کد مطلب: ۱۷۴۱۲۳
۰۹ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۸:۵۷
گفتم: «لااقل تا جمعه بمان، عروسی که تمام شد، برو!» گفت: «نمی شود. دست خودم نیست. باید بروم.» پرسیدم: «کی برمی گردی؟» گفت: «هفت روز دیگر.» با خودم گفتم: «دفعه‌ی قبل که گفته بود چهل روز، دو ماه مانده بود. احتمالا این بار هم چند هفته‌ای طول می‌کشد.»

به گزارش مجله خبری نگار، کتاب «هفت روز دیگر» مجموعه خاطرات شهید مدافع حرم محمدتقی سالخورده در قالب سه فصل خاطرات کودکی، نوجوانی و بزرگسالی و سپس ماموریت‌های داخلی و سوریه را در خود جای داده است.

محمدتقی سالخورده عضو رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود و در یگان ویژه صابرین در لشکر ۲۵ کربلا خدمت می‌کرد. او به عنوان مستشار در ۱۳۹۶/۱/۱۴ برای دومین بار به کشور سوریه اعزام شد و در ۱۳۹۵/۱/۲۱ در شهرک خان طومان استان حلب شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت.

در قسمتی از وصیتنامه شهید می‌خوانیم: «در میان ما انسان‌هایی وجود دارند که فقط نیمه‌ی خالی لیوان را نگاه می‌کنند حتی اگر لیوان پُر هم باشد از پُر بودن لیوان ایراد می‌گیرند. اختلاف عقیده و سلیقه در همه جا وجود دارد، ولی این جور نیست که باعث جدایی، حتی جدایی خانواده‌ها شود.»

این اثر را مصیب معصومیان به نگارش در آورده و انتشارات شهید کاظمی به چاپ رسانده است.

در بخشی از کتاب «هفت روز دیگر» می‌خوانیم:زمان خداحافظی اش که شد، به همه گفتم کسی پیش محمدتقی گریه نکند. گفتم: «پسرم! نمی‌شد الان نروی؟ عروسی خواهر خانمت نزدیک است!» گفت: «نه مادرم باید بروم.» گفتم: «لااقل تا جمعه بمان، عروسی که تمام شد، برو!» گفت: «نمی شود. دست خودم نیست. باید بروم.» پرسیدم: «کی برمی گردی؟» گفت: «هفت روز دیگر.» با خودم گفتم: «دفعه‌ی قبل که گفته بود چهل روز، دو ماه مانده بود. احتمالا این بار هم چند هفته‌ای طول می‌کشد.»

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
قوانین ارسال نظر