کد مطلب: ۷۰۰۷۱۵
۱۶ مهر ۱۴۰۳ - ۰۷:۴۱

طوفان‌الاقصی آغاز باتلاقی بی‌پایان برای رژیم‌صهیونیستی

مقاومت غزه چگونه با طوفان‌الاقصی به جنگ‌های برق‌آسای رژیم‌صهیونیستی پایان داد؟

به گزارش مجله خبری نگار، یک‌سال از عملیات برق‌آسای مقاومت اسلامی غزه علیه رژیم‌صهیونیستی می‌گذرد. در این یک‌سال، رژیم‌صهیونیستی تهاجم گسترده و بی‌رحمانه‌ای به غزه کرد و زمینه‌ساز بازگشایی جبهه‌های جدیدی در منطقه شد. این تحولات باعث شده مردم به صحنه‌ها و اتفاقاتی عادت کنند که به‌طور معمول غیرمنتظره به نظر می‌رسیدند؛ مانند پرواز و بمباران مداوم هواپیما‌های صهیونیستی، تصاویر شهدا و زخمی‌ها، خانه‌های ویران‌شده و همچنین کمین‌های مقاومت و موشک‌ها و پهپادهایش.

با این حال، آنچه اتفاق می‌افتد در چندین سطح بی‌سابقه است. این طولانی‌ترین جنگی است که دولت اشغالگر رژیم‌صهیونیستی از زمان تأسیسش بر خرابه‌های شهر‌ها و روستا‌های فلسطینی در سال ۱۹۴۸ آغاز کرده است. رژیم‌صهیونیستی حدود ۳۶۰ هزار نیروی ذخیره را برای این جنگ بسیج کرده که این بزرگ‌ترین بسیج نیروهایش از زمان جنگ اکتبر ۱۹۷۳ به شمار می‌رود. در مقیاسی وسیع‌تر، این جنگ ممکن است آغاز دوره‌ای جدید از جنگ‌هایی باشد که دیگر روز‌ها یا حتی هفته‌ها و ماه‌ها برای دستیابی به پیروزی کافی نیستند و این خود به معنای وضعیت جنگی ممتدی است که شاید سال‌ها ادامه یابد. 

کارشناسان گمان می‌کنند که دوران «جنگ‌های کوتاه و برق‌آسا» به پایان رسیده باشد. با پیچیده‌تر شدن استراتژی‌های جنگی و مهارت‌هایی که نیرو‌های کوچک‌تر و کمتر مجهز در مقابله با ارتش‌های بزرگ و منظم نشان می‌دهند، از جمله استفاده از تاکتیک‌های جنگ‌های نامتقارن که فاصله‌های تکنیکی، تاکتیکی و حتی عددی را پر می‌کنند، دستیابی به «پیروزی» به معنای قطعی آن دشوارتر شده است. حتی دستیابی به اهداف جزئی‌تر نیز پیچیده‌تر و پرهزینه‌تر شده است. هیچ مثالی روشن‌تر از جنگ‌های خود رژیم‌صهیونیستی نیست. 

کمی بیش از چهار دهه پیش، رژیم‌صهیونیستی در ۶ ژوئن ۱۹۸۲ به لبنان حمله کرد. بنا به تأیید آریل شارون، وزیر جنگ وقت رژیم، هدف این جنگ محدود، تأمین یک نوار امنیتی به عرض ۴۰ کیلومتر در داخل لبنان و در مرز رژیم‌صهیونیستی بود. اما رژیم‌صهیونیستی به‌سرعت حمله‌اش را گسترش داد و به سوی بیروت، پایتخت لبنان، پیشروی کرد و با نیرو‌های سوریه درگیر شد و خسارات سنگینی به آنها وارد کرد. حدود ۷۶ هزار سرباز صهیونیستی و بیش از هزار تانک به لبنان وارد شدند. در مدت کوتاهی، رژیم‌صهیونیستی مقر سازمان آزادی‌بخش فلسطین در بیروت غربی را محاصره کرد و برای ۱۰ هفته پیاپی شهر را بمباران کرد تا سازمان را به تسلیم وادار کند. درنهایت، یاسر عرفات، رهبر سازمان، به خروج رضایت داد و با ۱۴ هزار نفر از مبارزانش در ۱۹ آگوست با اسکورت نیرو‌های چندملیتی شامل سربازان فرانسوی، ایتالیایی و آمریکایی از لبنان خارج شد. 

