کد مطلب: ۲۰۸۳۵
۰۶ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۲۳:۴۷
تحلیل شخصیت‌های سریال Friends – زندگی با دوستان

به جرأت می‌توان گفت سریال Friends  یکی از محبوب‌ترین و پر مخاطب‌ترین سریال‌های تلویزیونی در کل جهان است.

به گزارش مجله خبری نگار، سریال Friends  با خلق لحظات مفرح و خنده‌دار به اضافه شخصیت پردازی بی‌نقص، توانست تا سالیان سال دوام بیاورد و مخاطبان خود را چندین بار وادار به دیدن این سریال بکند. به بهانه زنده کردن خاطرات و نگاهی مجدد به شخصیت‌های این سریال، این مقاله را برای شما آماده کردیم. با تحلیل شخصیت‌های سریال Friends همراه ما باشید.

راس گلر(Ross Geller)

با مظلوم‌ترین شخصیت این سریال شروع می‌کنیم. شخصیت راس، یک شخصیت دلسوز و مهربان است؛ احساسات دیگران برای او بسیار مهم است و این مسئولیت را می‌پذیرد که مانع ناراحت و درمانده ماندن باقی دوستانش شود. او چون احساس طرد شدن و در کل احساسات منفی زیادی را تجربه کرده، به راحتی می‌تواند احساسات دیگران را درک کند. او هر موقع که احساس می‌کند کسی از دوستان او ناراحت یا دلشکسته است، سعی می‌کند به هر نحوی که شده او را از حالت غمگینی در بیاورد و بابت این که می‌تواند هماهنگی را در روابط دوستانه و شخصی حفظ کند، به خود می‌بالد. او حتی زیر بار مسئولیت شاد کردن دیگران له می‌شود؛ به عبارت دیگر به قدری این مسئولیت را بر عهده می‌گیرد که در آخر در این راه خسته می‌شود. او به شدت خوشحال و خرسند بودن دیگران برایش اهمیت دارد و گاهی در این راه صداقت را فدای شادی دیگران می‌کند.

شخصیت راس سرشار از غرور و تکبر است. این مغرور بودن باعث می‌شود که هیچ وقت در بحث کردن کم نیارد. هیچ موقع نمی‌بینیم که راس سر موضوعی با یکی مخالف است و در بحث کردن درباره این موضوع کم بیاورد؛ مگر اینکه احساس کند طرف مقابل قصدش چیز دیگریست. در طول سریال، با آشکار شدن گذشته شخصیت راس، در می‌یابیم که این شخصیت یک کاراکتر دست و پا چلفتی و به قول معروف تو سری خور بوده. این موضوع که در کودکی او صادق بوده، باعث شکل گیری نوعی عقده در او شده که به غرورش بها می‌دهد و برای بالا بردن احترام و ابروی خودش، گاهی کار‌های عجیب می‌کند تا احساس حقارتی که در کودکی تجربه کرده را برطرف کند. به علاوه وجود همین عقده باعث می‌شود که از تحقیر شدن به شدت بترسد و هر کار که از دستش بر بیاید برای جلوگیری از تحقیر شدن انجام دهد. مثال‌های زیادی برای تصدیق این ماجرا است، اما یکی از نمونه‌های به یاد ماندنی، قسمتی بود که رئیس راس ساندویچ او را در محل کار برداشته بود. همانطور که گفتیم، راس در کودکی شخصیت تو سری خوری بوده و این باعث شده که اکنون یک عقده حقارت درونش رشد کند. او دیگر نمی‌خواهد غرورش به روش‌های مختلف بشکند برای همین وقتی رئیس او ساندویچ او را برداشت، اعصابش به هم ریخت و فریاد زد.

شخصیت راس شخصیت به شدت احساسی است، اما وجود غرور غیر طبیعی و عقده حقارت در او، مانع بروز احساساتش می‌شود. وقتی کسی را دوست دارد، برای اینکه غرورش نشکند، به شکل غیر مستقیم علاقه‌اش را به طرف مقابل نشان می‌دهد، اما گاهی این ابراز علاقه به قدری غیر مستقیم است که نه تنها طرف مقابل متوجه نمی‌شود، بلکه گاهی خودش هم فراموش می‌کند چه هدفی داشته. به همین دلیل مدت زیادی طول کشید تا ریچل بفهمد راس او را دوست دارد. راس به هیچ عنوان دل دیگران را نمی‌شکند اما پیوسته دل خودش می‌شکند؛ او انتظارات زیادی از بقیه دوستانش به خصوص ریچل دارد اما وقتی از کمک کسانی که به آن‌ها ایمان دارد محروم می‌شود، به شدت دچار يأس و ناامیدی می‌شود. به همین دلیل وقتی کسی آن طور که او انتظار داشته رفتار نمی‌کند، موضوع را شخصی می‌کند و حساسیت زیادی نشان می‌دهد.

شخصیت راس به شدت دچار فقدان واقع‌بینی است و نمی‌تواند موقعیت‌ها را منصفانه ارزیابی کند و منطقی تصمیم بگیرد. به همین دلیل بیشتر مواقع نسبت به موضع‌گیری‌ها و رفتار دیگران حساسیت نشان می‌دهد و موضوع را به شدت شخصی می‌کند.

نکته‌ای که شخصیت راس را منحصر به فرد می‌کند، تمایل داشتن به عشق است، نه هوس. او از همان ابتدا نشان داد که از بین همه شخصیت‌ها، ارزش بیشتری برای عشق قائل است.

ریچل گرین(Reachel Green)

شخصیت ریچل، طرفداران خاص خود را دارد. این شخصیت به گونه‌ای، نمادی از کسانی است که چیزی به اسم استقلال فردی و مسئولیت‌پذیری نمی‌شناسند و برای رسیدن به موقعیت شایسته، باید تحولات عمیقی از سر بگذرانند.

تصمیمات این شخصیت عمیقا از روی احساس و تمایلات آنی است؛ به همین دلیل اغلب در گرفتن تصمیمات مهم زندگی دچار مشکل می‌شود و به درستی نمی‌تواند موقعیت‌ها را منصفانه و با دید شایسته ببیند و داوری کند. همین احساسی تصمیم گرفتن، مانع رسیدن او به اهداف دلخواهش می‌شود و بیشتر مواقع بابت جایگاهی که دارد، دچار نارضایتی می‌شود.

این شخصیت به شدت در واقع‌بینی ضعف دارد؛ چون واقعیت‌ها را آنگونه که هست نمی‌بیند، حرف‌هایی که زده می‌شود و تصمیماتی که گرفته می‌شود را برخلاف نامربوط بودن به او، شخصی می‌کند و کوچک‌ترین حرف را به خود می‌گیرد. به همین دلیل بعضی اوقات، نامتعارف و گستاخ به نظر می‌رسد. ارزش‌های شخصی او بسیار زیاد است و برای خود او به قدری مهم است که اگر زیر پا گذاشته شوند، به شدت ناراحت و عصبی می‌شود و شروع به شخصی کردن اوضاع می‌کند. و جالب این است که توقع بسیار زیادی از دوستانش برای رعایت این ارزش‌های متکبرانه دارد.

ریچل بیشتر مواقع از جزیات مهم غافل می‌ماند. نه اینکه برایش بی‌اهمیت باشد، بلکه کل‌بینی مفرط او به زندگی و زوایای آن، او را نسبت به جزیات بی‌توجه کرده. نتیجه بی‌توجهی او به نکات ریز موضوعات، متوجه نشدن احساسات عمیق دوستانش راجع به خود و دیگران است که در جهت دادن به اعمال و تصمیماتش، تاثیر بدی می‌گذارد. به عنوان مثال، ریچل در فهمیدن احساسات درونی راس مشکل و ضعف زیادی داشت و اغلب به همین دلیل، ناخواسته دل راس را می‌شکست و او را به شدت ناراحت می‌کرد.

شخصیت ریچل از بحث و برخورد با دیگران بیزار است؛ از برهم خوردن روابط دوستانه می‌ترسد و موقعی که احساس می‌کند روابطش دچار مشکل شده سعی می‌کند از روبه رویی جلوگیری کند تا دلخوری پیش نیاید. گاهی همین ترس از برخورد، مانع بزرگی می‌شود تا با دوستانش از احساسات عمیق آن‌ها صحبت نکند.

یکی دیگر از ویژگی‌های شخصیت ریچل، تیزهوشی و ایده‌های منحصر به فرد اوست. ایده‌های او جذاب و هوشمندانه است اما به دلیل نداشتن واقع بینی لازم، نمی‌تواند به این ایده‌ها جامه عمل بپوشاند. اما وقتی در موقعیت ناراحت‌کننده قرار می‌گیرد و خودش را به روی تاریکش می‌بازد، تیز‌هوشی او دچار ضعف شده و ایده‌هایش نتایج بدی را به دنبال دارد.

اما برای روشن کردن دلایل اعمال ریچل، باید نگاهی به گذشته او و روابط خانوادگی‌اش بی‌اندازیم. ریچل پدری سخت‌گیر، ثروت‌مند و مسئولیت‌پذیری دارد که او را به شدت کنترل می‌کرد و برای او امکانات زیادی محیا می‌کرد. به عبارتی دیگر، نمی‌گذاشت آب در دل او تکان بخورد و در کل او را لوس بار آورده. ریچل یک تمایل درونی برای تعلق داشتن به افراد قوی و مسئولیت‌پذیر دارد که این تمایل انواع ضعف‌ها را به ریچل تحمیل می‌کند؛مثل بی‌مسئولیتی، ناتوانی در داشتن استقلال فردی، توقع افراطی، غرور و دیگر ضعف‌های ارتباطی. همه این ضعف‌ها از رابطه او با پدرش سرچشمه می‌گیرد. پدرش بی آنکه به ریچل مهارت زندگی کردن یاد بدهد، خودش تمام کار‌ها را می‌کرد و همه مسئولیت‌ها را برعهده می‌گرفت. به همین دلیل است که ریچل در روابط دوستانه‌اش توقع زیادی از آن‌ها دارد.

یکی از ارزش‌های مهم زندگی که هر شخصی باید برای داشتنش تلاش کند، استقلال فردی است. ریچل به دلیل سخت‌گیر بودن پدرش در ابتدا این استقلال را ندارد و به قول معروف یک تو سری خور واقعی است. اما وقتی وارد گروه دوستانش می‌شود و با انواع اشخاص مستقل روبه رو می‌شود، شروع به یادگیری از آن‌ها می‌کند. گرچه غرور او کمی در کسب این استقلال فردی دخالت می‌کند و او را به کسب استقلال از راه افراطی وا می‌دارد، اما درنهایت این استقلال به دست می‌آید. او از راس نه گفتن به زور‌گویی، از مانیکا قبول مسئولیت‌های زندگی و از جویی پر رو بودن و اعتماد به نفس را یاد می‌گیرد و با کمک بقیه دوستانش، در این راه متحول می‌شود.

نکته‌ای که شخصیت ریچل را منحصر به فرد می‌کند، این است که هرکاری را که بخواهد انجام دهد، انجام می‌دهد. اگرچه نمی‌تواند خوبی و یا بدی کار را درک کند، اما در انجام آن کار مصمم است و برای جبران عدم استقلال فردی‌اش در گذشته، توصیه کسی را قبول نمی‌کند و آن کار را انجام می‌دهد.

مانیکا گلر(Monica Geller)

شخصیت مانیکا، از پیچیده ‌ترین شخصیت‌های سریال است. این شخصیت همانند ریچل، طرفداران خاصی دارد.

شخصیت مانیکا، با الهام از جمله «دوست واقعی دوست دوران نیاز است» به شدت به دوستان خود وفادار است و در سخت‌ترین مشکلات زندگی کنار آن‌ها است. حتی گاهی بار سنگین مشکلات آن‌ها را به دوش می‌کشد.

درون شخصیت مانیکا، نوعی تمایل به جلب رضایت دیگران وجود دارد و گاهی برای تجربه این تمایل دست به کار‌های عجیبی می‌زند. به علاوه بیش‌تر از هرکسی، دوست دارد مورد تشویق و تحسین دیگران قرار بگیرد. اگر کاری را انجام بدهد که انجامش برای دیگران سخت بوده و یا اصلا منحصر به آن‌ها نبوده، به شدت دوست دارد که از سوی دوستانش تشویق شود و به گونه‌ای احساس رضایت آن‌ها را حس کند. گاهی دوستانش در این راه کوتاهی می‌کنند و این باعث می‌شود که مانیکا وارد سایه تاریک خود شود و موضوع را شخصی کند و دل بقیه را بشکند.

او به شدت مسئولیت‌پذیر است و برخلاف ریچل، در این راه افراطی عمل می‌کند. گاهی خودش به این حد از مسئولیت‌پذیری می‌بالد و نوعی حس رهبر بودن به او دست می‌دهد. مانیکا تا حدودی ویژگی‌های رهبر بودن را دارد؛ مثل کاریزماتیک بودن، دلسوزی برای بقیه، آماده کمک به دوستانش و مهم‌تر از همه قبول مسئولیت‌ها؛ اما تنها ویژگی‌ای که ندارد تصمیم‌گیری منطقی است که همین فقدان منطق، باعث می‌شود دوستانش با هم و با خودش دچار مشکل شوند و گاهی روابطشان با چالش مواجه شود. ابته اگر مانیکا تمام ویژگی‌های رهبری را داشت، کشمکش‌های جذاب در طول سریال خلق نمی‌شد.

اما کمی ویژگی اصلی مانیکا که اختلال شخصیت وسواسی است را بررسی کنیم. نشانه‌های این اختلال کاملا با ویژگی‌ها و رفتار‌های مانیکا مطابقت دارد. شخصیت مانیکا یک شخصیت کمال‌گرا است؛ دوست دارد همه کار‌ها با کیفیت صد درصدی انجام شود و اغلب بابت این ویژگی دچار اضطراب می‌شود. وقتی مهمانی می‍‌دهد، به اهل خانه به شدت فشار می‌آورد چون باید همه کار‌ها بی‌نقص انجام شود که نکند مهمون‌هایش او را مورد تمسخر قرار دهند و پشت سر او غیبت کنند. رقابت‌طلبی و منزلت طلبی یکی دیگر از این ویژگی‌هایی است که از این اختلال سرچشمه می‌گیرد. کسی نمی‌تواند با او وارد یک مسابقه شود و اگر هم کسی بتواند با او رقابت کند، مانیکا کاری می‌کند که آن شخص برخلاف واقعیت اعتراف کند که مانیکا بهتر است. ویژگی‌های این اختلال به گونه‌ای است که باعث می‌شود اطرافیان شخص به شدت خسته شوند. اشخاص نزدیک او، باید خیلی صبور باشند؛ مانیکا سخت می‌تواند در مورد مسئولیت‌پذیری به دیگران اعتماد کند و این واقعا توهین‌آمیز است.

این اختلال گاهی اضطراب شدیدی به شخص مبتلا وارد می‌کند و باعث می‌شود که فرد برای کاهش اضطراب‌های ناشی از این اختلال، سراغ مکانیسم‌‌های دفاعی برود. مکانیسم‌های دفاعی، واکنش‌های ناخودآگاه برای کاهش اضطراب‌های ناشی از یک رفتار یا تصمیم است که انواع مختلفی دارد.

یکی از این مکانیسم‌ها که مانیکا سراغش می‌رود، مکانسیم دفاعی دلیل‌تراشی است. در اغلب مواقع که مانیکا با مخالفت افراد مواجه می‌شود، شروع به آوردن دلایل واقعی اما غیرمنطقی می‌کند تا کارش را توجیه کند. گاهی نه فقط برای دیگران، بلکه برای خودش هم این دلایل را می‌آورد تا از اضطرابش کم کند.

خالقان شخصیت‌های این سریال، به گونه‌ای دقیق شخصیت‌ها را خلق کردند که هر اتفاقی یک دلیل پشتش باشد و خود آن دلیل معلول دلیل دیگری باشد. ریشه این اختلال مانیکا، به روابط خانوادگی‌اش باز می‌گردد. والدین سخت‌گیری که از فرزندانشان ایراد‌های بیخودی می‌گیرند، دلیل اصلی این اختلال است. ما در طول سریال متوجه سخت‌گیری‌های مادر مانیکا نسبت به مانیکا می‌شویم و اینکه می‌فهمیم این سخت‌گیری‌ها در دوران کودکی و نوجوانی او هم وجود داشته.

