در ادامه این مطلب می خواهیم شما را با ۱۰ فیلم آخرالزمانی آشنا کنیم که تاریک ترین و ترسناک ترین دنیاهای پادآرمانشهری ممکن را به تصویر می کشند.
به گزارش مجله خبری نگار به نقل از وات کالچر، اتفاقات ویرانگری که بخش اعظم جمعیت جهان را از بین می برند چندان جذاب نیستند با این وجود همه اتفاقات آخرالزمانی و دنیایی که پس از آن ها به وجود می آید مساوی و یکسان نیستند. گاهی اوقات آن ابر تشکیل شده از خاکستر تمدن های مرده یک نور امید نیز در خود دارد. آینده پادآرمانشهری شاید تیره و تار باشد اما همیشه خالی از نور امیدی نیست که نتوانید هرگز خورشید را ببینید. شاید بتوانید در نهایت ذره ای آرامش و صلح را برای خواندن کتاب هایی که دوست داشته اید بدست آورید. در طرف دیگر گاهی اوقات شرایطی پیش می آید که در آن ها آرماگدون تنها آغاز ماجرا بوده و هر قدم که پیش می روید اوضاع بدتر و بدتر می شود.
همین دسته دوم است که در اینجا می خواهیم در موردشان صحبت کنیم. جهان هایی پوشیده شده در آلودگی و بارش های هسته ای، شهرهای ویران شده، دار و دسته های غارتگر با لباس ها و ابزارهای عجیب و غریب، جاهایی که انتخابی سرراست بین مرگ در اثر گرسنگی یا همجنس خواری در آن ها حاکم باشد. به طور خلاصه، منظورمان پادآرمانشهرهایی است که تاریکی آن ها مداوم و بی پایان است. در ادامه این مطلب می خواهیم شما را با ۱۰ فیلم آخرالزمانی آشنا کنیم که تاریک ترین و ترسناک ترین دنیاهای پادآرمانشهری ممکن را به تصویر می کشند.
سری فیلم های آخرالزمانی استرالیایی جرج میلر یکی از نمونه های مشهور تصویر سازی از ویران شهرهای پساآخرالزمانی است. تصویر ارائه شده در این فیلم ها از تمدنی سقوط کرده که به دنیایی جولانگاه گروه های جانی برای بدست گرفتن معدود منابع باقیمانده تبدیل شده یکی از ترسناک ترین دنیاهای پادآرمانشهری است. در این میان قسمت اول این فرانچایز کمتر یک فیلم پساآخرزمانی بود و بیشتر تصویرسازی از دنیایی که در آستانه نابودی قرار داشت. در دنباله The Road Warrior بود که به طور واقعی و کامل با دنیایی پساآخرالزمانی و تاریک آشنا شدیم.
در واقع، اگر چهار فیلم این فرانچایز را یک روایت تنها و مداوم در نظر بگیریم، به این نتیجه می رسیم که در طی یک نسل جامعه از مکانی با نظم و قانون معمول به یک بیابان بایر تبدیل می شود جایی که فرقه گراهای شیفته ماشین و موتور و همچنین جهش یافته ها آخرین منابع آبی باقیمانده را در اختیار گرفته اند. با این وجود بهتر است مجموعه فیلم های Mad Max را یک مجموعه متفاوت از پرداخت های میلر بر دنیاها و انسان های پساآخرالزمانی دید تا یک افسانه شناسی منسجم و ادامه دار. چه The Road Warrior باشد و چه Fury Road، تجسم میلر از یک کابوس پساآخرالزمانی از آن دسته تصویرسازی های ویران شهری است که در طی نسل ها توجه طرفداران این ژانر را در سراسر جهان به خود جلب کرده است.
تصور یک برهوت آخرالزمانی از مردی که فیلم فانتزی Amélie را ساخته باید کمی دشوار باشد اما این همان چیزی است که این فیلم فرانسوی توانسته برآورده اش کند. از دریچه چشم های ژان پیر جونت، فیلم پساآخرالزمانی Delicatessen به همان اندازه فیلم رمانتیک مشهور کارگردان، پر از ویژگی های کالت است اما این بار دیگر خبری از کوتوله های باغی نیست و صحبت عمدتاً از گوشت های مشکوک است. دنیای فیلم gnomes دنیایی است که در آن یک اتفاق ویرانگر نامشخص باعث شده دنیا نابود شود، آسمان همواره به شکل بیمار گونه ای زرد رنگ و منابع غذایی به شدت کمیاب باشد.
این جا دنیایی است که در آن یک آپارتمان مخروبه که مرکز ویرانی است در اختیار یک مَلاک شیطان صفت است که به عنوان قصاب بر کشت و کشتار و نابودی انسان ها می افزاید. به نحوی در اقتصادی که تنها واحد پول آن دانه های غلات هستند و هیچ حیوانی برای تامین گوشت مورد نیاز انسان ها وجود ندارد، این مرد بیرحم همیشه گوشت تازه برای فروش دارد، موضوعی که خود مایه نگرانی است حتی زمانی که رفت و آمد سریع اجاره نشینان را نیز نادیده بگیریم. طول عمرها در دنیاهای پساآخرالزمانی حتی بدون نگرانی داشتن در مورد اینکه وعده غذایی بعدی همسایه هایتان خواهید شد نیز به اندازه کافی کوتاه هست!
همانطور که مناسب جایگاه نیوزیلند به عنوان همسایه کمتر شناخته شده استرالیا است، پرداخت این فیلم نیوزیلندی از یک دنیای پساآخرالزمانی سر و صدا و دیوانگی های Mad Max را ندارد. همانطور که عنوان فیلم نشان می دهد، فیلم Mad Max یک دنیای پساآخرالزمانی است که کاملاً خالی از حیات و بسیار آرام است. اما این شرایط نیز باعث نمی شود که چیزی از ترسناکی و تاریکی این دنیا نمی کاهد. حتی در کنار دیگر داستان های «تنها انسان بازمانده»، فیلم The Quiet Earth (که در نهایت به تنها بازمانده خود یک همدم برای به اشتراک گذاشتن درماندگی و بیچارگی اش می بخشد) به اندازه کافی تیره و تار هست. کمتر فیلم های پساآخرالزمانی تا به این اندازه روی نابودی روانی تنها بودن در یک دنیای ویران شده تاکید داشته اند. در یک پادآرمانشهر پر از اکشن و اتفاق، شخصیت های آنقدر مشغول تلاش برای بقا هستند که فرصتی برای دیوانه شدن در عزلت خود ندارند اما در دنیای The Quiet Earth چنین نیست.
گاهی اوقات دنیای پساآخرالزمانی ما چنان تاریک و ترسناک است که تمام فیلم کمتر در مورد جان سالم بدر بردن از آن است و بیشتر در مورد جلوگیری از به پایان رسیدن آن. سفر در زمان به عنوان ابزاری برای مبارزه با آینده آخرالزمانی مورد استفاده قرار گرفته است؛ از Twelve Monkeys تا X-Men: Days Of Future Past. اما نمادین ترین جهنم آینده ای که تنها سفر در زمان می تواند از وقوع آن جلوگیری کند دنیای آخرالزمانی رباتیک فرانچایز The Terminator است. در سال ۲۰۲۹ فیلم The Terminator، نابودی جهان در اثر انفجار هسته ای تنها آغاز ماجراهای ناخوشایند است. همانطور که مقدمه نوشتاری اولین فیلم این فرانچایز به ما می گوید، «ماشین ها از خاکستر آتش هسته ای بر می خیزند» و بدین ترتیب نه تنها دنیا ویران می شود بلکه صحنه نبردی دائمی با ارتشی از ربات های قدرتمند و شکست ناپذیر است.
فیلم های کلاسیک جیمز کامرون تنها کوتاه ترین تصویر از این آینده سیاه را به ما می دهند اما برای نشان دادن تله ای از جمجمه ها که زیر پای تانک های رباتیک در خرابه های لرزان تمدن کافی است. طرفداران همیشه مشتاق دیدن تجسم هایی بیشتر از این آینده کابوس وار بوده اند. اما در فرانچایزی که همیشه عنصری برای روایت داستانی هشدار دهنده داشت، فیلم Terminator: Salvation قطعاً نماد این گفته است که مواظب باش چه چیزی را آرزو می کنی.
داستان فیلم انیمیشنی سایبرپانکی ۹ که به عنوان یک فیلم کودکانه بسیار تاریک و ترسناک است، در ویرانه های جهان رخ می دهد که در آن تمامی بشریت از بین رفته است و البته نه به شکل و شیوه Wall-E که در آن انسان ها در یک سفینه فضایی بین کهکشانی لاکچری در حال چاق شدن هستند. در اینجا با یک دنیای پسابشری واقعی مواجه هستیم. فیلم ۹ در اروپای جایگزین دهه ۱۹۳۰ می گذرد که در آن یک دیکتاتور فاشیست مخترعی را وادار به خلق نوعی هوش مصنوعی کرده تا ماشین ها و ربات هایی برای جنگ های آینده وی بسازد.. ساخت اسکای نت نازی ها به همان اندازه ای که انتظار دارید خوب پیش می رود.
حیات روی سطح زمین با چنان کارآیی و بازدهی از بین می رود که مایه حسادت اسکای نت واقعی می شود. زمانی که داستان فیلم شروع می شود اکثر ماشین های جنگی از کار افتاده و شروع به زنگ زدن کرده و تنها تعداد اندکی از آن ها باقی مانده اند. وقتی که تنها امید برای بقای انسان یا تمدن در دست گروهی از هیولاهاست آنجاست که می دانید شرایط بسیار تاریک و ترسناک شده است.
