به گزارش مجله خبری نگار،شروع این پرونده به سال ۹۱ برمی گردد. روز حادثه پلیس در جریان درگیری خونینی بین دو جوان در ساختمان مسکونی در یکی از شهرهای استان فارس قرار گرفت و راهی آنجا شد. در این درگیری پسری۲۳ ساله بر اثر ضربه جسم سختی که به سرش وارد شده بود، جان باخته بود و تحقیقات نشان میداد عامل جنایت یکی از دوستان او به نام پدرام است.
یکی از شاهدان گفت: پدرام و باربد (مقتول) از بچگی دوست صمیمی بودند. روز حادثه همه ما در خانه باربد جمع شده بودیم تا پلیاستیشن بازی کنیم. پلیاستیشن متعلق به پدرام بود اما زمانی که نوبت بازی پدرام و باربد رسید، آنها بر سر بازی بحثشان شد و پدرام که به شدت عصبانی بود، گلدانی از روی میز برداشت و به سر باربد کوبید. بعد هم با دیدن وضعیت باربد وحشتزده از خانه فرار کرد.
جسد مقتول به پزشکی قانونی انتقال یافت و تیمی از کارآگاهان جنایی تحقیقات برای بازداشت متهم به قتل را آغاز کردند تا اینکه ۲۴ ساعت بعد، وی به اداره پلیس رفت و خودش را تسلیم کرد. متهم به قتل که به شدت دچار عذاب وجدان شده بود، گفت: من یک دستگاه پلی استیشن داشتم و باربد از من خواست تا دستگاه را برای یک شب به او امانت بدهم. ما دوستان صمیمی بودیم و بارها دستگاه را به او امانت داده بودم و این بار هم این کار را کردم. اما باربد بدقولی کرد و آن را برنگرداند. چندین بار به او زنگ زدم و خواستم دستگاه را برگرداند اما اهمیتی به حرفم نداد تا اینکه شنیدم همه بچه های محل را به خانه اش دعوت کرده و سرگرم بازی هستند. او پیغام فرستاده بود که من هم به آنها ملحق شوم اما از دستش خیلی عصبانی بودم. برای همین هنگام بازی وقتی با هم دچار کلکل شدیم، به دلیل عصبانیتم از او از کوره در رفتم و نتوانستم خشمم را کنترل کنم.
پدرام میگفت که هرگز قصد کشتن دوست صمیمیاش را نداشته و عذاب وجدان این حادثه، یک لحظه هم رهایش نمیکند. او پس از اقرار به جنایت، به بازسازی صحنه قتل پرداخت و روانه زندان شد. پسر جوان پس از مدتی در دادگاه محاکمه و به قصاص محکوم شد. با قطعی شدن رای، جوان زندانی پای چوبه دار رفت اما پیش از اینکه طناب دار بر گردنش قرار بگیرد، به پای خانواده مقتول افتاد و از آنها طلب بخشش کرد. او گفت: از روزی که صمیمی ترین دوستم از دنیا رفت، من هم با او مردم. اما تفاوت من با باربد این است که او یکبار مرد اما من هر روز می میرم و دوباره زنده می شود. هر شب کابوس می بینم و روز حادثه هرگز فراموشم نمی شود. هنوزم باورم نمی شود که ناخواسته، جان صمیمی ترین دوستم را گرفته ام و نه تنها شما (اشاره به اولیای دم) بلکه من نیز داغدار شده ام چون باربد دوست خوب من بود.
صحبت های پسر جوان پای چوبه دار که تمام شد، مادر مقتول دلش به رحم آمد و چون در این مدت بارها مادر قاتل به او التماس کرده بود تا پسرش را ببخشند، تصمیم بزرگی گرفت و قاتل فرزندش را پای چوبه دار بخشید. او اما شرطی تعیین کرد و گفت که خانواده قاتل باید دیه پرداختند کنند تا وی آن را صرف امور خیریه و کودکان بی سرپرست کند. به این ترتیب جوان محکوم به مرگ، فرصت زندگی دوباره یافت و از مرگ گریخت.
خانواده قاتل با فروش خانه خود و کمک خیرین، موفق شدند دیه را تهیه کنند و جوان زندانی که به تازگی وارد ۳۵ سالگی شده بود، پس از گذشت ۱۲ سال از زندان آزاد شد. اما پدرام پس از آزادی نیز همچنان عذاب وجدان داشت و نمی توانست باور کند که جان دوستش را گرفته است. با وجود اینکه از آن محله رفته بودند اما همچنان بار سنگینی روی دوشش بود. هر هفته سر مزار مقتول می رفت و برایش خیرات پخش می کرد تا اینکه چند روز قبل اتفاق دردناکی برای او رخ داد. پسر جوان مدت کوتاهی پس از آزادی، یک شب که به خواب رفته بود، دیگر بیدار نشد و در اتفاقی ناگهانی، جانش را از دست داد.