شخصیت مانیکا با وجود افراطی عمل کردن در مسئولیت‌پذیری، همانند یک رهبر خوب مانند نخ تسبیح عمل می‌کند و گروه را در جای خود نگاه می‌دارد. او مسبب جمع شدن این گروه است و در آخر هم مسبب جدا شدن اعضای این گروه می‌شود.

چندلر بینگ(Chandler Bing)

یکی از محبوب‌ترین شخصیت‌های فرندز و به قولی بامزه‌ترین آنها بی‌شک شخصیت چندلر است. خلاقیت و منطق در خلق این شخصیت به قدری هماهنگی دارد که به شخصیتی دوست‌داشتنی تبدیل شده و با جوک‌هایش چه بی‌مزه و چه بامزه، همه بینندگان را می‌خنداند.

شخصیت چندلر به عنوان یک دوست، سعی می‌کند همیشه محبوب و مورد اعتماد باشد. او وقتی می‌فهمد که توانسته به یک شخص مورد اعتماد و رازدار بقیه تبدیل شود، به شدت به خود می‌بالد. به علاوه از اینکه کسی به او اطمینان نکند و او را دوست نداشته باشد به شدت می‌ترسد؛ این موضوع در طول سریال به صورت شوخی و غیر مستقیم بیان می‌شود اما واقعیت دارد.

چندلر متوجه تمام اتفاقات اطراف خود است و تیزبینی مفیدی دارد. همچنین بازیگوشی و کنجکاوی از دیگر ویژگی‌های جدا نشدنی او است و همیشه انرژی زیادی برای انجام کار‌های مفرح دارد. این شخصیت واقع‌گراییِ خاصی دارد و همیشه به عنوان یک عضو واقع‌بین گروه، تو ذوق کسانی می‌زند که ایده‌های بکر اما دور از ذهن می‌دهند. شخصیت چندلر به شدت تابع امیال آنی است و همیشه به این جمله منسوب می‌شود که الان حس این کار را دارم پس همین را انجام می‌دهم. 

چندلر عاشق اتفاقات غیر منتظره است و هیجانِ تغییر را دوست دارد. از اینکه همیشه یک کاری روی روال تکراری پیش برود بی‌زار است و به هیچ وجه نمی‌تواند یکنواختی را تحمل کند. به همین دلیل اولین کسی که در بین گروه قدم به سوی تغییر و بزرگ شدن برداشت خود او بود. به این دلیل که همیشه دنبال یک معنای جدید برای زندگی می‌گشت. او ابتدا به عنوان یک جوان عیاش زندگی را قبول کرد و سپس به عنوان یک دوست‌پسر وفادار معنای جدیدی برای خود پیدا کرد و در مرحله بعد وارد دنیای همسر خوب بودن شد و زندگی را در معنای آن تعریف کرد و سپس به دنبال معنای جدید و متفاوت‌تری گشت، یعنی زندگی با خانواده به دور از هر کسی. البته در تمام این مراحل چندلر زندگی را آسان و بی‌تکلف معنا می‌کرد.

از واضح‌ترین ویژگی‌های چندلر، عاشق خنده و شوخی بودن او است. او جوک‌های زیادی می‌سازد و به اینکه بامزه‌ترین عضو گروه هست و باعث شادی دیگران می‌شود به خود می‌بالد.اینکه چرا یک شخصیت انقدر با همه چیز شوخی می‌کند بی دلیل نیست. یکی از دلایلش بی‌زاری چندلر از سنگینی فضا و خشکی روابط است. چندلر به هیچ عنوان نمی‌تواند یک فضای جدی و بی‌تحرک را تحمل کند، به همین دلیل گاهی که متوجه سنگینی فضا می‌شود، احمقانه‌ترین شوخی‌ها را تعریف می‌کند؛ به خیال اینکه از فضای قبلی بیرون آمده است.