نزدیک ترین دنیای واقعی به آن فضای ویران شده و خطرناک پساآخرالزمانی که در دنیاهای سینمایی به تصویر کشیده می شوند با حادثه چرنوبیل در سال ۱۹۸۶ رخ داد، ذوب شدن یک رآکتور هسته ای که محیط اطراف نیروگاه را به یک منطقه متروکه شده مملو از زباله های هسته ای تبدیل کرد. وقتی مردم محلی به دنبال یک مرجع تاریخی برای به تصویر کشیدن زندگی نرمال جدیدشان می گشتند، بهترین نسخه در دسترس این فیلم کلاسیک سینمای شوروی در دهه ۷۰ بود که به آن دسترسی داشتند. همانند منطقه ممنوعه واقعی که در اطراف نیروگاه چرنوبیل ساخته شد، فیلم Stalker در مورد «منطقه» است، فضایی ترسناک و مرموز که قوانین نرمال طبیعت کاربردی ندارند و پر از خطرات هولناک و موانع نظامی است.
فیلم آخرالزمانی Stalker سفری در محیطی تکان دهنده و نابوده شده و معماری صنعتی ترسناک است با مردمانی که امید و ایمان خود را از دست داده اند. در نهایت، آن منطقه ای که قدرت تحقق رویاهای شما را دارد تنها در جامعه ای به این حد از بدسگالی و منفی نگری چیز مناسبی نیست. فیلم Stalker که در اطراف نیروگاه های اتمی متروکه و مکان های تولید مواد شیمیایی خطرناک فیلمبرداری شده، خود فیلمی است که ساختن ان نیز خطرناک و ترسناک بوده است. بسیاری بر این باورند که آخرین فیلم آندری تارکوفسکی کارگردان شهیر روسی و فضای سمی که داشت نقش مهمی در ابتلای وی به سرطان و در نهایت مرگش داشته است.
نسخه کره ای یک کمیک فرانسوی هنگام انتشار کمی از توجه عموم علاقمندان به سینما و ژانر آخرالزمانی دورر ماند، علیرغم اینکه زبان فیلم انگلیسی بوده و کاپیتان آمریکا نیز در آن بازی می کرد. هشت سال بعد اما موفقیت کارگردان فیلم، بونگ جون هو، با فیلم Parasite در مراسم اسکار و یک اقتباس تلویزیونی پرزرق و برق باعث شد موج جدیدی از مخاطبان به سمت تصویرسازی این کارگردان نامدار کره ای از یک دنیای آخرالزمانی یخ زده و سخت جذب شوند. اگر چه فیلم Snowpiercer در حد و اندازه های شاهکار اسکاری بونگ ندارد اما این فیلم نیز برداشتی هجوآمیز از اختلاف طبقاتی، فقر، رانت و داشته ها و نداشته هاست. این بار اما داستان در یک قطار غول پیکر می گذرد که در دنیایی یخ زده در حال حرکت است و تنها بازماندگان یک آخرالزمان اقلیمی سوار آن هستند.
با توجه به اینکه قدم بیرون نهادن برای لحظاتی به بیرون از فضای قطار به معنای یخ زدن و مرگ است، تمام بازماندگان برای زنده ماندن به یک خط راه آهن معین وابسته اند و البته دیکتاتورهایی که هدایت آن را بر عهده دارند. اگر یکی از معدود ثروتمندان ساکن کوپه های جلوی قطار باشید می توانید با شام های آنچنانی و مهمانی های مجلل فارغ از آخرالزمان برفی به زندگی شاد خود ادامه دهید. بیشتر مسافران اما در قسمت های عقب قطار هستند و در واگن های شلوغ برای زنده ماندن به خوردن حشرات روی آورده اند در حالی که کودکانشان به بردگی گرفته می شوند.
در حالی که آخرالزمان های هالیوودی به سمت خلق تصاویر ترسناک فرازمینی و خارج از دنیای امروزی تمرکز دارند باید اطمینان داشته باشید که آرماگدون های داخلی به شکل تاریکی بسیار واقعی تر و ترسناک تر هستند. فیلم بریتانیایی و کمتر شناخته شده Threads تصویری از شهر شفیلد بدنبال یک حمله اتمی ویرانگر است که به معنای واقعی کلمه مخاطب را تکان می دهد. به سبک رمان دردناک When The Wind Blows نوشته ریموند بریگز، فیلم آخرالزمانی Threads نیز داستانی انگلیسی و بسیار تاریک از روزهای پس از یک جنگ هسته ای است که اگر چه در اواسط دهه ۱۹۸۰ رخ داده اما ترس آن هنوز در میان مردمان بازمانده و خرابه های شهر پرسه می زند. با بالا گرفتن جنگ سرد، ده ها میلیون نفر تنها در روزهای اول حمله اتمی جانشان را از دست می دهند.
