به گزارش مجله خبری نگار، ۲۵ رجب سال ۱۸۳ قمری مصادف با شهادت هفتمین امام شیعیان، امام موسی کاظم علیه السلام میباشد. بنا به زندگینامه تلخ امام موسی کاظم، ایشان در زندان هارون الرشید عباسی به شهادت رسیده اند و مرقد مطهرشان در شهر کاظمین کنونی میباشد.
امام موسی کاظم علیه السلام زندگی سیاسی پر چالشی در آن زمان داشته اند و به نوعی مملو از حکایت مبارزه و مقابله با ظلم و ستم بوده است. ضمن تسلیت به مناسبت فرا رسیدن شهادت این امام بزرگوار در این بخش از مجله سبک زندگی نگارمگ پیامکهایی زیبا و متنهای ادبی غم انگیز در وصف ایشان در اختیارتان قرار داده شده است که در ادامه خواهید خواند.
سخنی گهربار از هفتمین امام همام و نهمین معصوم مظلوم:
کم گویی، حکمت بزرگی است، بر شما باد به خموشی
که شیوهای نیکو و سبک بار و سبب تخفیف گناه است.
شهادتش تسلیت و تعزیت
امام کاظم-ع:
بدانید که بهای تن شما مردم، جز بهشت نیست، آن را جز بدان مفروشید.
شهادت مظلومانهی هفتمین مولای غریب شیعیان تسلیت باد.
شهادت امام موسی کاظم (ع) تسلیت باد
خدایا به حق امام کاظم (ع) توفیق کظم غیظ در لحظات سخت امتحان را به همه ما عطا بفرما
شهادت امام موسی کاظم (ع) تسلیت باد
امام کاظم (ع) میفرمایند:
هر که خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب روز قیامت را از او باز میدارد.
شهادت امام کاظم (ع) تسلیت باد
ای باب الحوائج چه سخت است و دردناک، دیدن چشمان خیس و بارانی و منتظر دخترت!
غروب هفتمین خورشید تسلیت باد
گمان میکرد میتواند وسعت بی کرانگی ات را به چهار دیواری زندان بکشاند! گمان میکرد می تواند معصومیت محض را در پشت میلهها به زنجیر کشد! گمان میکرد می تواند نور خدا را در تاریکی زندان پنهان کند! چهارده سال رنج مکرّر؛ چهارده سال از پشت میلهها تابیدن!
تو خورشیدی و خورشید هرجا که باشد می تابد؛ میلهها نمیتوانند مانع نورافشانی اش شوند.
یا باب الحوائج! دیرگاهی است که این میله ها، شاهد سجدههای آسمانی ات هستند.
دیرگاهی است که خشت خشت دیوارهای زندان به سوز ناله های شبانه ات، دل خوش اند.
میلههای زندان، بزرگترین دلیل مظلومیت تو و غل و زنجیر دست و پاهایت، بهترین راویِ مصائب توست.
یا باب الحوائج!
چهارده سال در عمیق ترین سیاه چال جور و ستم هارون، کورترین گرههای ناممکن را به یک اشاره گشودی و با سوز مناجات عاشقانه ات، سیاهترین قلبها را به لرزه در آوردی!
یا باب الحوائج!
هنوز در گوش غیرت «صفوان» ها، فریاد آزادگی ات طنین انداز است.
هنوز قدرت پوشالی «هارون الرشید» ها، در هم می ریزد از شکوه و جبروت ملکوتی است.
«فدک» در کلام تو زیبا تفسیر می شود. از نگاه تو «فدک» یعنی تمامیّت ارضی اسلام.ای قوم محمد صلی الله علیه و آله را موسی،ای اقیانوس خشم و غیظ را کاظم،ای پروردگار عالم را عبد صالح!
فرشتگان، به تسبیح در آمدند مقدمت را. آسمانها و زمینیان، خون گریستند فقدانت را.
چهارده سال رنج مداوم تمام شد!
دنیا میماند و یتیمی تا همیشه مکرّر!
خدیجه پنجی
درود بر آن آقای غریبی کـه شیعیان بـه میمنت آزادیشان بـه استقبال آمدند، ولی پیکر تابناکش با غل و زنجیر از کاخ هارون بیرون آمد. شهادت مظلومانه امام کاظم «ع» تسلیت باد
امام موسی کاظم (ع):
بدانید که بهای تن شما مردم، جز بهشت نیست، آن را جز بدان مفروشید.
شهادت مظلومانه هفتمین مولای غریب شیعیان تسلیت باد
امام کاظم (ع) میفرمایند:
بهترین عبادت بعد از شناخت خداوند، انتظار فرج است.
شهادت غریبانه امام کاظم (ع) تسلیت باد
دلها در فراق امام غریبی سوگوار اسـت کـه سالها تحت اذیت و تعقیب و شکنجه بود، امامی کـه مدتها زیر نظر بودو در تبعید و زندانهای تک سلولی و سیاهچالهای بغداد در غل و زنجیر بـه سر میبرد. ۲۵ رجب شهادت هفتمین مقتدای مومنان، حضرت امام موسی کاظم «ع» را بر رهروان شکیبای قافله ایمان تسلیت عرض مینمائیم.
ای باب الحوائج چه سخت است و دردناک، دیدن چشمان خیس و بارانی و منتظر دخترت!
