به گزارش مجله خبری نگار/خراسان: زن ۲۰ ساله که اشک ریزان وارد مرکز انتظامی شده بود، تقویم روزگار تلخ خود را به ۱۲ سالگی اش ورق زد و به مشاور ومددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت: ۸ سال قبل بود که مادرم از پدر معتادم جدا شد و سرپرستی مرا به عهده گرفت. او که تحصیلات عالی داشت با نشر کتاب مخارج زندگی من و خودش را تامین کرد تا این که ۳ سال بعد و در ۱۵ سالگی عاشق پسر همسایه شدم و مدتی با «مراد» ارتباط تلفنی داشتم. او در مغازه خواربارفروشی پدرش کار میکرد و من هم به هر بهانهای و برای خرید لبنیات و دیگر مایحتاج زندگی به مغازه آنها میرفتم که در سر کوچه محل سکونتمان بود. البته مادرم نیز با خانواده «مراد» رفت وآمد داشت و در مراسم مذهبی یا جشنهای محلی به اتفاق آنها شرکت میکرد.
خلاصه چند ماه بیشتر از ارتباط پنهانی ما نمیگذشت که «مراد» به خواستگاری ام آمد و مادرم نیز به دلیل شناختی که از او داشت بلافاصله پذیرفت چرا که همه اهالی از اخلاق و ادب و افتادگی «مراد» تمجید میکردند، اما هنوز یک سال بیشتر از برگزاری مراسم عقد ما نگذشته بود که پدر «مراد» خواربار فروشی را تعطیل کرد و به این ترتیب «مراد» هم به عنوان راننده در یکی از هتلهای هسته مرکزی شهر مشغول کار شد.
در این میان گاهی به رفتارها و تماسهای «مراد» مشکوک میشدم، اما به روی خودم نمیآوردم چرا که مدعی بود تا ساعت ۳ یا ۴ صبح مشغول کار است و من هم سعی میکردم لوازم راحتی و آسایش او را فراهم کنم. بالاخره حدود یک هفته قبل جشن عروسی باشکوهی گرفتیم و زندگی مشترکمان را در منزل مادرشوهرم آغاز کردیم، به همین دلیل قرار شد به اتفاق مادر شوهرم نزد پزشک متخصص زنان و زایمان برویم تا با انجام معاینات و آزمایشهای تخصصی شرایط مرا برای بارداری بسنجد. در همین حال بود که زنگ تلفن شوهرم به صدا درآمد و من بلافاصله کلید پاسخ را فشار دادم تا «مراد» از خواب بیدار نشود، ولی فقط صدای زنی را شنیدم که با گفتن «الو» تماس را قطع کرد.
من هم که از مدتی قبل به رفتارهای همسرم مشکوک شده بودم، بیدرنگ به بررسی پیامها و تصاویر و فیلمهای درون گوشی پرداختم. از آن چه میدیدم دچار دلهره و شوک شدم چرا که همسرم با حدود ۶ یا ۷ زن و دختر غریبه ارتباط داشت. اشک ریزان به طبقه پایین رفتم و ماجرا را برای مادر شوهرم شرح دادم.
ساعتی بعد به ردزنی تماس مشکوک پرداختیم و از طریق پیامهایی که از همان شماره به گوشی «مراد» ارسال شده بود، به محل کار دختری در مطب یک پزشک در منطقه آب و برق مشهد رسیدیم و به اتفاق مادرشوهرم به آن جا رفتیم. آن دختر ۱۸ ساله وقتی ماجرا را فهمید در حالی که بغضی گلویش را میفشرد، به ما گفت که فریب «مراد» را خورده است.
او گفت: «مراد» به من وعده ازدواج داده و خودش را جوانی مجرد معرفی کرده بود! طولی نکشید که با عذرخواهی آن دختر، از محل کارش بیرون آمدیم، ولی من همچنان به دیگر رفتارهای همسرم نیز مشکوک شده ام. شاید هم وقتی خودم با او به صورت تلفنی ارتباط داشتم، باید به این روز فکر میکردم که وقتی پسری با من ارتباط دارد، پس با دختران دیگر هم میتواند رابطه داشته باشد. اکنون نیز به کلانتری آمدهام تا چارهای برای این مشکل پیدا کنم!
این گزارش حاکی است، اهمیت این ماجرای تاسفبار که زندگی دو جوان را در آستانه جدایی قرار داده بود، موجب شد تا مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد امیررضا فعال (رئیس کلانتری معراج) وارد عمل شوند و به کنکاشهای علمی و روان شناختی بپردازند تا از سقوط یک زندگی جلوگیری کنند.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی