کد مطلب: ۵۱۰۹۱۵
نگاهی به کتاب «کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم» اثر پائولو کوئلیو

به گزارش مجله خبری نگار، «پائولو کوئلیو» را بیشتر با کتاب «کیمیاگر» می‌شناسند؛ اما کتاب‌های دیگری از این نویسنده ازجمله «کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم» و ... هم هستند که نه‌تن‌ها دست‌کمی از کتاب «کیمیاگر» ندارند بلکه بعضی‌هایشان عمق بیشتری داشته و نویسنده در آن‌ها پخته‌تر از کتاب اولش عمل کرده است. اگر «کیمیاگر»، کتابی باشد در نشان دادن راه به مخاطب، راهی از آن دست که عطار می‌گوید؛ «تو گام به راه بنه و هیچ مگو / خود راه بگویدت که، چون باید رفت»، «کنار رودخانه پیدرا» حکایت عشق و شوریدگی است، کتابی که یکسره روایتگر دلدادگی است. عشقی از آن دست که سعدی درباره این عشق می‌گوید «تا چه خواهد کرد با من دور گیتی زین دو کار / دست او بر گردنم یا خون من بر گردنش».

همچنان از عشق، کنار رودخانه پیدرا

جهان‌بینی از نوع پائولو

یکی از مهم‌ترین عناصری که یک نویسنده بزرگ را از نویسندگان دیگر متمایز می‌کند جهان‌بینی است، این نوع نگاه به جهان است که باعث می‌شود کسی در کار نوشتن خلاقیت به خرج دهد و چیزی به ادبیات اضافه کند. بعد از کتاب «کیمیاگر» همه نگاه‌ها به نویسنده این کتاب، معطوف شد و مخاطبان او کتاب‌های بعدی‌اش را با نگاه ویژه‌تری دنبال کردند. در سه‌گانه «ورونیکا»، «دوشیزه پریم» و «کنار رودخانه پیدرا» که همگی روایتگر عشقی متفاوت با چاشنی فلسفه هستند، نویسنده صرفاً به موضوع عشق به‌صورت تک‌بعدی نپرداخته و مجموعه‌ای از فلسفه، جهان‌بینی، عرفان، عشق متفاوت و حتی مرگ را به مخاطب ارائه می‌دهد. همین ویژگی‌هاست که باعث ماندگاری و جهانی‌شدن یک کتاب می‌شود وگرنه هرساله کتاب‌های بسیاری در جهان منتشر می‌شوند؛ اما به خاطر فقدان این عناصر در همان چاپ اول متوقف می‌شوند؛

و عشق ما را به‌جایی که باید می‌رساند

«کنار رودخانه پیدرا» اصلاً کتابی نیست که تنها و تنها به عشق محدود باشد، کتابی است چندوجهی و از جهات متعددی قابل‌بررسی و خوانش است. در سطر‌هایی از کتاب آمده است: «من هم دوستش داشتم، هر دقیقه و ثانیه عشق، بیشتر می‌شد. به آینده دوباره اعتماد کردم و ایمانم به خدا را بازیافتم. همه این‌ها نتیجه عشق بود. به خودم قول دادم دیگر به ظلمات وجودم برنگردم و در را برای همیشه بر روی کسی غیر از او ببندم. افتادن از طبقه سوم همان‌قدر صدمه آفرین بود که افتادن از طبقه صدم، اگر قرار بود بیفتم چه‌بهتر که از خیلی بالاتر باشد.»

در بخش دیگر کتاب، جهان‌بینی نویسنده است که به مخاطب تحمیل می‌شود؛ «ما بزرگ‌ترین و مهم‌ترین علت شگفتی خودمان هستیم، اگر به‌اندازه یک‌دانه خردل ایمان داشته باشیم کوه‌ها را جابه‎جا خواهیم کرد.» یا؛ «هر جا هستی باید با تمام وجود آن‎جا باشی. یک کشور تقسیم‌شده در مقابل حمله‌های دشمن مقاومت نخواهد کرد و یک انسان تقسیم‌شده هم نمی‌تواند آن‌گونه که شایسته است با زندگی مواجه شود.»

این نویسنده در بخش‌هایی از کتاب نیز شکل روایت مرگ را عوض می‌کند؛ «ما به دنیا می‌آییم و رنج می‌کشیم و می‌میریم، ولی کوه‌ها در جای خود باقی می‌مانند. گاه لحظاتی پیش می‌آید که نیاز داریم از خود سؤال کنیم که آیا به زجرش می‌ارزید؟ چرا سعی نکنیم مثل این کوه‌ها باشیم، خردمند، سالخورده و در جای خود مناسب خویش؟»

همچنان از عشق

در این کتاب، نهایت عشق است که غالب می‌شود، این بار، اما از نوع زمینی و دست‌یافتنی‌تر؛ «عشق می‌تواند ما را به جهنم یا بهشت ببرد، اما درنهایت ما را به‌جایی که باید می‌رساند. خودم را با تو در آن خانه مجسم می‌کردم، در حالی‎که باهم به موسیقی گوش می‌دهیم و برف روی کوه‌ها را نگاه می‌کنیم درحالی‌که آتشی روی بخاری دیواری افروخته است و بچه‌هایمان را در حال دویدن در خانه و در مزارع می‌دیدم.»
کتاب «کنار رودخانه پیدرا»، با همه خصوصیات یک داستان بلند خاص است که حتی برای مخاطب عام آن‌قدر جذابیت دارد که از صفحه اول تا آخر را یک‌نفس بخواند.

منبع: خراسان

برچسب ها: کتاب نویسنده
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
قوانین ارسال نظر