به گزارش مجله خبری نگار/همشهری آنلاین - حوادث: چند روز قبل به تیم جنایی پایتخت خبر رسید که مردی جوان در جریان یک درگیری هدف شلیک گلوله قرار گرفته وجانش را از دست داده است.
به دنبال اعلام این گزارش، تیم جنایی پایتخت در محل حادثه که یکی از بزرگراههای تهران بود، حاضر شد. بررسیها حکایت از این داشت که دو خودروی پژو با یکدیگر برخورد کردهاند. راننده یکی از خودروها زنی جوان بود که پس از تصادف، به شوهرش زنگ زده و از او خواسته بود تا در محل تصادف حاضر شود. وقتی شوهر این زن در محل تصادف حاضر شد، درگیری میان او و راننده پژوی دیگر شکل گرفت.
در جریان این درگیری، راننده پژو که مردی میانسال بود از داخل ماشین خود اسلحهای برداشت و به سمت مرد موتورسوار که تازه داماد بود، شلیک کرد و موجب مرگ وی شد.
در این شرایط عامل جنایت دستگیر شد و در بازجوییها به قتل اعتراف کرد. او برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار ماموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفته است.
عامل قتل، مردی ۵۰ ساله است که میگوید تصور اشتباه او موجب شده تا ناخواسته مرتکب جنایت شود. گفتوگو با او را میخوانید.
نه اصلا. حتی یکبار هم او را ندیده بودم، اما ناخواسته و فقط به خاطر یک تصور اشتباه جان او را گرفتم و حالا به شدت پشیمانم و عذاب وجدان دارم. به خصوص از وقتی که متوجه شدم یک هفته بیشتر از عقدش نمیگذشت و تازه داماد بود.
فکر میکردم تازه عروس و داماد از سوی افرادی که من با آنها اختلافات مالی داشتهام، اجیر شدهاند تا جانم را بگیرند. درواقع فکر کردم که زن جوان به ماشین من کوبیده و سپس همسرش در محل تصادف حاضر شده تا منرا به قتل برسانند، اما اینطور نبود و من اشتباه تصور میکردم.
من سوار ماشینم بودم که ناگهان خودروی پژویی از پشت به ماشین من کوبید. ترافیک بود و من ازماشین پیاده شدم. زنی جوان پشت فرمان پژو بود که دیدم دست به تلفن شد. پشت تلفن گفت: «بیا فلان آدرس». زن جوان بعد از آنکه تماس را قطع کرد، به سمتم هجوم آورد و به رانندگی من اعتراض کرد. درصورتیکه او مقصر بود. دقایقی بعد شوهرش با موتور رسید و من که به رفتارهای زن جوان مشکوک شده بودم با رسیدن شوهرش، شکم به یقین تبدیل شد که آنها آدمکشان اجیر شده از سوی افرادی هستند که با آنها از مدتها دچار اختلاف شده بودم. با این تصور اشتباه، اسلحه را از داخل ماشین برداشتم و پس از آنکه با تازه داماد درگیر شدم، گلولهای به سمتش شلیک کردم و جانش را گرفتم.
از وقتی که با چند نفر از شرکای خود دچار اختلافات مالی شده بودم و آنها مدام منرا به قتل تهدید میکردند، با خودم اسلحه حمل میکردم تا چنانچه خطری تهدیدم کرد، از آن استفاده کنم، اما فکرش را نمیکردم که مرتکب قتل اشتباهی شوم و جان یک تازه داماد را بگیرم. نمیدانید چقدر عذاب وجدان دارم و به خاطر این اشتباه بزرگم، هرگز خودم را نمیبخشم.