به گزارش مجله خبری نگار،سحر زکریا گفت: من اصلا کار طنز دوست نداشتم. چون روحیهام روحیه کار طنز نیست. وقتی از دفتر آقای مدیری تماس گرفتند اصلا نمیدانستم این مدیری همان مدیری کارگردان سریالهای کمدی است. وقتی رفتم دفتر دیدم خودش است. گفتم ببخشید آقای مدیری من اصلا بازیگر طنز نیستم. گفت اتفاقا کسی را میخواهیم که جدی باشد. مدام میخواستم از زیرش در بروم، اما نشد. حتی چندبار وسط کار گفتم آقای مدیری من اصلا ناراحت نمیشوم اگر بگویید توانایی کار کمدی ندارم میروم. اما گفت نه باید بمانی.
اگر بگویم شهرت جذابیت نداشت، دروغ گفتهام، اما شاید از یک جایی به بعد این شهرت را دوست ندارم. چون بعضی وقتها دوست نداری دیده شوی. واقعیت این است که آن زمان برایم جذاب بود. بالاخره تلویزیون آن زمان خیلی دیده میشد پاورچین به اصطلاح خیابانها را خلوت میکرد. این میزان استقبال، دیگر در هیچیک از کارهای مهران مدیری تکرار نشد. حتی شبهای برره هم اینطوری نبود.
در سریالهای ۹۰ شبی ما هیچ متنی از قبل نداریم. یکی از سختیهای کار همین است. این شکلی نیست که از قبل سناریو بهتان بدهند و بتوانید فکر کنید. فقط میگویند تو مهتابی من فرهادم و ... حالا توی کار به این نتیجه میرسیم که منِ مهتاب چگونه باشم. چه کاراکتری را پیدا کنم. شخصیت مهتاب در طول زمان و شاید بعد از یک ماه جا افتاد. یکی از سختیهای کار این بود که ما روزپخش بودیم. شاید باورتان نشود، اما چندساعت از بعد از اینکه بازی مان تمام میشد همان قسمت از تلویزیون پخش میشد. حتی حق نداشتیم مریض شویم. اگر حتی به سرم و بدبختی میرسیدیم همه به دردسر میافتادند. بعضی وقتها بخش اول را میفرستادیم بعد روی بخش دوم کار میکردیم که مابین تبلیغات برسد به دستشان. حدود هشت نه ماه آدمهای بیرون را نمیدیدیم. چون موقعی میرفتیم سرکار که همه خواب بودند و ساعت ۱۰ شب دوباره میرسیدیم خانه که باز هم همه میخوابیدند. وقتی کار تمام شد مثل اصحاب کهف شده بودیم.
گفتم آقای مدیری این اتفاق افتاده و من پولم را از قهوه تلخ نگرفتهام. برگشت گفت ولش کن اینها پول من را هم ندادهاند. در صورتی که ما به خاطر مهران مدیری رفته بودیم سر کار. او هرطور شده باید دستمزد ما را جور میکرد
الان اگر مهران مدیری بیاید برای کاری میلیاردها تومان به من بدهد دیگر با او کار نمیکنم. مدیری شعار میدهد که میخواهد صدای مردم باشد، اما حتی صدای همکارهای خودش هم نیست.