غروب هفتمین خورشید تسلیت باد
غروب غربت آمیخته هفتمین آفتاب ولایت را بـه تمام آزادگان جهان، تسلیت میگوییم.
امروز تقویمها در سکوت خود فقدان تو را به سوگ نشستهاند.
معصومه علیهاالسلام در پایان انتظار خود، اشک بر گونهها دوانیده است.
کبوتران حرم دخترت، شور و شوق پرواز را از دست دادهاند و ماتم آن گنبد طلایی، آسمان را سیاه میکند.
معصومه جان! تسلیت!
پیشاپیش شهادت آقای بی کسیها، همدم بی کسیها، امام موسی کاظم تسلیت باد. آجرک الله یا علی ابن موسی الرضا
اینجا کاظمین است و این روزها، روزهای رجب. وقتی عقربه تاریخ به بیست و پنجم آن نزدیک میشود، دوباره ثانیهها به فریاد می آیند. از نگاه دیوارهای شهر، غم می چکد. ناله حزین مرغان عاشق است که به گوش می رسد:امشب پس از چندین سال روز، چندین سال شب، هفتمین ستاره به آسمان هفتم می رسد؛ ولی غافل از آنکه این مردم، غفلت، سایه گستر چشم هایشان شده است.
دریغ و صد افسوس که نمی دانند اینجا دیگر تازیانهها شرمِ باریدن دارند! چه سخت است و دردناک، دیدن چشمان خیس و بارانی و منتظر دخترت! او سالهای سال چشم به راهی را تحمل کرد تا تو از سفر برگردی؛ امّا غربت تو با تو عجین بود و سرانجام این چشم ها را برای همیشه منتظر و داغدار گذاشت.
معصومه تو، خود هم این غم را به دوش کشید؛ امّا…
حال که دست هایم در جستجوی نگاه خدایی توست، فقط می گویم:ای کاش کبوتری بودم در حریم حرم کاظمین تا بالهای خود را آنقدر در آسمان گرفته اش می تکاندم که تمام غم هایم در پنجره فولادش گره بخورد!
کاش پرنده ای بودم و بال هایم آنقدر وسعت داشت تا به اوج آسمانها می رفتم و پرده سیاه غم را از صورت گرفته خورشید کنار می زدم تا شاید این طرف تر، دل گرفته دختری آرامتر شود!
کاش…
اعظم سلیمانی تبار
مَن تَقَدَّمَ إلی وَلایَتِنا اُخِّرَ عَن سَقَرَ، ومَن تَأَخَّرَ عَنّا تَقَدَّمَ إلی سَقَرَ هرکه به سوی ولایت ما پیش رود، از دوزخ دور ماند و هرکه از ولایت ما عقب ماند به سوی دوزخ پیش رود.
(الکافی:۱/۴۳۴/۹۱)
شهادت موسی کاظم تسلیت باد
ای صبر پیشه سرو قامت،ای هفتمین تجلی معجزه کمال! سالروز آزادی ات گرامی باد
شهادت امام زندگی، مظهر بندگی، باب الحوائج را خدمت کلیه شیعیان جهان تسلیت عرض میکنم.
تقویم، روی سیاهترین برگههای خود ورق می خورد و به هزار و چهار صد سال پیش بر می گردد؛ به شبی که غم، به شب نشینی کوچههای تاریک کاظمین آمده است. شب، خجالت زده از لابلای انگشتان سیاهی، در خاک ها فرو می چکید. خورشید، خودش را پشت غروبها و کوه ها پنهان کرده است؛ گویی این که در خیابانها مرگ پاشیده باشند!
مرگ در قالب تعارف خرما تقدیم امام موسی کاظم علیه السلام می شود.
یک لقمه دیگر از این خرما و ریحان میل کن، اگرچه به زهر آغشته شده باشد! و چقدر هارون به دستهای سیاه و جنایت وحشیانه خودش افتخار می کرد! افتخار به شکستن حریم حرمت ائمه! افتخار به خانه نشین کردن عدالت و زمینگیر کردن ساقههای پیچکهای عاشق!ای کاش طاق های آسمان می شکست و باران بلا بر زمین نازل می شد و این اتفاق ناگوار نمی افتاد! چشم هایت که به گنبد طلایش می افتد، بی اختیار اشک به شب نشینی چشم هایت می آید!
«السلام علیک یا عَلَم الدین و التّقوی
السلام علیک یا خازن علم النبیین
السلام علیک یا نائب الاوصیاء السابقین
السلام علیک یا مولی موسی بن جعفر و رحمةاللّه و برکاته»
خداحافظای دستهای پاک عبادت!
خداحافظای پیشانی پینه بسته از تهجد شبانه!
خداحافظای نور خدا در تاریکیهای زمین!
خداحافظای درهای رحمت الهی، از دستهای شما جاری بر روی خاک!
خداحافظای معدن انوار علم و وارث سکینه نیاکان پاک!
خداحافظای کوچههای غریبه کاظمین!
خداحافظای سالها زندان، سالها غل و زنجیر!
خداحافظای سالها انتظار!
بگذار و بگذر؛ خشت خشت دیوارهای تاریک زندان را و لحظه لحظه تنهایی ات را!
بگذار و بگذر؛ تمام دلتنگیها و بی کسی هایت را!
بگذر از این شهر که مردم قدر تو را نمی دانند و خورشید عالم تاب را بر بالای سرشان نمی بینند!
ابراهیم قبله آرباطان