کد مطلب: ۵۴۶۱۶۶
۲۶ آذر ۱۴۰۲ - ۱۰:۵۲
تابوت مطهرشهدای گمنام مزرعه دل‌نوشته‌های دهه هشتادی‌ها و نودی‌هایی شده که تو و رشادت‌هایت را ندیدند، ولی می‌دانند که سینه تو همان روز که به نبرد مردانه با دشمن رفتی برای آنان می‌تپید و پیش از این‌ها غمخوارشان بوده‌ای ای شهید خوشنام!

به گزارش مجله خبری نگار، باردیگر فضای نصف جهان با حضور پیکر‌های مطهر ۱۲ شهید گمنام آکنده از بوی بهشت شد.

همزمانی تشییع پیکر‌های مطهر شهدای بی‌نشان در ایام شهادت بانوی شهید با مزاری بی نشان، تجدید عهد و پیمانی است محکم با لاله‌هایی که سال‌ها در غربت و مظلومیت دور از وطن بودند و حالا فرزندان غریب و نجیب و خوشنام پدران و مادران از راه رسیده‌اند.

اینجا مادرانی سال‌هاست چشم انتظار آمدنتان بوده اند، امروز به نیابت از مادران شهدا، مادرانی که چشم به راه ماندند و چشم به راه رفتند به استقبال شما آمده‌ام، به نیابت از پدران و مادران صبور و بزرگوار شهدا به استقبالتان آمدم، استقبال از جوانان رعنایی که همچون علی اکبر رفتند و اکنون همچون علی اصغر به آغوش وطن بازگشته اند، استقبال باشکوه از یک چفیه و چند تکه استخوان!

از روزی که آمدنت به شهرمان را در سالروز شهادت دخت پیامبر خدا حضرت صدیقه طاهره (س) اعلام کرده بودند منتظرت مانده‌ام و با آسمان بر سر همراهیت در مسیر کاروان اهالی بهشت شرط بسته بودم.

من با آسمان و گیسوی باد پاییزی قرار گذاشته بودم، قرارمان حک رد پای تو بود در نصف جهان و در قلبم تا هر قدمی که برمی‌دارم و هر حرکتی که انجام می‌دهم به تابلو‌های راهی که تو با سربلندی پیمودی، توجه کنم و از مسیر حق منحرف نشوم‌ای شهید گمنامم!

آمده‌ام تا نگاهم کنی و عطش سال‌ها انتظار را با تو بازگو کنم و شیرین‌ترین خاطره دنیا را از تو بگیرم و روی هر شاخه و کنار هر برگ در شهرم آن را نشان بگذارم تا باد طراوتش را در نصف جهان بپیچاند

حالا در این مسیر با دلی خسته، ولی امیدوار و با بغضی در گلو حماسه‌های شما در هویزه، طلائیه، سومار، فاو، مجنون، مهران، فکه را مرور می‌کنم و با افتخار در مسیر کاروان اهالی بهشت قدم برمی‌دارم و با شما نجوا می‌کنم.

من با دیدن پیکر مطهرت و در آغوش کشیدن تو، در دل پاییز برگ ریزان شده‌ام و دلتنگیم که در کوچه کوچه این شهر مانده بود را با باران اشک در کنار حضور بهشتی تو پاک می‌کنم و می‌شویم تا عطر تو تمام وجودم را پر کند.

اکنون به غنیمت حضور معطر تو در نصف جهان خیره می‌شوم و تابوت سبک و روان تو را به تماشا می‌نشینم چراکه روز‌های پاییزی برایم چیز‌های باارزشی آورده است تا آنرا درون شبکه‌های سینه‌ام برای همیشه نگه دارم تا وقتی حجم قفسه سینه‌ام از دلتنگی‌های روزگار به درد آمد به سوی تو دست دراز کنم و شبیه قرص‌های مسکن داروخانه از تو تسکین بگیرم.

من اینجا آمده‌ام تا به روی تابوت مطهرت دست بکشم و تو بغض و اندوه مرا بتکانی و از هوای بهشتی ات مرا هم پر کنی.

اینجا تابوت مطهرت مزرعه اندوه، آرزو، سلام و دلنوشته‌های مردم شهر شده است.
اندوه و غصه مادر شهیدی که هنوز از پسرش اثری برایش نیاورده‌اند، اشک‌های خواهری که مهر برادرش را با تو یادآوری می‌کند، دختر کوچکی که پدرش مدافع حرم شد و برایت نوشت سلام مرا به بابایم برسان و آرزوی شهادت دهه هشتادی‌ها و نودی‌هایی که تو و رشادت‌های تو را ندیده‌اند، ولی می‌دانند که سینه تو همان روز که به نبرد مردانه با دشمن رفتی برای آنان می‌تپید و پیش از این‌ها غمخوارشان بوده‌ای ای شهید خوشنام!

برچسب ها: شهدا
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
قوانین ارسال نظر