به گزارش مجله خبری نگار،مهران، یکی از کسبه جزیره بزرگ کیش است. او چند سال پیش، با هزار امید و آرزو، یک مغازه دو نبش، در یکی از بهترین پاساژهای کیش، خریداری کرده بود تا بتواند هم برای خودش، هم برای چند خانواده دیگر اشتغال زایی کند؛ اما اکنون، همه آن نقشه ها، نقش بر آب شده است. مهران، دیگر مثل سابق مشتری ندارد. به قول خودش بیشتر روزها مگس میپرانند و شبها را چرت میزنند.
او چند کارگرش را تعدیل کرده است و تصمیم گرفته است تا اجناس باقی مانده مغازه را در حراجی ۵۰ درصد، به فروش برساند تا خودش دوباره به تهران باز گردد. اگر هم توانست، مغازه را اجاره بدهد و اگر نه، مغازه بماند همان جا، تاریک و خاموش!
مهران به خبرنگار رکنا میگوید: قیمت بلیت هواپیما از تهران به کیش، سه میلیون و ۲۵۰ هزار تومان شده است؛ این یعنی برای رفت و برگشت باید ۷ میلیون پول پرداخت کنم که اصلا نمیصرفد.
او با اشاره به فرسوده و قدیمی بودن برخی زیرساختها در جزیره، از جمله سیمکشی برق و خطرآفرین بودن این مهم در فصل گرم، میافزاید: اخیرا چند خانه در جزیره آتش گرفته است که طبق اعلام نظر آتش نشانی، علت این حوادث به خاطر قدیمی بودن سیم کشی ها، به ویژه اتصالی کردن سیم کشیهای اسپیلتها گزارش شده است. این اتفاق خودش تبدیل به یکی از عوامل دافعه در جزیره شده است.
محسن، کاسبی دیگر در همان پاساژ است که به خبرنگار رکنا میگوید: این روزها، گرما در جزیره طبیعی است ولی این افزایش قیمت ها، یکی از مهمترین علت کمبود گردشگر در جزیره و به سبب آن کاهش درآمد ما است.
او میگوید: طی چند سال گذشته؛ یعنی از ابتدای دولت روحانی تا الان، جمعیت کیش از ۵۰ هزار نفر، به ۳۰ هزار نفر کاهش یافته که این میتواند زنگ خطر بزرگی برای جزیره باشد. این روزها در کیش، خانههای مبله بسیاری آماده برای اجاره دادن هستند که صاحبانشان رفته اند؛ ولی مشتری ندارند.
محسن با اشاره به اینکه بخش زیادی از مسافران جزیره، افرادی هستند که با تورهای قسطی به کیش سفر میکنند؛ لذا مبلغ زیادی را برای خرید در نظر نمیگیرند، میگوید: در چنین شرایطی، مالک مغازه من، راضی است اجاره مغازه اش همچنان بالا باشد ولی نمیداند که کسب و کار من به شدت کساد شده است. من دیگر پولی برای اداره کردن مغازه که یک مشتری هم ندارد در بساط ندارم! همچنین با این وضعیت اقتصادی، دیگر برایمان توجیهی ندارد که از خارج از کشور اجناس را وارد کنیم.
ایرج، فروشنده یک مغازه در کیش است. او که تنها در جزیره زندگی میکند به خبرنگار رکنا میگوید: دستمزد کارگران در جزیره خیلی پایین است. من فروشندهای هستم که دو شیفت کار میکنم و ۲۰ میلیون حقوق میگیرم؛ شاید در نگاه اول حقوق زیادی به نظر برسد ولی من یک سوییت ۲۵ متری به اندازه یک قوطی کبریت رهن کرده ام که بابت پول پیش آن، مبلغ زیادی وام گرفته ام. به نظر من دیگر کار کردن در جزیره، توجیه اقتصادی ندارد.
ایرج معتقد است که اگر قیمت بلیت هواپیما با قیمت خوبی ارائه شود، مقداری حال و روز کیش و کیشوندها بهتر میشود.
حرمت الله رفیعی، رئیس هیات مدیره انجمن صنفی دفاتر خدمات مسافرت هوایی و جهانگردی در گفتگو با رکنا گفت: کسبه در کیش، به حق گلایهمند هستند چراکه گردشگر، وارد جزیره نمیشود. مهمترین علت آن نیز قیمت بالای بلیت هواپیما و مراکز اقامتی است. با این وجود باید این سوال را بپرسیم که چرا همین مسافری که به کیش نمیرود، ترجیح میدهد با قیمت بالاتر، به «وان» در ترکیه سفر کند؟ دلیل آن است که وان، فقط مقصد خرید است و کیش، بسیار گران برای خرید!
او در ادامه میافزاید: کسبه کیش، اجناس خود را از تهران به کیش میبرند؛ لذا مسافران ترجیح میدهند از شهر خودشان خرید کنند تا اینکه با این قیمتهای بالا، به جزیره کیش سفر کنند و در نهایت هم پولی برایشان نماند.
رفیعی تاکید میکند: دولت باید روشن کند که چرا مناطق آزاد در ایران که قرار بوده مقصد گردشگری شوند و مردم کالاهای مورد نظرشان را از آن مناطق خریداری کنند، طرفدار ندارند و ترجیح میدهند به کشورهای همسایه بروند و خرید کنند؟ در حال حاضر سالانه یک میلیون نفر ایرانی، به وان میروند تا فقط خرید کنند و باز گردند! این یعنی موضوع توجه به مناطق آزاد، شکست خورده است.
وی با اشاره به اینکه مردم قبلا در سفر به کیش، علاوه بر مایحتاج خودشان، تجارت چمدانی نیز میکردند، میگوید: کیش مقصد گردشگری است و تجار ما میبایست جایگاه خودشان را بشناسند و مقصد گردشگری را راه اندازی کنند و توریست، خودش به راحتی روانه این جزیره میشود.
رئیس هیات مدیره انجمن صنفی دفاتر خدمات مسافرت هوایی و جهانگردی همچنین میافزاید: هزینه اقامت، بلیت هواپیما، خوراک و خرید برای مردم بصرفد تا به کیش سفر کنند ولی متاسفانه مدت هاست مردم از نعمت دیدن جزیره کیش که برای خودمان است محروم شده اند.
حرمت الله رفیعی تاکید کرد: همه این موارد بر گردن متولیان جزیره کیش است. در سه الی چهار سال گذشته، چندین مدیر در جزیره عوض شد که ایدههای پراکندهای داشتند و هر کس هم که بر آن مسند مینشست، فکر میکرد سلطان و فرمانروای آنجاست و از هیچ یک از ساکنین مشورت نمیگرفتند و مشخص است که میبایست مسیر خود را تغییر دهند.