به گزارش مجله خبری نگار، ماجرا از یک دفتر فیلمسازی در کرمان شروع شد؛ ساعاتی بعد از حمله به ساختمان کنسولگری ایران در دمشق و شهادت شهید «محمدرضا زاهدی». چند فیلمساز جوان کرمانی در آستانهٔ روز قدس تصمیم میگیرند کاری کنند برای ادای دین به خون شهدا و نمایش مظلومیت مردم غزه.
«امین شجاعی» کارگردان و «علی میرزاده» یکی از هنرمندان اثر دربارهٔ آن برایمان میگویند.
ماجرا از یک دفتر فیلمسازی در کرمان شروع شد؛ ساعاتی بعد از حمله به ساختمان کنسولگری ایران در دمشق و شهادت شهید «محمدرضا زاهدی». چند فیلمساز جوان کرمانی در آستانهٔ روز قدس تصمیم میگیرند کاری کنند برای ادای دین به خون شهدا و نمایش مظلومیت مردم غزه. میخواهند سهم خودشان را در دعوت مردم به حمایت از مظلوم و مشارکت در روز قدس ادا کنند. هدف کاملاً واضح است: «کاشت یک بذر در ذهن مردم برای فریاد زدن!» تا بنا بر نهاد انسانی خود، علیه جنایتی که سالهاست در گوشهای از جهان، در فلسطین، اتفاق میافتد، اعتراض کنند.
زمان محدود است. چیزی به روز قدس نمانده. پس نیاز به یک «واکنش سریع» دارند؛ یک تابلوی خیابانی که قرار است با چاشنی هنر این جوانان اثرگذارتر و ماندگارتر شود.
دو روزی وقت میگذارند و ساعتها با هم گپ میزنند تا یک تئاتر پرفورمنس را ایدهپردازی میکنند. نهایتاً با همکاری جهادی هنرمندان سینما، تلویزیون و تئاتر کرمان، یک نمایش خیابانی کاملاً مفهومی برای مخاطب قشر خاکستری و در مناطق اصطلاحاً «بالاشهر» کرمان به نمایش درمیآید. قرار است این پرفورمنس آنقدر سادهفهم باشد که از مخاطب کمسن و سال تا مخاطب مسن، به سادگی مفهوم آن را درک کنند.
گرچه بر حسب اتفاق بیشتر مخاطبانش میشوند دختران و پسران نوجوان و جوان که با تعجب، بهت و گاهی خشم از وحشیگری صهیونیستها با صحنه روبهرو میشوند.
مخاطبانی که کمی قدم کُند میکنند، پیام را واضحتر و در قالب برگههایی میگیرند که روی آن نوشته است «بیتفاوت نباشیم. فردا فریاد میزنیم...»
خلاصه اینکه نمایش پرفورمنس «افطاری» در کرمان میشود میزبان تعدادی دختر کمحجاب و پسرانی با ظاهر متفاوت که دلشان برای مظلومیت زنان و کودکان غزه خون است. دختران دهههشتادی و دههنودی که حجابی بر سر ندارند، گویی مقصد خود را فراموش کرده باشند، میایستند، به پیکرهای کفنپیچ کوچک روی زمین که نماد کودکان شهید فلسطینی است و صفحهنمایشی که جنایات اسرائیل را نشان میدهد، چشم میدوزند؛ خشم و درد و اندوه خود را کلمه میکنند و روی تابلوی سفید میچینند: «ما کنارتونیم!»، «امیدوارم که جنگ زودتر تمام شود»، «شما انسانید و زندگی حق هر انسانی است» و...
عکسهای زیادی از حضور این دختران ثبت شده که پای تابلوی سفید میایستند و همان طور که اشکهایشان را پاک میکنند، در حمایت از فلسطین و محکومیت رژیم صهیونیستی دلنوشته مینویسند.
ماه مبارک رمضان، دقیقاً نزدیک افطار، سفرهای در کنار پیادهرویی در کرمان پهن میشود که به جای نان و پنیر و سبزی، رویش گلوله و باروت و خون گذاشتهاند.
سفره خونی است و کنارش به جای کودکانی که قرار است با خندههای سرخوشانه، روزهٔ کلهگنجشکیشان را افطار کنند، پیکرهای نمادین کفنپیچشدهٔ کوچک حاضرند. این چه سفرهای است؟ چرا خونی است؟ مرد کنار سفره چرا زخمی شده؟
هنرمندان این اثر کنایهای میزنند به مصرف کالاهای صهیونیستی یا حامی اسرائیل که همچنان در کمال تعجب در کشورمان وجود دارد و مصرف میشود. حالا «افطاری» میشود نمایش این واقعیت که ما به واسطهٔ حمایت و خرید این کالاها، شریک جنایاتی هستیم که در فلسطین اتفاق میافتد.
«علی میرزاده» یکی از هنرمندان این اثر از مشاهدهٔ خودش و مواجههٔ مردم با اثر میگوید. از اینکه برای خیلی از مخاطبان نمایش سؤال شده بود که محصولات پپسی، کوکا و... چه ربطی به این میز افطار پر از خون دارد؟ «وقتی متوجه میشدند خرید این محصولات برابر است با حمایت از رژیم صهیونیستی و شریک بودن در خون مردم غزه، جا میخوردند.»
میرزاده کارهای اعتراضی شبیه به اثر «افطاری» را در ایران و نیز جهان بسیار اثرگذار میداند که اقبال به آن در حال افزایش است.
شاید بتوان گفت اثر «افطاری» نمونهٔ بهروزرسانیشدهٔ یک نمایش پردهخوانی است. در پردهخوانی قدیم، پردهای به عنوان یک تابلو تصویر میشد، بعد یک راوی آن را شرح میداد.
«امین شجاعی» کارگردان «افطاری» میگوید که «به زعم من این کار، بهروزرسانی یک پردهخوانی بود که از ظلم، «یزید زمانه» و مقاومت حرف میزند و پیوندی برقرار میکند بین ظلمهایی که مظلومان تاریخ از قرنهای گذشته تا امروز متحمل شدهاند.».
در این اثر، هنرمندان یک تابلو ساختند که در آن نمادهایی از بیمارستان، خون، گلوله و... بود و تصاویری از مظلومیت مردم غزه نمایش داده میشد. تصاویر و اخباری که این روزها صبح تا شب در رسانهها میبینیم. اما خوانش این تابلو که نیازی هم به راوی و شرح ندارد، در ذهن مردم خواهد ماند.