با اینکه رژیم‌صهیونیستی به‌طور کامل از لبنان تا سال ۲۰۰۰ عقب‌نشینی نکرد، اما وقایع جنگ کمتر از ۹۰ روز بین ژوئن و سپتامبر ۱۹۸۲ به طول انجامید. رژیم‌صهیونیستی در این مدت هدف اعلام‌شده خود را به دست آورد و حتی بیش از آن، با تضعیف حضور فلسطینی‌ها در لبنان، کاهش نفوذ سوریه در این کشور، به قدرت رساندن حکومتی دست‌نشانده به رهبری بشیر جمیل (هرچند برای مدتی کوتاه) و اشغال بخش‌های زیادی از لبنان به دستاورد‌هایی رسید. اما در مقایسه با این جنگ، یک‌سال کامل از جنگ در غزه برای رژیم صهیونیستی کافی نبوده است تا به اهداف اعلام‌شده خود دست یابد، از جمله بازگرداندن اسرای خود، که یعنی جنگ ممکن است برای مدتی طولانی‌تر ادامه یابد. 

بنابراین، اغراق نیست اگر بگوییم جنگ کنونی در غزه یک «نقطه عطف استراتژیک» برای ارتش رژیم‌صهیونیستی در درگیری‌هایش در منطقه به شمار می‌آید؛ جایی که رژیم‌صهیونیستی از جنگ‌های برق‌آسا به سوی جنگ فرسایشی منتقل شده است. نکته مهم در این تحول، شکستن بسیاری از فرضیاتی است که همواره درباره رژیم وجود داشت؛ مانند عدم توانایی برای سازگاری با وضعیت جنگی دائمی و ناتوانی در درگیری همزمان در چندین جبهه. اما پیش‌بینی تأثیرات بلندمدت چنین جنگی بر خود رژیم‌صهیونیستی، وضعیت داخلی‌اش و روابط منطقه‌ای آن دشوار است. 

از جنگ «برق‌آسا» تا جنگ «فرسایشی» 

جنگ‌های برق‌آسا به نبرد‌هایی اشاره دارند که بر مانور‌های سریع و استفاده از نقاط ضعف دفاعی دشمن پیش از بسیج کامل آن یا قبل از اینکه بتواند به‌طور مؤثر پاسخ دهد متمرکزند. هدف اغلب وارد کردن ضربه‌ای قاطع در چند ساعت یا روز است که توانایی دشمن را برای مقاومت یا پاسخگویی به‌طور مؤثری فلج کند. این نوع جنگ‌ها نیازمند تسلیحات و آموزش خوب، همراه با تجربه در مدیریت عملیات مشترک نیرو‌ها مانند تانک‌ها، پیاده‌نظام، توپخانه و پشتیبانی هوایی است. 

نیروی آلمان در جنگ جهانی دوم نمونه‌ای ایده‌آل از این نوع جنگ‌های برق‌آسا بود، مانند سال ۱۹۳۹ که نازی‌ها ارتش لهستان را در یک سری نبرد‌های سریع نابود کردند. در می‌۱۹۴۰ نیز تانک‌های لشکر‌های آلمانی تشکیلات کند فرانسوی را شکستند و راه را بر نیروی پیاده‌نظام بریتانیا در دانکرک بستند. این مدل حتی در حمله به اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۴۱ تکرار شد و به نازی‌ها امکان داد تا تعداد زیادی از سربازان شوروی را به اسارت بگیرند. 

رژیم‌صهیونیستی نیز همواره این رویکرد جنگ‌های برق‌آسا را در درگیری‌های خود در منطقه دنبال کرده است. این امر حتی در جنگ‌های رژیم‌صهیونیستی با ارتش‌های عربی نیز صدق می‌کند، مانند جنگ ۱۹۶۷ که طی آن رژیم‌صهیونیستی علیه سه ارتش عربی در چند جبهه جنگید و آن را در ۶ روز به پایان رساند. جنگ ۱۹۷۳ نیز تنها ۲۰ روز به طول انجامید. این مسئله همچنین در دو جنگ لبنان در سال‌های ۱۹۸۲ و ۲۰۰۶ مشاهده شد که به ترتیب ۸۸ و ۳۳ روز به طول انجامیدند. 

در جنگ‌های رژیم‌صهیونیستی علیه غزه نیز وضعیت مشابهی وجود داشت؛ عملیات موسوم به «سرب مذاب» در دسامبر ۲۰۰۸ که ۲۲ روز طول کشید، جنگ «ستون ابر» نوامبر ۲۰۱۲ که نبرد تنها ۸ روز به طول انجامید، جنگ «صخره سخت» در جولای ۲۰۱۴ که ۵۱ روز به طول انجامید و نبرد «نگهبان دیوارها» در می ۲۰۲۱ که ۱۱ روز به طول انجامید. همگی این جنگ‌ها برق‌آسا و سریع بودند و رژیم‌صهیونیستی با استفاده از نیروی هوایی قصد داشت مقاومت در غزه را از بین ببرد، اما در نبرد‌های اخیر رژیم‌صهیونیستی موفق به این کار نشد. از این رو، هنگامی که جنگ آخر پس از عملیات طوفان‌الأقصی آغاز شد، رژیم‌صهیونیستی اهداف بزرگی برای خود تعیین کرد؛ اهدافی که می‌دانست تحقق آنها با جنگ برق‌آسا غیرممکن است. 

حمله همچنین اصل «هشدار زودهنگام» را شکست؛ زیرا نشان داد که ارتش رژیم‌صهیونیستی توانایی پیش‌بینی عملیات و جلوگیری از حمله قبل از اجرا را نداشت. این موضوع علی‌رغم مانور نظامی‌ای بود که اتاق عملیات مشترک شاخه‌های نظامی حماس در غزه انجام داده بود. این مانور شامل تیراندازی زنده و پرتاب موشک به سمت دریا و شبیه‌سازی حمله به یک پایگاه صهیونیستی بود. این تمرین‌ها دقیقا ۲۵ روز قبل از سقوط «گردان غزه» در ۷ اکتبر، یعنی در ۱۲ سپتامبر ۲۰۲۳، اجرا و فیلم‌های آن در کانال تلگرام منتشر شد. 

۷ اکتبر؛ عملیاتی پیچیده و چند بعدی

براساس تخمین‌های خود صهیونیست‌ها، عملیات ۷ اکتبر بسیار پیچیده و چندبعدی بود؛ نه یک رویداد تصادفی یا حاصل یک تصمیم لحظه‌ای، بلکه نتیجه چندین ماه، شاید هم بیشتر، بحث، بررسی، برنامه‌ریزی و اجرای دقیق بود. رونین بار، رئیس سازمان امنیت داخلی رژیم‌صهیونیستی (شاباک)، در یک مراسم یادبود در مقر این سازمان به شکست در تأمین امنیت لازم برای «مردم رژیم‌صهیونیستی» اعتراف کرد. 

شکست دستگاه‌های اطلاعاتی رژیم‌صهیونیستی شامل ناتوانی در شناسایی جزئیات شبکه تونل‌های قسام، عدم آگاهی از محل نگهداری زندانیان صهیونیستی و ضعف در تخمین توان نظامی گردان‌های قسام بود. این ناکامی‌ها با وجود محدودیت جغرافیایی در غزه اتفاق افتاد؛ منطقه‌ای که کار اطلاعاتی را آسان‌تر می‌کرد. چه دستگاه‌های اطلاعاتی رژیم‌صهیونیستی نشانه‌هایی از حمله ۷ اکتبر دریافت کرده و نادیده گرفته باشند و چه در شناسایی این نشانه‌ها ناکام بوده باشند، نتیجه نهایی ضربه‌ای قاطع به اصل «هشدار زودهنگام» بود که به‌طور سنتی آغازگر چرخه جنگ‌های صهیونیستی است. 