خیلی زود خود را در یک زمستان هسته ای قابل پیش بینی می بینیم جایی که هیچ دانه غله ای رشد نمی کند، گرسنگی و بیماری فراوان است، غارت و دزدی با مجازات اعدام همراه می شود و کودکان با ژن های جهش یافته، عقب مانده و بیمار به دنیا می آیند. این فیلم تلویزیونی چنان تاریک و ترسناک بود که بین سال های ۱۹۸۵ تا ۲۰۰۳ دیگر از شبکه بی بی سی پخش نشد و بدین ترتیب به تنها فیلم پساآخرالزمانی تبدیل شد که حتی سازندگانش نیز از نتیجه نهایی کار خود به هراس افتادند.
با بودجه ای بسیار بالاتر از Threads، اما به همان اندازه افسرده کننده، در اینجا با یک تجسم تاریک از بریتانیا در آخرالزمان روبرو هستیم. در مورد فیلم Children Of Men، این یک حمله اتمی بزرگ نیست که کشور را به ویرانه تبدیل کرده است و به جای آن مشکل ناباروری گسترده در میان انسان هاست که جامعه ای پادآرمانشهری ساخته است. با پایان یافتن تولد کودکان، نابودی نژاد بشر بسیار سریع تر و کامل تر از استفاده از بمب های اتمی و خیزش ربات ها شکل می گیرد. با متولد نشدن نوزادان تازه، دنیای فیلم آخرالزمانی Children Of Men از آن دنیاهایی است که در آن امیدی به آینده وجود ندارد پس چرا باید برای آینده ساخت و برای فردا برنامه ریزی کرد؟
و این دنیای محکوم به نابودی دنیایی است که خیابان های آن به مناطق جنگی تبدیل شده و دولت یک ارگان پلیسی را در خیابان ها رها کرده که باعث شده تمام شهرها به زندان هایی بزرگ تبدیل شوند. البته ایده ناباروری کامل جهانی یک ایده بسیار فانتزی بوده و این بدان معناست که این دنیای دهه ۲۰۲۰ی بریتانیا که بیشتر از دیگر نقاط جهان جدا افتاده و دولتی دارد که با مهاجران و پناهندگان با قساوت بی حد و اندازه ای رفتار می کند تنها در قالب یک داستان غیرواقعی امکان پذیر است.
دنیاهای لم یزرع و خشکی مانند دنیای فیلم های Mad Max بسیار تاریک و ترسناک است اما دستکم شانس سوار شدن بر یک ماشین فانتزی و نواختن گیتارهایی که آتش بیرون می دهند وجود دارد. وقتی دنیای Mad Max را گرفته و از تمام رنگ هایش محروم می کنیم و کوچکترین مقادیر لذت و خوشحالی را از آن دور می کنیم به دنیای فیلم The Road می رسیم. در این فیلم از اتفاق آخرالزمانی که دنیا را به مکانی سرد، خاکستری و پر از خاکستر تبدیل کرده کمتر می شنویم و لازم به صحبت در مورد آن نیز نیست. همه چیز در این دنیا در مورد بقا، ادامه دادن به حرکت و داشتن این امید است که به هر جا که رسیدید بهتر از جهنمی باشد که راهتان را از آنجا آغاز کردید. مانند همیشه، دار و دسته های خلافکار و بیرحم و زباله گردها و آدمخوارهایی وجود دارند که دائماً در حال کشتن یکدیگرند اما این بار با حس درماندگی و بدسگالی غیرقابل مقایسه ای با دیگر فیلم های آخرالزمانی.
در اینجا با دنیایی چنان تاریک مواجهیم که استفاده کردن از اسلحه برای کشتن کسانی که به شما حمله کرده اند بیشتر به شکل هدر دادن یک شانس (گلوله) برای خودکشی دیده می شود. و حتی معدود انسان های خوب نیز در دنیایی که سگ ها یکدیگر را تکه پاره می کنند نیز مجبور به انجام کارهایی هولناک می شوند. برخی دنیاهای پساآخرالزمانی با ذره ای امید به آینده به پایان می رسند. بچه ای متولد می شود یا رییس دار و دسته هیولاها شکست می خورد. در The Road اما هر لحظه از زنده ماندن و بقا شبیه به تعویق افتادن و به درازا انجامیدن اتفاقی اجتناب ناپذیر و شکنجه وار است. این همان چیزی است که دنیای تاریک The Road را به تاریک ترین دنیای فیلم های پساآخرالزمانی تبدیل می کند.
منبع: روزیاتو