کد مطلب: ۶۲۴۶۲۹
۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۶:۵۹

پسر یک‌ساله مأمور پلیس به ۵ کودک نفس داد

مأمور پلیس پس از مرگ مغزی تنها فرزندش تصمیم بزرگی گرفت. اهدای عضوپسر یک‌ساله فرشته نجات ۵ کودک شد

به گزارش مجله خبری نگار/همشهری: «ما یک بچه دادیم، ۵ بچه گرفتیم. مهدی من جان ۵ بچه را خرید»؛ با صدای گرفته و بغض‌آلودش این را می‌گوید و سکوت می‌کند. انگار که هنوز باورش نمی‌شود پسر یک‌ساله‌اش به خاطر مرگ مغزی، اعضایش اهدا شده است. این، وضعیت غمبار این روز‌های ستوان‌دوم ابوالفضل خادمعلی، از مأموران انتظامی شهرستان جاسک است. او و همسرش چند روز قبل در تصمیمی بزرگ اعضای بدن مهدی، فرزند یک‌ساله‌شان را به بیماران نیازمند اهدا کردند و جان ۵ کودک را که مدت‌ها در صف دریافت اعضای پیوندی بودند، نجات دادند. ستوان خادمعلی در گفتگویی جزئیات بیشتری از این حادثه را بازگو می‌کند.

درباره فرزندتان صحبت کنید. او چند ساله بود و چه شرایطی داشت؟

پسرم مهدی روز ۱۸ اردیبهشت‌ماه سال ۱۴۰۲ به دنیا آمد و با تولدش زندگی‌مان شیرین‌تر شد. من در انتظامی شهرستان جاسک خدمت می‌کنم و در این یک‌سال وقتی از محل کار به خانه برمی‌گشتم با دیدن مهدی همه خستگی‌هایم را فراموش می‌کردم.

چطور شد که مهدی دچار حادثه شد؟

این حادثه ۱۴ اردیبهشت اتفاق افتاد. آن شب من خانه بودم. ساعت حدود یک بامداد بود که بچه گریه کرد. او شیر خشک می‌خورد و هر شب تقریبا ۶۰ سی‌سی شیر خشک به او می‌دادیم. من و همسرم فکر کردیم پسرمان گرسنه است و شیرخشک می‌خواهد. مهدی کنارمان خوابیده بود. خانمم سراغ بچه رفت و او را آرام کرد. چند لحظه بعد پسرم دوباره گریه کرد. این بار گریه‌اش شدیدتر بود؛ طوری که بچه بی‌حال شد، فکش قفل شد و باز نشد. فورا خودم را به او رساندم. سعی کردم با دست‌هایم فکش را باز کنم. در ادامه، چون شرایط سخت‌تر شده بود با ۲ انگشت تلاش کردم او را سی‌پی‌آر و احیا کنم، اما فایده‌ای نداشت و او را به مرکز بیمارستان جاسک رساندیم.

در آنجا چه اقدامات درمانی برای مهدی انجام شد؟

او دچار تب و تشنج شده بود. کادر درمان همه تلاش‌شان را انجام دادند، اما در ادامه گفتند که باید به بیمارستان کودکان اعزام شود. آنجا هم اقدامات زیادی برای نجات پسرم انجام شد، اما در نهایت گفتند که مهدی دچار مرگ مغزی شده است.

شما و همسرتان بعد از شنیدن این خبر چه واکنشی داشتید؟ چطور توانستید این غم را تحمل کنید؟

ما شوکه شده بودیم و باورمان نمی‌شد مهدی دیگر به خانه برنمی‌گردد. نمی‌دانستیم باید چه کار کنیم. خداوند لحظاتی را که بر من و همسرم گذشت برای هیچ‌کس تکرار نکند.

در آن لحظات سخت چطور شد که به فکر اهدای عضو افتادید؟

وقتی مرگ مغزی پسرم قطعی شد، چند نفر از مسئولان بیمارستان سراغ من آمدند و موضوع اهدای عضو را مطرح کردند. من به خاطر کاری که دارم متأسفانه چنین مسائلی را زیاد دیده و به خوبی درک کرده‌ام. من گفتم درست است که پدر کودک هستم، اما تصمیم اصلی را باید مادرش بگیرد. بالاخره هرچه باشد من روز‌ها سرکار می‌روم و شاید در شبانه‌روز فقط چند ساعت پسرم را می‌دیدم، اما مادرش همیشه با مهدی بود و با او انس و الفت زیادی گرفته بود. با همسرم در این‌باره صحبت کردم. برایش سخت بود، اما وقتی فهمید با اهدای اعضای بدن پسرمان چند کودک دیگر زنده می‌مانند، موافقت کرد و هر دو رضایت‌نامه را امضا کردیم.

اعضای بدن مهدی جان چند بیمار را نجات داد؟

بعد از آنکه پزشکان متخصص دیگری هم پسرم را معاینه کردند و مطئمن شدند که دیگر به زندگی برنمی‌گردد، عمل جداسازی اعضا انجام شد. این اتفاق دقیقا روز ۱۸ اردیبهشت و در روز تولد پسرم رخ داد و ما فقط یک‌سال او را داشتیم. نمی‌دانم شاید ما لیاقت چنین فرزندی را نداشتیم، اما باز هم راضی به رضای خدا هستیم. آنطور که به ما گفتند ۵ عضو حیاتی مهدی جداسازی و به ۵ کودک دیگر که مدت‌ها در صف دریافت اعضای پیوندی بودند اهدا شد.

حالا که چند روز از این اتفاق و اهدای عضو می‌گذرد شما و همسرتان چه احساسی دارید؟ آیا از تصمیم بزرگی که گرفته‌اید راضی هستید؟

مهدی من جان ۵ نفر را خرید. ما خوشحالیم که ۵ بچه با اعضای بدن فرزندمان زنده می‌مانند. با این کار ما یک بچه دادیم، اما ۵ بچه گرفتیم. هرچند به خاطر از دست دادن فرشته یک‌ساله‌مان تا همیشه غمگین هستیم، اما خوشحالیم که او با بدن کوچکش به ۵ کودک دیگر زندگی بخشید. خدا کند هیچ وقت هیچ‌کس در این شرایط قرار نگیرد. ولی اگر خدای نکرده قرار گرفت اهدای عضو بهترین تصمیم است. به جای اینکه اعضای بدن عزیزان زیر خاک برود آن را به بیماران نیازمند اهدا کنید.

برچسب ها: پلیس اهدای عضو
ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر