کد مطلب: ۵۹۴۰۱۲
به اعتقاد تیلیش بین دین و فرهنگ رابطه متقابل و همبسته‌ای وجود دارد چنانکه صورت دین، فرهنگ است و محتوا و جوهر فرهنگ، دین؛ و این امر کلید فهم اندیشه‌های الهیاتی اوست.

به گزارش مجله خبری نگار، پل تیلیش الهی‌دان و فیلسوف آلمانی‌تبار که از بزرگ‌ترین متکلمان قرن بیستم به شمار می‌رود اغلب آثارش پاسخی است به دو پرسش اساسی؛ چرا وجود انسان همواره تهدید می‌شود؟ چه عاملی برابر چنین تهدید‌هایی یارای مقاومت دارد؟ کتاب «شجاعت بودن» هم در همین راستا نگاشته شده است. به اعتقاد تیلیش بین دین و فرهنگ رابطه متقابل و همبسته‌ای وجود دارد چنانکه صورت دین، فرهنگ است و محتوا و جوهر فرهنگ، دین؛ و این امر کلید فهم اندیشه‌های الهیاتی اوست. در دیدگاه او پاسخ همه مسائل جدید بشری در نماد‌های دینی متجلی است و در حقیقت رسالت متکلمان و الهی‌دانان هر دین این است که با رمزگشایی از این نمادها، پاسخ‌های درخور به جامعه ارائه کنند. در این گفتار بر کتاب «شجاعت بودن» تیلیش تأملی خواهیم داشت.

اضطراب مرگ! «شجاعت زیستن» به روایت پل تیلیش

اضطراب‌های وجودی درمان‌شدنی نیست بلکه فهم‌شدنی است

پل تیلیش در کتاب «شجاعت بودن» از اضطراب‌های وجودی انسان می‌گوید و سه نوع اضطراب «سرنوشت و مرگ»، «پوچی و بی‌معنایی» و «گناه و محکومیت» را برمی‌شمارد و آن‌ها را اضطراب‌های وجودی می‌نامد و معتقد است اضطراب وجودی درمان‌شدنی نیست بلکه فهم شدنی است. از نظر تیلیش انسانیت ما به معنی «اضطراب مرگ» است و اگر کسی این اضطراب را نداشته باشد اساساً انسان نیست.

همانطور که معتقد است «احساس بی‌معنایی» نشانه زنده بودن ما است؛ کسی که احساس می‌کند زندگی‌اش معنا ندارد، در واقع نبض حیاتش می‌زند. این در حالی است که این روز‌ها بسیاری نزد روان‌درمانگر‌ها می‌روند تا اضطراب خود را درمان کنند چرا که روانشناسان این اضطراب‌ها را به «ترس» تقلیل می‌دهند و به دنبال درمان آن هستند. ولی فیلسوف به دنبال تبیین این اضطراب‌هاست تا نشان دهد این اضطراب‌های وجودی چقدر برای انسان مهم است. ما نیازی به حذف اضطراب مرگ و اضطراب بی‌معنایی نداریم و اتفاقاً باید با این‌ها روبه‌رو شویم و راجع به آن‌ها گفتگو کنیم تا بفهمیم تفاوت زندگی بامعنا و زندگی بی‌معنا چقدر است.

اضطراب گناه

«گناه» مفهوم دیگری است که تیلیش در این کتاب از آن بحث می‌کند. مفهوم گناه نزد روان‌درمانگران، یک حس منفی است؛ در حالی که از نگاه تیلیش بین احساس گناه و گناه وجودی فرق است. گناه وجودی یا حس گناه وجودی همان اضطراب وجودی است تا انسان بداند چه دستاوردی در زندگی داشته است و از خود بپرسد که در زندگی چه می‌کند. آنچه از نظر روانشناسان منفی است احساس گناه است، ولی نیچه از یک گناه وجودی صحبت می‌کند یعنی آنچه استعدادش را داریم شکوفا نکنیم. به ما فقط زندگی داده نشده بلکه زندگی از ما پرسیده می‌شود. این سؤال نیاز نیست از ناحیه خداوند باشد بلکه بزرگ‌ترین قاضی این اضطراب، وجدان خود ماست. پرسش از اینکه من چقدر در زندگی مسئولیت به خرج داده‌ام. سید حسین نصر درباره این مسأله به عنوان «نشانه انسان مسلمان» بحث کرده و توضیح داده است که ما در قبال زندگی مسئول هستیم.

شجاعت مشارکت در کار تیمی

تیلیش درباره نسبت شجاعت و مشارکت نکته جالبی می‌گوید و این موضوع را تحت عنوان «شجاعت از دیگران بودن» مطرح می‌کند. وقتی از «شجاعت زیستن» حرف می‌زنیم گاه این تصور شکل می‌گیرد که باید همه مسائل‌مان را بتوانیم به تنهایی حل کنیم و انسان شجاع را چنین فردی می‌دانیم در حالی که به صورت تیمی کار کردن هم شجاعت خاص خود را می‌طلبد. ممکن است خود را بی‌نیاز از دیگران بدانیم و فکر کنیم شجاعت در زیستن یعنی هر تصمیمی گرفتیم درست است و باید به آن متعبد باشیم در صورتی که در الفبای اخلاق، شما می‌آموزید شجاعت یک حد وسط و حد اعتدال تهور و ترس است. پس ممکن است بحث شجاعت در زیستن عده‌ای را دچار خودکفایی کند و خود را از مشارکت بی‌نیاز ببینند. اما طرف دیگر کسانی هستند که باور دارند شجاعت در زیستن باید در چهارچوب باشد و انسان در هر جایی تهور انجام ندهد و خودش را در ضوابط قرار دهد. عده‌ای از فیلسوفان در عین حال که به چهارچوب‌های اخلاقی و شرعی پایبند هستند، اما مناطقی را به نام منطقة الفراغ معرفی می‌کنند.

بزرگترین شجاعت، شجاعت زیستن است

«شجاعت» در کنار «حکمت»، «شکیبایی» و «عدالت» چهار فضیلت بزرگ نزد یونانیان است. فیلسوفان یونانی معتقدند «حکمت» ام‌الفضایل به شمار می‌رود؛ یعنی شکیبایی و عدالت و شجاعت در سایه حکمت است که محقق می‌شود.

بزرگ‌ترین شجاعت، شجاعت در زیستن است. رواقیون باور داشتند انسان‌هایی «شجاعت زیستن» دارند که «شجاعت مردن» داشته باشند و باید انسان فرهیخته به حدی برسد که برایش علی‌السویه باشد بزید یا بمیرد. تا جایی که حتی برخی مکاتب فلسفی خودکشی را یک فضیلت معرفی کرده‌اند! در حالی که ما اغلب خودکشی را در افرادی می‌بینیم که از معنای زندگی تهی شده‌اند و از زیستن ترس دارند.

نیچه در «چنین گفت زرتشت» می‌گوید تعریف شجاعت مخدوش و به جنگ و سربازی محصور شده است در حالی که شجاعت معنای وسیع‌تری دارد و انسان‌هایی که اراده می‌کنند موجودیت خود را تأیید و در زندگی خرج کنند و در خلال مشکلات چاره‌ای بیندیشند، انسان‌های شجاع شناخته می‌شوند.

مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده از سخنرانی دکتر رسول رسولی‌پور است که در نشست «شجاعت زیستن؛ رهیافتی الهیاتی» در محل مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران ارائه شده است.

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
قوانین ارسال نظر