تهاجم رسانههای معاند علیه کشورمان عموما برپایه سه شاخه اصلی زیر است:
نخست؛ بازنمایی و بزرگ نمایی ناکارآمدی ها، دوم؛ بازنمایی و بزرگ نمایی خطاها و فسادها و سوم؛ تشدید شکاف ملت- دولت و در این فقره آخر، مواجهه حاکمیت با حجاب یکی از مصادیق آن است.
تبدیل مسئله حجاب از یک موضوع فردی – اجتماعی و مذهبی به یک مسئله سیاسی، تبدیل حجاب به ابزاری برای ابراز اعتراضها و تبدیل حجاب به ابزاری برای مبارزه منفی، در واقع عملیاتی بوده که رسانههای معاند بر آن متمرکز بوده اند، موضوعی که در این سالها از منظر حاکمیت عرصه فردی و اجتماعی تعریف میشده و میشود، اما به تدریج تبدیل به عرصه کنشهای اجتماعی سیاسی شده است. تغییری که به نظر میرسد متولیان امر باید به آن توجه ویژه کنند.
مسئله حجاب گرچه از همان سال اول انقلاب از جمله مسائل محل بحث بود، ولی فضای اوایل انقلاب و جنگ تحمیلی آن را کم رنگ کرد، اما فضای حاکم بر دولتهای سازندگی و اصلاحات و بی توجهی به مسئله تهاجم فرهنگی کار را به آن جا رساندکه مسئله حجاب برای بخشی از جامعه دچار تغییر اساسی شده است.
از این منظر سه نکته به نظر میرسد:
۱. ما با جامعهای مواجه هستیم که به هر دلیلی مسئله حجاب در آن یک رها شدگی ۳۰ ساله داشته است. مرور مصادیقی همچون مادران محجبهای که دختران شان قیود مادر را ندارند، بازاری که لباس با پوشش مناسب در آن به سختی میتوان یافت، تلویزیونی که در معرفی چهره واقعی زن مسلمان ایرانی دچار تناقض است، صدا و سیمایی که دیگر مرجع نیست، شبکههای ماهوارهای که برای خانواده ایرانی به طور مستمر خوراک مسموم تامین میکنند، ورود به عصر جامعه شبکهای که لازمانی و لامکانی جزو اصول لاینفک آن است و مواجهه با نسل «زد»ی که دنیای بدون اینترنت را تجربه نکرده است. واقعیتهایی که چه مقبولمان باشد چه نباشد خودشان را در این سالها به تدریج به ما تحمیل کرده و میکنند. در واقع در مسئله حجاب با متغیرهای جدیدی روبه رو هستیم، بنابراین باید راه حلهای متناسب و به روز یافت که به جرئت میتوان گفت آن چه در میدان میبینیم، متناسب با واقعیتهای صحنه نیست.
۲. به نظر میرسد از منظر فقهی نیز باید به مسئله حجاب ورود کرد. طبیعتا این حوزه عرصهای است که باید به فقها و علمای دینی سپرده شود، مسئلهای که البته در تعیین مصادیق آن عرف و فرهنگ عامه در تعیین حدود آن نقش تاثیرگذاری دارد، آن چنان که مثلا بیرون بودن بخشی از موی زنان چادرنشین که جزئی از فرهنگ و عادت اجتماعی شان است، دراحکام پذیرفته شده است.
۳. براساس آن چه گفته شد، واقعیت این است که ما در زمینه حجاب یک رهاشدگی ۳۰ ساله را تجربه کرده ایم و حال با واقعیتهایی مواجه ایم که بخش قابل توجهی از جامعه مان را دچار تغییر کرده است. سوال اصلی این است که برای برخورد با چنین واقعیتی چه باید کرد؟ از طرفی براساس اذعان مسئولان در مسئله حجاب حدود ۲۰ سازمان و نهاد مسئولیت دارند، حال آن که از بین این ۲۰ متولی تقریبا نیروی انتظامی تنها مجموعهای است که طبق وظیفه عموما سلبی خود سعی میکند با وجود همه هزینهها آن را انجام دهد. این که نیروی انتظامی به عنوان مجموعهای که باید برای آحاد جامعه اطمینان بخش باشد، در مسئله برخورد سلبی با بدحجابی چه اعتبار اجتماعی را از دست میدهد، موضوع یادداشت نگارنده نیست، اما این مسئله را نمیتوان نادید گرفت آسیبی که به تدریج طی سالهای متمادی و در یک فرایند تدریجی و برنامهریزی شده بر بخش قابل توجهی از جامعه ما عارض شده، در یک فرایند کوتاه مدت دفعی و سلبی نمیتواند اصلاح شود.
۴. و نکته آخر این که اگر چه مسئله حجاب به ابزاری برای رسانههای معاند و پروژه بگیرهای چهارشنبههای سفید و مسیح علی نژادها تبدیل شده است، اما به نظر میرسد باید با معضل بدحجابی در جامعه، واقع بینانه و ریشهای برخورد شود. در تهاجم ترکیبی که درگیر آن هستیم، در حوزه رسانهای، مصداق حجاب به عنوان ابزاری سیاسی استفاده میشود. در واقع از حجاب به عنوان ابزاری برای مبارزه منفی استفاده میشود موضوعی که به نظر میرسد باید با آن با توجه به واقعیتهای میدان برخورد شود. به عبارتی وجود گشت ارشادی که رویکردی دفعی و سلبی دارد، هر قدر هم که منطق قانونی داشته باشد، میتواند زمینهها و بهانههایی را برای تشدید شکافهای اجتماعی فراهم کند. بله از این واقعیت نمیتوان چشم پوشید که در تهاجم رسانه ای، بدسلیقگیها و خطاهای فردی که در گشت ارشادها اجتناب ناپذیر است، خوراکی است برای تحریک شکافهای اجتماعی در بین اقشار مختلف و تشدید شکاف ملت - دولت، موضوعی که دشمنان ایران و انقلاب از آن به نحو احسن استفاده میکنند. مسئلهای که به نظر میرسد حاکمیت باید برای آن فکری اساسی و متناسب با واقعیتهای میدان کند.