به گزارش مجله خبری نگار، آیا خودخواه بودن همیشه بد است؟ جواب دادن به این سوال خیلی راحت نیست. بعضی افراد معتقدند که ما باید برای خودمان هم ارزش قائل شویم و جایی برای خودمان، سلایقمان و نظراتمان در رفتارها و تصمیمهایمان قائل شویم. از آن طرف بعضیها میگویند داشتن این رویکرد، خودخواهی است. از منظر روان شناسی هنگامی که میخواهیم درباره خودخواهی صحبت کنیم باید چند کلمه را دقیق تعریف کنیم تا مفاهیم با هم ترکیب نشود. این کلمات عبارت اند از: خودخواهی، خودمحوری و احترام به خود. در ادامه نکاتی در همین باره و مرزهای باریک این ۳ کلمه متفاوت مطرح خواهد شد.
خودمحوری، یعنی فرد توان درک احساسات دیگران را ندارد. فکر میکند هر حسی خودش دارد، دیگران هم همان را تجربه میکنند. کودک خودمحور کامل است. مثلا، چون خودش با پستانک آرام میشود، هنگامی که ببیند کسی ناراحت است، پستانکش را به او میدهد. قاعدتا باید همزمان با بزرگ شدن خودمحوری کاهش یابد، اما گاهی همچنان باقی میماند و برای فرد و اطرافیانش، چالشهایی درست میکند.
احترام به خود، شناختن و رعایت حد و مرزهای خویشتن است. احترام به علایق شخصی خود، حفظ حریم خصوصی خود و احترام به خود درباره موضوعات کاملا شخصی معنا دارد. در تعامل با دیگران بحث متفاوت است. مثلا این که غذایی را دوست ندارم کاملا شخصی است، اما اگر گفتم دیگران هم آن غذا را مصرف نکنند، این مسئله دیگر احترام به خود نیست.
ماجرای خودخواهی کمی متفاوت با خودمحوری و احترام به خود است، اما متاسفانه بسیاری از افراد، اینها را با یکدیگر اشتباه میگیرند. خودخواهی یعنی فرد احساسات و عواطف دیگران را متوجه میشود، اما اهمیتی به آنها نمیدهد. فقط منافع شخصی و آسایش شخصی خودش برایش مهم است. در نتیجه گاهی به حریم دیگران هم تجاوز میکند، آنها را به دردسر میاندازد تا خود در آسایش باشد. فرد خودخواه عمدا و آگاهانه نیازهای اطرافیان را نادیده میگیرد. او متوجه میشود آنها اذیت میشوند، ولی برایش مهم نیست. آدم خودخواه از حق و حقوق دیگران برداشت میکند و این فشار روانی زیادی را به اطرافیانشان وارد خواهد کرد.
چرا بعضی افراد، خودخواه میشوند؟ آگاهی از دلیل این مسئله، میتواند به افراد برای درمان این رفتار اشتباه کمک کند تا خودخواهی فرد کاهش یابد.
۱ کودکی| مهمترین علت ایجاد خودخواهی در فرد، سبک فرزندپروری است که والدینش برای بزرگ کردن او به کار گرفتهاند. بیش از حد لوسکردن بچه و همواره خدمات دادن به کودک باعث میشود فرد فکر کند که مرکز عالم است و دیگران برای خدمات به او حضور دارند. در این حالت مهمترین راهکار برخورد، انجام ندادن خواستههای فرد خودخواه است. او باید مسئولیت زندگی خود را بپذیرد. قاعدتا فرد خودخواه به اطرافیان عذاب وجدان خواهد داد که شما به من اهمیت نمیدهید، ولی چارهای نیست و باید تحمل کرد تا میزان خودخواهی کاهش پیدا کند.
۲ اختلال خودشیفتگی| علت دوم خودخواهی، اختلال خودشیفتگی است. علت اصلی خودشیفتگی احساس عمیق تحقیر و حقارت است. پس فرد یک چهره به شدت مطمئن و همه فن حریف از خود به نمایش میگذارد. در این اختلال فرد کلا توان درک احساسات و عواطف را ندارد و فقط و فقط خودش برایش مهم است. دیگران صرفا ابزاری برای پاسخ به نیازهای او هستند. تفاوتش با حالت قبل در دیدگاه فرد نسبت به دیگران است. در حالت اول فرد دیگران را انسان میداند و میداند که چه حسی دارند، فقط صرفا اهمیت نمیدهد. در حالت دوم، دیگران صرفا ابزار هستند و بس. یعنی اصلا هویت انسانی ندارند که فکر و احساس داشته باشند!
در مجموع آدمهای خودخواه همیشه انرژی روانی زیادی از اطرافیان میگیرند و حس ناکافی بودن به آنها میدهند، چون فرد خودخواه هیچگاه راضی نمیشود. فقط باید در نظر داشت که احترام به خود و اولویت دادن به خود، با خودخواهی فرق دارد. ترک کردن یک فرد نامناسب یا شرایط سمی، یک لطف به خود است. نپذیرفتن مسئولیت زندگی دیگران یک تصمیم غیر عادی نیست. اگر شما بیش از ظرفیت و توان به خودتان فشار بیاورید، گرفتار بیماری خواهید شد. گاهی نه گفتن به دیگران هم برای خودتان و هم برای دیگران، مفیدتر است. شما باید برای موفق شدن، قهرمان خودتان باشید و این مسئله با احترام به خود به دست میآید.
منبع: خراسان