به گزارش مجله خبری نگار، بهمنی در برنامه سرزمین شعر ضمن اشاره به خاطرهای که در حرم امام رضا (ع) برایش رقم خورد، گفت: چند سال پیش همراه با خانواده به مشهد سفر کردیم. در یکی از آن شبهای سرد، همراه همسرم به زیارت امام رضا (ع) رفتیم. وقتی وارد حیاط شدیم کسی آنجا نبود. تصمیم گرفتیم وارد صحنهای داخلی حرم شویم.
وی ادامه داد: وقتی نزدیک ضریح شدم جمعیت زیادی را دیدم و هیچ جایی برای نشستن نبود. بعد از مدتی که خیره به جمعیت و شکوه ضریح طلایی بودم، احساس کردم بیتهایی در ذهن من رفت و آمد میکند، اما وسیلهای برای نوشتن آنها نداشتم. تصمیم گرفتم به حیاط برگردم تا شاید بتوانم وسیلهای برای ثبت ابیاتم پیدا کنم.
این شاعر چنین روایت میکند: چند دقیقهای گذشت و متوجه شدم که همسرم داخل صحن حرم است. وقتی او را دیدم به سرعت به سمت درهای خروجی راه افتادم تا زودتر به خانه برگردم و شعرهایی را که به ذهنم خطور کرده است، فراموش نکنم. همسرم از این کار من تعجب کرد، اما چیزی نگفت. وقتی به خانه رسیدیم، سریعا کاغذ و قلم را در دست گرفتم و شروع به نوشتن کردم.
بهمنی شعری را که روی کاغذ نوشته بود، در حرم امام رضا (ع) خواند و حسی که در آن لحظه تجربه کرده، وصفنشدنی بیان میکند: بعد از مدتی از مشهد با من تماس گرفتند و گفتند متن شعری را که اینجا خواندی برای ما بفرست. چند وقت بعد متوجه شدم در ۲ قسمت مختلف حرم اشعار من به نمایش گذاشته شده است.
شعری که محمدعلی بهمنی در حرم سروده و توسط خوانندههای مختلف مکررا خوانده شده است:
شرمندهام که همت آهو نداشتم
شصت و سه سال راه به این سو نداشتم
اقرار میکنم که من اینهای و هوی گنگها
داشتم همیشه، ولی هو نداشتم
جسمی معطر از نفسی گاه داشتم
روحی به هیچ رایحه خوشبو نداشتم
فانوس بخت گمشدگان همیشهام
حتی برای دیدن خود سو نداشتم
وایا به من که با همهی هم زبانیام
در خانواده نیز دعاگو نداشتم
شعرم صراحتیست دلآزار، راستش
راهی به این زمانه ناتو نداشتم
نیشم همیشه بیشتر از نوش بوده است
باور نمیکنید که کندو نداشتم؟!
میشد که بندگی کنم و زندگی کنم.
اما من اعتقاد به تابو نداشتم
آقا شما که از همهکس باخبرترید
من جز سری نهاده به زانو نداشتم
خوانده و یا نخوانده به پابوس آمدم؟
دیگر سوال دیگری از او نداشتم