به گزارش مجله خبری نگار، همین یک هفته پیش بود که داراب پیکر پاکِ فرزند برومند و دلاورش را مشایعت کرد.
در جمعهای که خشم و نصر نام گرفته بود. در جمعهای که همه اقشار مردم از زن و مرد یا پیر و جوان گرد هم جمع شدند تا با شعارهای کوبنده و لحنی قاطع، پس از اقامه نماز جمعه، شهید وطن را تشییع کنند. شهید امیرسرتیپ حسین روان، هم او که در حمله صهیونیستهای متجاوز به خاک وطنمان در تهران به شهادت رسید.
صبح روز جمعه، محفل وداع با خانواده و بستگان شهید در حسینیه امام خمینی برگزار شد و ظهر از مصلی نماز جمعه تا یادمان شهدای گمنام همراه با انبوهی از مردم داراب مشایعت شد و عصر همان روز در رستاق مراسم خاکسپاری این شهید سرفراز برگزار شد.
مردم ما همیشه قدردان قهرمانان وطن هست و در تشییع این شهید هم جمعیت مشایعتکنندگان، همچون رود خروشانی بود که پشت تابوت شهید سرتیپ حسین روان به راه افتاد و او نه فقط روی دستها که با دلهای مردم تشییع و تدفین شد.
امیر سرتیپ دوم شهید حسین روان، فروردین سال ۱۳۶۰ در رستاق داراب به دنیا آمد. پس از گذراندن دوران تحصیلی و پس از اخذ مدرک کارشناسی از دانشگاه شیراز، در سال ۱۳۸۰ به جمع ارتش جمهوری اسلامی ایران پیوست و با شجاعت و تعهد در مسیر خدمت به کشور ثابتقدم بود.
این فرمانده فداکار، در پی حمله ناجوانمردانه رژیم صهیونیستی به کشورمان، به مقام رفیع شهادت نائل آمد و نام خود را در شمار شهدای والامقام میهن ثبت کرد. از این شهید سرافراز، یک پسر ۹ ساله و یک دختر ۶ ساله به یادگار مانده است.
برادر شهید حسین روان در گفتوگو با خبرنگار فارس در داراب به ابعاد شخصیتی و شجاعت و دیانت برادرش اشاره مینماید و خاطراتی از او نقل میکند. لحنش اگرچه بغضآلود و محزون است، اما چه شیوا از برادر یاد میکند. برادری که اگر چه دیگر او را ندارد، اما اکنون دعای خیر هزاران نفر از مردم بدرقه ایستگاه پایانی زندگی او شده است.
حسن روان میگوید: برادرم حسین، بسیار مهربان و آرام بود و همچنین دلسوز خانواده. او به قدری خوش اخلاق بود که معمولا کسی از او دلخوری نداشت.
وی ادامه میدهد: او بسیار مقید به عبادات و نماز اول وقت بود و اگر در مسافرت بود، اول وقت جایی توقف میکرد تا نماز را موقع اذان اقامه کند همچنین در روزه داری و سایر عبادات نیز مقید بود. در ماه رمضان برای طی مسیر رستاق به داراب، طوری زمانبندی میکرد که روزهاش حفظ شود.
روان با بیان اینکه برادرم کودکان را خیلی دوست داشت، اضافه میکند: پارسال یک شب به منزل ما در اصفهان آمد و با اینکه خیلی خسته بود و از ماموریت بازگشته بود، با این حال حدود ۲ ساعت با شوق و ذوق نشست و با پسرم آریو بازی کرد.
برادر شهید روان بیان میکند: برادرم از همان ابتدا برای من راهنما و مشاوری خوب بود و در مسائل شغلی و تحصیلی، بسیار به او مدیون هستم. من به هر جا رسیدم به خاطر کمکهای حسین است، چه کمکهای مالی چه مشاوره و امور دیگر.
وی بیان میکند: حسین، حضرت آقا را بسیار دوست میداشت و همواره حس وطندوستی و خدمت به کشور داشت تا اینکه بالاخره در راه وطن و ملت به شهادت رسید.
روان تصریح میکند: ما برادرم حسین را خوب نشناختیم و از سجایای اخلاقی او غافل بودیم. حتی درجه او را نمیدانستیم و مطلع نبودیم که چه پست حساسی در ستاد کل نیروهای مسلح دارد.
حسن روان به التهاب زمان بیخبری از برادرش اشاره میکند. زمانی که دشمن صهیونی به ایران حمله کرد و از آن روز تماس با سرتیپ حسین روان سخت و سختتر شد.
وی میگوید: در اولین ساعت حمله رژیم صهیونیستی به خاک کشورمان، حسین ساعت چهار صبح تماس گرفت و پس از آن فقط روزی یکی دو بار با همسرش تماس میگرفت، اما وقتی من تماس میگرفتم در دسترس نبود، برای همین دلشوره و استرس داشتم.
روان با اشاره به لحظه شنیدن خبر شهادت برادرش میافزاید: دلشوره ادامه داشت و حس میکردم برای حسین اتفاقی افتاده تا اینکه روز دوشنبه ۲۶ خرداد، از او بی خبر بودیم و از زمانی که تماس نگرفته بود نگرانی ما بیشتر شد. در همین حین پیامی از برادر کوچکم رسید که نوشته بود "خبر خوبی نرسیده"
برادر شهید روان اظهار میدارد: اول خبر مجروح شدن او را شنیدم و همان موقع حدس زدم که شهید شده و بعد از عملیاتها با همسرش تماس گرفتم و او خبر شهادت حسین را با من در میان گذاشت.
وی با اشاره به عملیاتهای وعده صادق و بشارت فتح تصریح میکند: رژیم صهیونیستی توسط ایران شکست خورد و برنده نهایی وعده صادق، ایران بود چرا که رژیم صهیونیستی خودش پیشنهاد آتش بس را داده، آنها میدانند که ادامه جنگ به ضرر آنهاست و با این روند نابودی این رژیم غاصب و متجاوز حتمی است.