اصل سوم، یعنی «دفاع و تصمیم‌گیری»، چندین بار در طول جنگ شکسته شد. مهم‌ترین آنها در هفته اول پس از حمله بود، زمانی که رژیم‌صهیونیستی «پروتکل هانیبال» را اجرا کرد که به کشته شدن تعدادی از سربازان صهیونیستی منجر شد. تحقیقات روزنامه هاآرتص نشان داد که ارتش رژیم‌صهیونیستی بلافاصله در ۷ اکتبر این پروتکل را فعال کرده است. همچنین، گزارش یدیعوت آحارونت حاکی است که ارتش رژیم‌صهیونیستی پروتکل هانیبال را در شرایطی از سردرگمی و ضعف ارتباط بین فرماندهان و سربازان اجرا کرده است. سربازان به دستور فرماندهی به خودرو‌هایی که به سمت غزه بازمی‌گشتند شلیک کردند، بدون اینکه بین نیرو‌های مقاومت و گروگان‌های احتمالی تمایز قائل شوند. 

با اینکه پروتکل هانیبال توسط گادی آیزنکوت، رئیس پیشین ستاد ارتش رژیم‌صهیونیستی در سال ۲۰۱۶ لغو شده بود، او تأکید کرده بود ارتش رژیم مجموعه‌ای از دستورات جدید را برای سازگاری با شرایط مختلف طراحی خواهد کرد. اما اجرای مجدد این پروتکل در چنین شرایطی نشان‌دهنده از دست رفتن کنترل میدانی و فروپاشی در سیستم تصمیم‌گیری است؛ سیستمی که باید بر پایه اطلاعات استوار باشد و اولویت را به حفظ جان سربازان و گروگان‌ها بدهد، نه فدا کردن آنها در حملات بی‌رویه. 

مثال دیگری از این سردرگمی در فرایند «تصمیم‌گیری» این بود که شورای جنگ رژیم‌صهیونیستی یک هفته کامل را صرف ارزیابی حمله و تنظیم یک طرح روشن برای پاسخگویی به آن کرد. بارزترین سردرگمی در نتایج غیرعلنی نشست شورای جنگ در ۱۳ اکتبر ۲۰۲۳ آشکار شد؛ جایی که دستگاه‌های اطلاعاتی رژیم‌صهیونیستی سه گزینه اصلی را برای عملیات زمینی در غزه مطرح کردند؛ بازگرداندن حکومت تشکیلات خودگردان از کرانه باختری به غزه، اشغال مستقیم غزه توسط رژیم‌صهیونیستی تا تشکیل یک حکومت سازگار جدید و سومین گزینه و محتمل‌ترین آن اخراج ساکنان غزه به صحرای سینا. 

تاکنون رژیم‌صهیونیستی موفق به اجرای هیچ‌کدام از این گزینه‌ها نشده و به‌طور طبیعی چهارمین و آخرین پایه استراتژی خود، یعنی «پیروزی قاطع» را نیز از دست داده است، حتی حضور ناو‌های هواپیمابر آمریکا هم نتوانست سایر اعضای «محور مقاومت» را از حمله به رژیم‌صهیونیستی بازدارد. 

جنگ چندجبهه‌ای‌

نمی‌توان اغراق کرد اگر بگوییم جنگ غزه چالش‌های بی‌سابقه‌ای برای ارتش رژیم‌صهیونیستی ایجاد کرده است؛ به‌ویژه اینکه اصول نظامی رژیم‌صهیونیستی که برای جنگ‌های سریع و کوتاه طراحی شده بود، در این نبرد شکسته شد. با گذشت بیش از یک‌سال، رژیم‌صهیونیستی با این شرایط جدید و با یک واقعیت دیگر نیز سازگار شده است؛ این جنگ تنها در یک جبهه نیست، بلکه چندجبهه‌ای است. این واقعیت همیشه کابوسی برای رژیم‌صهیونیستی بوده است؛ رژیمی که همیشه سعی می‌کرد از جنگ‌های چندجبهه‌ای پرهیز کند. 

بااین‌حال، پس از طوفان الاقصی، طبیعت چندجبهه‌ای این درگیری به‌سرعت آشکار شد؛ موضوعی که ایالات‌متحده، متحد اصلی رژیم‌صهیونیستی، سریع‌تر از تل‌آویو درک کرد. به همین دلیل بلافاصله پس از حمله مقاومت به رژیم‌صهیونیستی در ۷ اکتبر، دستور حرکت ناو هواپیمابر «یو‌اس‌اس جرالد آر. فورد» به شرق مدیترانه صادر شد. این بخشی از یک استراتژی نظامی گسترده‌تر آمریکا بود که هدفش جلوگیری از گسترش جنگ به خارج از نوار غزه بود. 

با وجود این، ناو‌های جنگی آمریکا نتوانستند سایر اعضای «محور مقاومت» را از حمله به رژیم‌صهیونیستی، چه از سوی حزب‌الله لبنان از شمال و چه از سوی انصارالله یمن از جنوب بازدارند، حتی منافع و تأسیسات آمریکا نیز هدف قرار گرفت. گرچه این حملات ازنظر عملی تخریب چندانی نداشت، اما نشانه‌ای بود که حمایت بی‌قیدوشرط آمریکا از رژیم‌صهیونیستی می‌تواند در درازمدت پیامد‌هایی داشته باشد. نمونه بارز آن حمله انصارالله یمن در سپتامبر ۲۰۲۴ بود که اعلام کرد سه ناوشکن آمریکایی در دریای سرخ را با ۲۳ موشک بالستیک و کروز و یک پهپاد هدف قرار داده است. 

اما تهدید جنگ منطقه‌ای از جنگ ۷ اکتبر و پس از آن برنمی‌آید؛ این تهدید از سال‌ها قبل و حتی پیش از تأسیس رژیم‌صظهیونیستی وجود داشت. جنگ چندجبهه‌ای همواره بخشی از واقعیت‌های منطقه‌ای بوده و پیروزی رژیم‌صهیونیستی در جنگ‌های چندجبهه‌ای مانند جنگ ۱۹۶۷ نشان از اهمیت این تهدید دارد، اما پس از امضای معاهدات صلح با مصر و اردن، فروپاشی رژیم بعث عراق و بحران‌های داخلی سوریه و لبنان، رژیم‌صهیونیستی برای مدتی توانست از این تهدید‌ها دوری کند. بااین‌حال این وضعیت برای رژیم‌صهیونیستی طولانی نشد. پس از خروج از غزه در سال ۲۰۰۵ و شکست دربرابر حزب‌الله لبنان در سال ۲۰۰۶، رژیم‌صهیونیستی دوباره با تهدید «جبهه‌های متعدد» مواجه شد، اما این بار به‌شکلی «غیرسنتی». 

در پاسخ به این تهدید، رژیم‌صهیونیستی تلاش کرد نیرو‌های خود را برای جنگ‌های چندجبهه‌ای آماده کند، اما با مشکلی جدید مواجه شد؛ دشواری مقابله با دشمنانی که ارتش‌های منظم نیستند. 

قمار نتانیاهو

به‌هرحال جنگ چندجبهه‌ای پس از آغاز تهاجم زمینی رژیم‌صهیونیستی به لبنان به واقعیت پیوست، درست همان‌طور که جنگ طولانی‌مدتی که دیگر امکان رهایی از آن نیست، به واقعیتی اجتناب‌ناپذیر تبدیل شده است. شاید درظاهر گسترش جنگ به لبنان نوعی فرار رو به جلو برای نتانیاهو از شکست در غزه باشد، اما مهم‌تر اینکه چنین تصمیمی نشان می‌دهد رژیم‌صهیونیستی به تنگنای استراتژیکی که «طوفان الاقصی» ایجاد کرده، پی برده است. این رژیم در این میان فرصتی طلایی- شاید غیرقابل‌تکرار در آینده نزدیک- برای وارد آوردن ضربه‌ای مؤثر به توانمندی‌های حزب‌الله و ایران می‌بیند، با بهره‌گیری از حمایت کامل ایالات‌متحده در شرایط کنونی. 

ارتش رژیم‌صهیونیستی امیدوار است نبردش در جنگ زمینی با حزب‌الله در لبنان کوتاه‌تر و سریع‌تر از جنگ در غزه باشد. بااین‌حال فارغ از ماهیت و نتایج جنگ فعلی در جبهه لبنان، ویژگی جدید جنگ‌های آینده رژیم‌صهیونیستی به‌عنوان «جنگ‌های طولانی» و «چندجبهه‌ای» به‌جای جنگ‌های «رعدآسا» و «یک‌جبهه‌ای» تثبیت شده است. درحالی‌که رژیم‌صهیونیستی شروع به نشان دادن انعطاف‌پذیری نظامی و سیاسی در تطبیق با این الگوی جدید کرده، هنوز مشخص نیست که آیا این رژیم می‌تواند با تبعات بلندمدت اجتماعی و اقتصادی آن سازگار شود یا خیر؟ 

بمب اجتماعی

از لحاظ اجتماعی، یکی از چالش‌های پیچیده پیش رو مسئله سربازگیری است. با توجه به وضعیت جنگی مستمر، رژیم‌صهیونیستی نیاز به‌نوعی بسیج نظامی در مقیاسی بسیار گسترده‌تر از گذشته دارد. این یعنی رژیم‌صهیونیستی به هر سرباز بالقوه‌ای نیاز دارد و هزینه‌های سربازگیری به‌حدی افزایش می‌یابد که ممکن است سرباز به‌جای بازگشت به خانه، در تابوت چوبی بازگردد یا به اسارت گرفته شود و هرگز بازنگردد. برای اینکه جامعه بتواند چنین بهای سنگینی را تحمل کند باید این بار به‌طور مساوی بین همه تقسیم شود. این مسئله، معافیت حریدی‌های مذهبی از سربازی را (که جمعیتی بالغ‌بر ۱.۳ میلیون نفر یا حدود ۱۳ درصد از جمعیت رژیم‌صهیونیستی دارند) به یک بمب اجتماعی آماده انفجار تبدیل کرده است. 

بسیاری از صهیونیست‌ها معتقدند بار سنگین جنگ در «طوفان الاقصی» و جنگ غزه به‌طور مساوی تقسیم نمی‌شود و حامیان مذهبی نتانیاهو که کمترین آسیب را از این جنگ‌ها دیده‌اند، از سرسخت‌ترین مدافعان ادامه جنگند. این تلفات شامل اسیران در دست مقاومت، کشته‌شدگان ارتش رژیم‌صهیونیستی در حملات هفتم اکتبر و پس از آن و هزاران مجروح و معلول است که تعدادشان رو به افزایش است، به‌ویژه اگر جنگ‌ها طولانی‌تر شود. 

فراتر از آن، پیش‌بینی می‌شود جنگ تا سال ۲۰۲۵ بیش از ۶۷ میلیارد دلار هزینه دفاعی و غیرنظامی برای رژیم‌صهیونیستی به‌همراه داشته باشد. رویکرد مالی فعلی دولت که بر مالیات‌های پایین و هزینه‌های اجتماعی بالا برای حمایت از اقشار آسیب‌دیده تمرکز دارد، به افزایش کسری بودجه در سال ۲۰۲۴ و پس از آن منجر خواهد شد.

هزینه‌های سنگین نگه‌داری ۳۶۰ هزار نیروی ذخیره نیز چالشی بزرگ برای رژیم‌صهیونیستی است. به‌جز هزینه‌های مستقیم این نیرو‌ها که حداقل پنج‌میلیارد شکل (حدود ۱.۳ میلیارد دلار) ماهانه برآورد می‌شود، غیبت این تعداد نیروی کار از مشاغل روزمره‌شان روزانه حدود ۱.۶ میلیارد شکل (حدود ۴۲۷ میلیون دلار) به اقتصاد رژیم‌صهیونیستی زیان می‌زند. هیچ‌کس نمی‌داند رژیم‌صهیونیستی تا چه مدت می‌تواند این هزینه‌ها را تحمل کند. 