یکی دیگر از دلایل شوخی کردن با تک تک عناصر موجود، که دلیل عمیق روانشناسی است، جلب توجه کاذب برای جبران نیاز‌های عاطفی ارضا نشده است. اگر به نوجوانی چندلر نگاه کنیم، به هر نحوی در آن دوره سعی می‌کرد که توجه دیگران را به خودش جلب کند. از مدل مو‌های عجیب و لباس‌های رنگی جلف گرفته، تا تیکه‌های کوبنده و رفتار نامتعارف. اما وقتی وارد سنین جوانی شده، نیاز به دیده شدن و جلب توجه را به سمت شوخی‌ها و جوک‌های آنی معطوف کرده و تا حدودی این نیاز به جلب توجه را خاموش کرده ولی این تمایل کاملا برطرف نشده. اگر یادتان باشد، در یکی از قسمت‌های فصل اول سریال فرندز، دوست فیبی که یک روانشناس بود، به چندلر می‌گوید:《تو از شوخ طبعیت برای برقراری ارتباط استفاده می‌کنی》باز هم برمی‌گردیم به این نقطه نظر که چندلر برای جلب توجه از عنصر شوخی استفاده می‌کند و این به نوعی او را متفاوت می‌سازد.

اگر نگاهی به ریشه شکل گیری این نیاز به دیده شدن و جلب توجه از نظر روانشناسی بی‌اندازیم، متوجه وجود والدینی می‌شویم که به هر دلیلی به فرزندانشان بی‌توجهی می‌کنند و به نیاز‌های عاطفی آن‌ها واکنش مثبتی نشان نمی‌دهند. درست همانند والدین چندلر. اگر دوباره به حرف آن روانشناس دقت کنیم، بعد از گفتن حرفش درباره ضعف برقراری ارتباط چندلر، به او می‌گوید که تک فرزند است و پدر و مادرش طلاق گرفته‌اند. او از جلب توجه چندلر به واسطه شوخی، به این نتیجه رسید که به چندلر در کودکی توجه کافی نشده، پس حتما تک فرزند است و یک هم‌بازی نداشته و از آنجایی که در برقراری ارتباط هم مشکل دارد، فکر تک فرزند بودنش قوی‌تر می‌شود. اما تک فرزند بودن تنها دلیل احساس کمبود توجه نیست، بلکه پدر مادری که درگیر مشکلات جدا شدن هستن و حوصله سر و کله زدن با بچه را ندارند هم موثر است. همین بی‌توجهی، در کودکی به پیش فعال شدن کودک دامن می‌زند و در نوجوانی به جلب توجه کاذب. و اگر در نوجوانی این کشمکش حل و فصل نشود، فرد در جوانی دست به کار‌های احمقانه‌ای برای جلب توجه می‌زند. اما خوشبختانه چندلر به خاطر وجود دوستانی که به او توجه لازم را می‌کنند، این مشکل را برطرف می‌کند و از راه مفیدی این نیاز را جبران می‌کند.

از ویژگی‌های منحصر به فرد چندلر این است که همیشه سعی می‌کند در سخت‌ترین لحظات دوستانش، لبخندی بر لب‌های آن‌ها بی‌آورد و غیر مستقیم به آن‌ها می‌گوید:« مشکلات رو ول کن، بخند به همشون، همون کاری که من از بچگی می‌کنم»

جویی تربیانی (Joey Tribbiani)

شخصیت جویی نمونه افراطی شخصیت ریچل است و از خیلی جهات شبیه او می‌ماند. این شخصیت طرفداران زیادی دارد چون تنها کسی است که با وجود تنبلی و عیاشی فراوان، در یک گروهی مقبول است و طرد نشده؛ چه تو واقعیت و چه تو فیلم و سریال.

شخصیت جویی یک شخصیت شهودی است؛ یعنی در ذهن خود غوطه‌ور است و خیالات عجیب و غریب فراوانی دارد. به همین دلیل به شدت نسبت به جزیات زندگی بی‌تفاوت است و اصلا به آن‌ها توجهی نمی‌کند. به همین خاطر فراموش‌کار نابی است و نمی‌تواند اسم‌ها، خاطرات و رویداد‌ها را به خاطر بسپارد و یا به یاد بی‌آورد. به علت به توجهی به جزیات، بیشتر مواقع نمی‌تواند به رابطه آن‌ها پی‌ببرد و از کلیت آن‌ها، درک واضحی داشته باشد. مثل مواقعی که دیر متوجه چیزی می‌شود و یا اصلا متوجه نمی‌شود.

به دلیل همین شهودی بودن، واقع‌بینی لازم را ندارد و نمی‌تواند موقعیات را منصفانه نگاه کند. فقدان واقع‌بینی لازم باعث می‌شود که از نتایج خوب و بد تصمیمات خود نا‌ آگاه باشد و فراسوی تصمیم‌ها را نبیند. در نتیجه از تصمیم‌گیری به شدت بی‌زار است و چون مهارتی در انتخاب ندارد، در این مواقع، سراغ دوستانش می‌رود تا او را در انتخاب‌هایش کمک کنند. همچنین از همفکری کردن با دیگران نمی‌ترسد و همیشه به عنوان یک فرصت نگاه می‌کند تا شکستن غرور.

جویی برای حل مشکلات، راه حل‌های خلاقانه اما غیر واقعی می‌دهد و به همین خاطر هر کس از دوستانش که احساس کنند به یک راه حل دیوانه‌وار برای خلاصی از مشکل نیاز دارند، سراغ جویی می‌روند.

شخصیت جویی تنها عضو در گروه است که به خاطر داشتن همچین دوستانی به خود می‌بالد.او عاشق گشتن و خوش‌گذرانی با دوستانش است و به شدت از تنها ماندن می‌ترسد و دوست ندارد بیشتر از نصف روز تنها بماند. او همیشه در‌های رفت و آمد و دوستی را به روی بقیه باز می‌گذارد. تا موقعی که احساس رضایت کند یک دوست خیلی خوب و مفید می‌ماند؛ اما وقتی احساس خطرِ تنهایی بکند، دست به کار‌های احمقانه و البته خطرناک می‌زند تا از این خطر فرار کند و به همین دلیل گاهی گستاخ جلوه می‌کند.

اگر بخواهیم به لایه‌های عمیق شخصیت جویی نگاهی کنیم، متوجه وجود یک خویشتن گرفتار و تحول نیافته در جویی می‌شویم. شخصیت جویی در طول سریال تغییر و تحولی پیدا نمی‌کند و به عبارتی در زندان خویشتن تحول نیافته‌اش، حبس شده. شخصیت‌های گرفتار معمولا هیچ حریم خصوصی‌ای ندارند و همیشه احساس می‌کنند باید شخصی‌ترین موضوعات را با والدین یا دوستانشان در میان بگذارند. درست همانند جویی که همیشه به یک هم‌خونه احتیاج دارد تا جزیات زندگی‌اش را با او در میان بگذارد. شخصیت جویی به خاطر انسان بودنش کورسویی تمایل به یافتن یک معنا برای زندگی دارد اما حرکت خاصی نمی‌کند. ولی وقتی به سن سی سالگی می‌رسد، این تمایل قوی‌تر می‌شود و گاهی برای یافتن معنا وارد روابط نامتعارف و ممنوعی می‌شود. درست مثل زمانی که عاشق ریچل شد. یا وقتی که به اشتباه فکر کرد فیبی حامله است و به او پیشنهاد ازدواج داد. این خویشتن تحول نیافته تا پایان سریال همراه جویی هست و حتی در پایان هم راه‌حلی برایش پیدا نمی‌کند.

شخصیت جویی، همانی است که می‌خواهیم باشیم. همان کسی که به دور از مشکلات زندگی، به خوشگذرانی وعیاشی می‌پردازد. بدون نیروی عذاب وجدان و ترس از طرد شدن و گناه. اما به خاطر وجود نفس لوامه و ترس از بی‌معنایی در زندگی، نمی‌توانیم شخصی مثل جویی باشیم، پس دیدنش در این سریال برای ما بسیار لذت‌بخش است و این نیازِ ما را فرافکنی می‌کند.

فیبی بوفی (phoebe Buffay)

شخصیت فیبی عجیب‌ترین شخصیت‌های سریال است. این شخصیت با ویژگی‌های بامزه و جالبش توانسته در دل مخاطبان سریال جا باز کند و تا ابد به یک شخصیت ماندگار سریال‌های تلویزیونی تبدیل شود.

این شخصیت یک شخصیت تاثیر‌گذار و جذاب است. عقاید پیچیده‌ای دارد اما مهارت زیادی دارد که افراد را به پیروی از این عقاید وادار کند. حتی گاهی دیگران را به خاطر این عقاید، به هیجان در می‌آورد. مهارت زیادی در برقراری ارتباط و ایجاد هماهنگی دو طرفه در روابط دارد؛ او به راحتی می‌تواند با یک فرد غریبه آشنا شود و در همان روز او را وادار به کاری کند که می‌خواهد. او با اینکه به جزیات بی‌توجه است، اما می‌تواند با یکسری استراتژی یک رابطه را تا مدت‌ها ثابت نگه دارد و همیشه مثل روز اول هیجان را در آن حفظ کند. او بابت این مهارت شگفت‌انگیزش اعتماد به نفس بالایی دارد و به خود افتخار می‌کند.

این شخصیت عاشق انواع هیجانات است و با اشتیاق از برنامه‌های آنی استقبال می‌کند. همانند چندلر اگر حس کند کاری که می‌کند به او معنای لازم را نمی‌دهد و کسلش می‌کند، بدون تعارف از آن کار بیرون می‌زند.

فیبی ارزش‌های مهمی برای خودش دارد، و البته نظر دیگران درباره این ارزش‌ها اصلا برایش اهمیت ندارد؛ اما اگر حس کند یه موقعی لازم است بقیه به ارزش‌هایش احترام بگذارند، با مهارت بی‌نظیرش، آن‌ها را ترغیب به این کار می‌کند. اگرچه نظر دیگران در رابطه با خودش برایش بی‌اهمیت است، اما از اینکه رضایت دیگران را جلب کند و محبوب بقیه باشد، به معنای واقعی خوشش می‌آید.

شخصیت فیبی یک شخصیت عمل‌گرا است و بیشتر خواسته‌های افراد را قبول می‌کند. اما به خاطر فقدان واقع‌بینی، نمی‌تواند به درستی تصمیم بگیرد. یکی از دلایل ضعف در تصمیم‌گیری فیبی، باز گذاشتن انتخاب‌هایش است. به قول معروف فیبی هم خدا را می‌خواهد و هم خرما را.

فیبی به شدت صریح است و اگر کسی کار نادرستی انجام دهد، بدون دشواری، آن را به روی آن شخص می‌آورد. دلیل این کارش هم عذابی است که بابت صادق نبودنش می‌گیرد. از نظر فیبی صادق بودن این نیست که دروغ نگی، بلکه صادق بودن یعنی اینکه حرف راست را بدون تعارف بزنی.

شخصیت فیبی به خاطر گذشته تلخ و البته برای ما نامفهومی که داشته، کمی نسبت به زندگی بد بین است و خیلی از ارزش‌هایش بابت بدبینی به زندگی شکل گرفته. اینکه گوشت نمی‌خورد، از این عقیده شکل گرفته که اگر گوشت حیوانی را بخورد، یک بلایی سر او می‌آید و آه آن حیوان همیشه پشت سر او می‌ماند. البته این بدبینیِ طنز‌آمیزِ فیبی، با تحول در بستر گروه دوستانش، رفته رفته محو می‌شود.

اگر مانیکا همانند نخ تسبیح، گروه را در جای خود نگاه می‌دارد، فیبی همانند عدسک تسبیح، توانایی زیادی در برقراری هماهنگی و یکپارچگی گروه دارد؛ او روابط بین دیگر اعضای گروه را غیر مستقیم زیر نظر می‌گیرد و باز هم غیرمستقیم مشکلات آن‌ها را برطرف می‌کند.

اگر فقط یک نکته مثبت از روابط بین شخصیت‌های سریال فرندز استخراج کنیم، تحول همه افراد به واسطه دیگر اعضا است. در این سریال به تدریج شخصیت‌ها از هم دیگر تاثیر می‌گیرند و روی هم‌دیگر تاثیر می‌گذارند و ضعف‌های آن‌ها به مرور توسط یکدیگر محو می‌شود و جایش را به نقطه قوت‌های جدید می‌دهد. ما در آخرین قسمت، با شخصیت‌هایی روبه رو هستیم که همدیگر را تغییر داده‌اند و به بلوغ فکری مثبتی رسیدند و اکنون می‌توانند با خیال راحت، هرکدام به زندگی خودشان بپردازند.

منبع: ویجیاتو

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
قوانین ارسال نظر