مجله خبری-سبک زندگی نگار: از اوایل دهه ۱۹۲۰ تا اواخر دهه ۱۹۳۰، مدیران عادت داشتند به صورت روزانه، برای شرکت یا کسبوکارشان برنامهریزی کنند. بعدترها مدیران تلاش کردند آینده را پیشبینی کنند و بر اساس آن برای سازمانشان برنامهریزی کنند؛ آنها ابتلا به برنامهریزی کوتاهمدت، در گام دوم به برنامهریزی بلندمدت، در گام سوم به برنامهریزی استراتژیک و در انتها، به مدیریت استراتژیک روی آوردند.
امروزه ما عبارت مدیریت استراتژیک را زیاد میشنویم و حتی از آن استفاده هم میکنیم، ولی از معنای دقیق آن بیاطلاع هستیم و اگر کسی از ما بخواهد تعریف مدیریت استراتژیک را به او شرح بدهیم، پاسخ مناسبی پیدا نمیکنیم.
جالب است بدانید مفهوم استراتژی از افسران ارتش جنگ به فضای کسب و کار و مدیریت راه پیدا کرده است.
Learned در سال ۱۹۶۵ اعلام کرد: مدیریت استراتژیک به معنای مطالعه آن دسته از مشکلات و وظایف و مسئولیتهای مدیران است که بر قابلیتهای شرکت و میزان موفقیت کلی سازمان تاثیر میگذارد.
Bracker در سال ۱۹۸۰ نوشت: مدیریت استراتژیک مستلزم آنالیز محیط درونی و بیرونی شرکت است تا میزان استفاده از منابع، در راستای دستیابی به هدف، به بهینهترین شکل ممکن برسد.
Teece در سال ۱۹۹۰ گفته است: مدیریت استراتژیک را میتوان فرمولبندی، اجرا و ارزیابی اقدامات مدیریتی در راستای افزایش ارزش تجاری شرکت تعریف کرد.
Rumelt، Schendel و Teece در سال ۱۹۹۴ عنوان کردند: مدیریت استراتژیک یعنی جهتدهی به سازمانها، بالاخص به شرکتهای تجاری. مدیران ارشد و تمام افرادی که به دنبال یافتن دلایل شکست و موفقیت سازمانها هستند، باید به این موضوع توجه داشته باشند.
Bowman، Singh و Thomas در سال ۲۰۰۲ نوشتند: حوزه مدیریت استراتژیک را میتوان به عنوان مرکز توجه به مشکلات مرتبط با ایجاد و توسعه مزایای رقابتی تعریف کرد.
و، اما بپردازیم به توصیفی که در بسیاری از مراجع، به عنوان تعریف استاندارد مدیریت استراتژیک بیان شده است:
مدیریت استراتژیک هنر و علم تدوین، اجرا و ارزیابی تصمیمات چندجانبهای است که سازمان را در مسیر رسیدن به اهدافش رهنمون میشود.
به بیان ساده، مدیریت استراتژیک به جریانی از تصمیمات و اقدامات گفته میشود که به اجرای یک یا چند استراتژی موثر منجر میشود که برای تحقق اهداف سازمان تبیین شدهاند.
مدیریت استراتژیک ترکیبی است از برنامهریزی استراتژیک و تفکر استراتژیک. طی فرآیند برنامهریزی استراتژیک، اهداف قابلدسترس سازمان شناسایی میشوند. در مرحله تفکر استراتژیک، ملزومات لازم برای تحقق اهداف تعیین شده از طریق برنامهریزی استراتژیک، شناسایی میشوند.
سازمانی که مدیریت استراتژیک بر آن حاکم باشد، همواره از تغییرات بازار آگاه است و خودش را با آن وفق میدهد، به همین دلیل، در مقایسه با رقبا، مزایای رقابتی بیشتری دارد.
بنا به تجربه، دیده شده که مدیریت استراتژیک، باعث میشود بازدهی عملکرد سازمان بیشتر شود. این موضوع موجب میشود سازمان به شکل مدیریتشدهای به سمت رشد بیشتر حرکت کند.
مدیریت سازمان باعث میشود کلیه بخشهای مختلف سازمان با هم ارتباط برقرار کنند و در همکاری با یکدیگر، به تحقق اهداف سازمان کمک کنند. سازمانی که در آن، همه همدل و همگام با یکدیگر در جهت رسیدن به اهداف حرکت کنند، آسانتر از سازمانهای دیگر میتواند به اهدافش جامه عمل بپوشاند.
مدیریت استراتژیک به معنای نگاه رو به جلو، به سمت آینده شرکت است. اگر مدیران به صورت پیوسته این کار را انجام دهند، آگاهی بیشتری در مورد روندها و چالشهای صنعت پیدا خواهند کرد. هر چه مدیران عملکرد بهتری در برنامهریزی و تفکر استراتژیک داشته باشند، به همان اندازه بهتر میتوانند خودشان را برای مواجهه با چالشهای آینده آماده کنند.
حال نوبت رسیده به بخش عملی ماجرا؛ پس بخش تئوری را به پایان میرسانیم.
مخاطبان این بخش، مدیران ارشد هستند، زیرا آنها هستند که مسئولیت اجرای استراتژیها، ایدهها و اهداف جدید سازمان را به عهده دارند. البته برخی از شرکتها نیز وجود دارند که یک استراتژیست استخدام میکنند تا وظایف تفکر و برنامهریزی استراتژیک را انجام دهد.
پس از بررسی اینفوگرافیک بالا، میتوان گفت: برای پیادهسازی مدیریت استراتژیک، در حال کلی باید چهار مرحله باید طی شوند:
۱) تحلیل
۲) تدوین
۳) اجرا
۴) ارزیابی
پیش از برنامهریزی برای یک فرآیند استراتژیک جدید، شما باید عملیاتی که در حال حاضر برای دستیابی به هدف انجام میدهید را مورد بررسی قرار دهید. آیا این عملیات نتیجهبخش هستند؟ ضعف کار در کدام قسمت است؟ در این مرحله، باید تمام سوالاتی که کمک میکنند به یک برنامه استراتژیک مناسب برسید را شناسایی کرده و به آنها پاسخ بدهید. شناسایی نقاط قوت، نقاط ضعف، فرصتها و تهدیدها میتواند در این مرحله سودمند واقع شود.
پس از آنکه اطلاعات لازم را جمعآوری کردید، نوبت میرسد به تعیین یک اکشن پلن یا برنامه عملیاتی برای رسیدن به اهداف. عملیات تعیین شده باید واضح باشند و مستقیما در مسیر دستیابی به اهداف شرکت باشند. اگر تعداد زیادی از کارکنان سازمان در فرآیند اجرای عملیات نقش خواهند داشت، توصیه میکنیم در این مرحله، دستورالعملهایی ساده برای اجرای عملیات تهیه کنید و در اختیار آنها قرار دهید.
قدم در راه بگذارید و به گامهایی که در برنامه اجرایی تدوین کردهاید، مرحله به مرحله عمل کنید. روی کارکنان نیز نظارت داشته باشید و اطمینان حاصل کنید که آنها نیز با با تمام قوا در حال پیادهسازی برنامه هستند.
محصول نهایی را ارزیابی کنید. سوالات مهمی که در این مرحله باید از خودتان بپرسید، به شرح زیرند:
آیا به هدفی که داشتیم، رسیدیم؟
آیا تمامی بخشهای شرکت توانستند از پس انجام فرآیند برآیند؟
بر اساس پاسخهایی که به این پرسشها میدهید، میتوانید مشکلات و نقاط ضعف را پیدا کرده و در پی اصلاح آنها برآیید.
اکنون همین مراحل را با ذکر یک مثال عملی و کاربردی برایتان توضیح میدهیم.
فرض کنید یک شرکت تهیه وسایل چوبی منزل دارید و از بازاریابی نامناسب و هزینه بالای ارسال کالا آسیب دیدهاید، به همین دلیل، قبل از آنکه میز نهارخوری جدیدتان را روانه بازار کنید، تصمیم گرفتهاید از مدیریت استراتژیک بهره ببرید.
در ابتدا، باید مرحله تحلیل را انجام بدهید و نقاط ضعف، قوت، فرصتها و تهدیدهای موجود را شناسایی کنید.
به طور مثال، تصور کنید پس از انجام تحلیل، این نتایج به دست آمدهاند:
نقاط قوت:
نقاط ضعف:
فرصتها:
تهدیدها:
در این مرحله شما تصمیم میگیرید بازاریابی را به شکلی پیوسته از هر دو کانال دیجیتال و فیزیکی در تمام شعب پیادهسازی کنید. همچنین یک نماینده متخصص را به کار میگیرید تا هزینه صحیح ارسال کالا درب منزل را برای هر یک از خریداران، به صورت مجزا تعیین کند.
همچنین یک سیستم پیامرسانی داخلی در شرکتتان راهاندازی میکنید تا مدیران فروشگاهها سریعتر و راحتتر بتوانند در مورد چالشهای و دستاوردهای هر فروشگاه با کارمندان خود صحبت کنند.
یک ماه قبل از اینکه میزهای نهارخوری جدید روانه بازار شوند، تیم بازاریابیتان فعالیتهای لازم را در تمامی فروشگاهها کلید میزنند و به کارکنان هر یک از فروشگاهها دستورالعمل اجرای صحیح اقدامات مرتبط با بازاریابی را آموزش میدهند. دو هفته قبل از تاریخ موعود برای عرضه میزها در بازار، از مدیران فروشگاهها میخواهید سیستم جدید پیامرسانی را نصب کرده و از طریق آن با کارمندان در ارتباط باشند.
تعدادی از کارشناسان را به هر فروشگاه میفرستید تا نحوه راهاندازی سیستم پیامرسانی را به مدیران آموزش داده و کامپیوترهای تمام کارمندان را به این سیستم مجهز کنند.
میرسیم به یک هفته قبل از عرضه میزها در بازار. یک نماینده از دفتر اصلی شرکت با ارسال دستورالعمل لازم، نحوه محاسبه هزینه برای ارسال درب منزل را به اطلاع تمام کارمندان شعب میرساند. از مدیران نیز میخواهید در محل حاضر باشند و مستقیما بر روند ارتباط صحیح با مشتری نظارت داشته باشند.
یک ماه بعد از آغاز فروش، دادههای مربوط به فروش آن میز را جمعآوری کرده و مورد بررسی قرار میدهید. مشاهده میکنید که برنامه بازاریابی نتیجه داده و مشتریان به نزدیکترین شعبه فروش مراجعه کردهاند تا میز نهارخوری جدید را از نزدیک ببینند.
مدیران در استفاده از سیستم پیامرسانی عملکرد خوبی نداشتهاند. آنها دوست ندارند که در حضور مشتری، گوشی به دست بگیرند و به ارسال پیام مشغول شوند. در تعیین هزینه برای ارسال درب منزل نیز مشکل قابلتوجهی وجود نداشته است.
یک مدیر استراتژیک، در این مرحله دادهها را در بوته آزمایش قرار میدهد و هر زمان که بخواهد محصول دیگری را در بازار عرضه کند، از این دادهها برای برنامهریزی استفاده میکند.