هنوز تأثیر وضعیت جنگی بر فضای سرمایه‌گذاری به‌ویژه در بخش فناوری که حدود ۲۰ درصد از تولید ناخالص داخلی رژیم‌صهیونیستی را تشکیل می‌دهد، مشخص نشده است. این بخش به‌دلیل نگرانی‌های امنیتی و نیز پیامد‌های احتمالی تحریم شرکت‌هایی که از جنگ‌های رژیم‌صهیونیستی حمایت می‌کنند، با چالش‌های جدی روبه‌رو خواهد شد. 

بخشی از این تأثیرات قبلا احساس شده است، ازجمله تصمیم شرکت «اینتل» برای توقف سرمایه‌گذاری ۲۵ میلیارد دلاری در ساخت کارخانه جدید تراشه‌سازی در رژیم‌صهیونیستی. به‌طورکلی از هفتم اکتبر ۲۰۲۳، بیش از ۸۰ درصد از شرکت‌های نوپای رژیم‌صهیونیستی از خسارات ناشی از جنگ خبر داده‌اند و بیش از ۵۰ درصد از این شرکت‌ها اعلام کرده‌اند تنها کمتر از ۶ ماه نقدینگی برای ادامه فعالیت خود دارند. این موضوع یعنی این شرکت‌ها در آستانه تعطیلی‌اند. 

درهمین‌حال حملات انصارالله بر اقتصاد رژیم‌صهیونیستی تأثیرات منفی زیادی گذاشته است. بندر ایلات که پیش از جنگ روزانه ۱۲ تا ۱۳ کشتی باری در آن تردد داشت، تقریبا به‌طور کامل متوقف شده است. فعالیت این بندر به‌دلیل تغییر مسیر کشتی‌ها برای جلوگیری از حملات، ۸۵ درصد کاهش یافته است. مهم‌تر از خسارات اقتصادی مستقیم، توقف بندر ایلات به‌نوعی قطع غیررسمی روابط اقتصادی رژیم‌صهیونیستی با آسیا و آفریقاست. 

علاوه‌بر این، صنعت گردشگری تقریبا به‌طور کامل متوقف شده و برخی مناطق جغرافیایی که حدود ۳۰ درصد از تولید ناخالص داخلی رژیم‌صهیونیستی را تشکیل می‌دادند، از چرخه اقتصادی خارج شده‌اند، ازجمله مناطق شمالی و حاشیه غزه. تمامی این خسارات با طولانی شدن جنگ و گسترش جبهه‌های جدید قابلیت افزایش و حتی دوبرابر شدن را دارند. نهایتا با ادامه جنگ بدون چشم‌اندازی از پایان، ممکن است کشور‌های منطقه‌ای دوست رژیم‌صهیونیستی نیز به‌تدریج روابط خود را با این رژیم قطع کنند، زیرا هزینه‌های مردمی این روابط با طولانی شدن جنگ افزایش خواهد یافت. 

این وضعیت نشان می‌دهد رژیم‌صهیونیستی هنوز بسیار از عبور از پیامد‌های «طوفان الاقصی» و پرسش‌های جدیدی که هر روز مطرح می‌شود، فاصله دارد. دومینو‌ها همچنان درحال سقوطند و واقعیت تلخ این است که دوران جنگ‌های سریع و رعدآسای رژیم‌صهیونیستی به پایان رسیده است. رژیم‌صهیونیستی و منطقه باید با این واقعیت جدید سازگار شوند که در آن، «وضعیت جنگ» به قاعده و اساس تبدیل شده و دوره‌های آرامش تنها به وقفه‌هایی کوتاه برای تجدید نفس شباهت خواهند داشت.

منبع: فرهیختگان-حانیه قاسمیان

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر