به گزارش مجله خبری نگار، مدتهاست مواضع مهدی نصیری، سردبیر سابق روزنامه کیهان، بهشدت مورد نقد طیفهای مختلف قرار گرفته است؛ شاید کمتر کسی مثل او را میتوان پیدا کرد که آدمهایی با دیدگاههای سیاسی و اعتقادی کاملاً متضاد هم، همزمان منتقدش باشند. نصیری از روزی که با ایده «شاهزاده تاجزاده» بهشدت توسط اصلاح طلبان به عنوان مخاطبان اصلی آن پیشنهاد نادیده گرفته شد تا وقتیکه برای جنایتهای اسرائیل در غزه توجیه فقهی آورد و درنهایت هم در جنگ ۱۲ روزه، فردی بوده که مدام در سراشیبی قرار دارد. مناظره اخیرش با رضا علیجانی در یوتیوب هم واکنشهای جالبی درپی داشت؛ بهخصوص آنجا که علیجانی جنایتهای نتانیاهو و موضع جدی جامعه جهانی علیه اسرائیل را به نصیری یادآوری میکند. نصیری، که روزی در دفاع از جمهوری اسلامی تا مرز تکفیر هر صدای متفاوت پیش میرفت، اکنون در نقطهای ایستاده است که علیجانی بهعنوان یک چهره ملی مذهبی از فرانسه به او هشدار میدهد سلطنتطلبیاش باعث انسانیتزدایی از او شده است. کارنامه فکری نصیری، از سردبیری کیهان تا نقد مدرنیته و چند وقت قبل تلاش عجیب برای اینکه نوبل صلح به ترامپ داده شود، جغرافیای ذهنی آدمی است که همیشه در افراط و تفریط بوده؛ کسی که از باور مطلق به جمهوری اسلامی حالا در جایگاه نفرت مطلق رسیده، بیآنکه در هیچیک از دو سو به عقلانیت رسیده باشد. این پرونده درظاهر به نصیری میپردازد، اما در حقیقت مرور مسیری است که امثال او طی کردند برای اینکه بدانیم آنسوی افراط چیست و چگونه باید با سلاح تفکر انتقادی از آن دوری کرد.
چند وقتی است چهرههایی از اردوگاه اصلاحطلب یا نزدیک به آن مثل زیباکلام و زیدآبادی به انتقاد از مواضع نصیری میپردازند؛ اما او در مناظرهای اینترنتی که چند روز قبل با رضا علیجانی نویسنده، روزنامهنگار و فعال ملی مذهبی داشت، مرزهای تازهای را جابهجا کرد که حتی مورد انتقاد جدی و بیپروای این فعال سیاسی ساکن فرانسه که مخالف جدی جمهوری اسلامی هم هست، قرار گرفت. چرا که علیجانی معتقد بود نمیتوان بهواسطه مخالفت با جمهوری اسلامی روی بیکفایتی رضا پهلوی یا جنایات اسرائیل سرپوش گذاشت. نصیری که پیش از این اظهاراتش مورد انتقاداتی قرار گرفته بود، در این مناظره هم تهاجم ۱۲ روزه اسرائیل به ایران را جنگ با نظام دانست نه مردم. او معتقد بود اسرائیل هدفی برای کشتن غیرنظامیان نداشته و ناخواسته عدهای غیرنظامی کشته شدند و توضیح نمیدهد شهادت ۱۱۰۰ غیرنظامی چطور ناخواسته بوده. او کمابیش حمله اسرائیل به زندان اوین را اقدامی نمادین معرفی میکند. در مقابل علیجانی در مناظره میگوید که حضور امثال نصیری در جبهه سلطنتطلبی باعث انسانیتزدایی از امثال او شده که وقتی تمام دنیا جنایات اسرائیل را محکوم میکنند، او در حال توجیه آن است. علیجانی با انتقاد از مواضع نصیری در خصوص کشتار غیرنظامیان در غزه و حمله به زندان اوین، نصیری را که در جایگاه یک سلطنتطلب ظاهر شده، دچار خوداکثریت پنداری و خودبزرگبینی معرفی میکند. این مناظره به وضوح نبودِ یک چارچوب ذهنی منطقی و روشمند در طرح مسائل توسط نصیری را نشان میدهد.

در تحلیل ذهن افراد تندرو مثل نصیری نخستین جنبهای که خیلی پررنگ است، وجود همیشگی سازوکاری برای تولید قطعیت است. تفکر امثال مهدی نصیری طوری شکل میگیرد که حقیقت را نه جریانی پیوسته، پیچیده و چند بعدی، بلکه امری منجمد و نهایی میپندارند. در چنین چارچوبی، شک جای خود را به نوعی باور کور میدهد و ذهن به جای سبک و سنگین کردن مسائل، همه شواهد را در مسیر تایید آنچه باور کرده تفسیر میکند. اینجاست که نصیری از کنار جنایتهای اسرائیل در غزه، جنایت رضا پهلوی و خیلی چیزهای دیگر نه تنها میگذرد بلکه برای هرکدامش انواع توجیهات را میتراشد. در ساختار ذهنی نصیری و دیگر چهرههای مشابه، همواره برساختی از دوگانه خیر مطلق و شر مطلق وجود دارد؛ اگر یک سمت ماجرا شرمطلق جلوه کند، پس میتوان به هر ترتیبی با آن به مقابله پرداخت، همه دستاوردهایش را نفی کرد و حتی اگر لازم شد طی اتحادی تاکتیکی با دشمنش درصدد لطمه زدن به آن برآمد. همین منطق مطلقنگر دیروز که چند دهه قبل از رسانههای مختلف تحت نظر نصیری مثل کیهان در مسیر دفاع بیحد از نظام بود، امروز همانگونه در خدمت نفیِ افراطی آن قرار گرفته است. در حقیقت با مرور دیروز و امروز او میتوان گفت تندرو، فقط جهت پیکان را عوض میکند، نه ماهیت ذهنیاش را.
شخصیتهایی، چون مهدی نصیری، بازتاب ذهنهاییاند که نمیتوانند در تعادل زیست کنند، چون همیشه اسیر اضطراب هستند؛ اضطرابی که از میل شدید به کنترل محیط سرچشمه میگیرد. تندرو بودن در چنین ساختار روانی، نوعی راهحل کاذب برای بازگرداندن حس نظم و کنترل به جهانی است که در نگاه آنها آشفته شده. پس فرد در این حالت بهجای درک پیچیدگی واقعیت، با نادیده گرفتن عقلانیت و پناه به سادهسازی مسائل و نوعی جزم اندیشی میخواهد اضطراب وجودیاش را مهار کند. در سطح دیگری، اما نصیری نمونه کلاسیک افراد راندهشده از ساختار رسمی قدرت است؛ گروهی که احساس میکنند از «نظام نمادین» طرد شدهاند و در برابر آن به انتقام فکری روی میآورند. البته با همان ابزار قبل یعنی نگاه صفر و صدی، اما اینبار در جهت عکس. در این بین بعید نیست نیاز به دیده شدن، اراده به خودنمایی برای ترمیم سرخوردگیها هم وجود داشته باشد.
تندروی همیشه با هیاهو آغاز میشود؛ با لحنی پرحرارت، واژگانی مطلق و قضاوتهایی که مجال هیچ، اما و اگری نمیدهند. افراطیها در هر بحران خود را قهرمان میبینند؛ یک افراطی گاردی در برابر دیگران دارد انگار که حقیقت امری است مطلق که فقط او موفق به کشفش شده. در گفتمان چنین ذهنیتی، نقد مساوی با دشمنی است و دفاع از باور به هر قیمتی لازم است. نشانههای زبانی و رفتاری این تندروی را میشود در سادهترین گفتارها دید. امروز هم در سطح رسانهای میتوانیم احتمال ظهور نصیریهای بعدی را رصد کنیم، افرادی که بیمحابا از نظام دفاع میکنند، اما استدلالشان ضعیف است، نقد را برابر خیانت میدانند، از تکثر بیزار هستند، اما بهخاطر جنس دفاعشان در تریبونهای مختلف ضریب میگیرند غافل از اینکه احتمال چرخش جدیشان هست و حتی اگر استحاله هم نداشته باشند، لحن و رفتار امروزشان باعث ایجاد دوقطبی میشود. افراط، وقتی بدون منطق در لباس وفاداری ظاهر شود، در نهایت علیه همان ارزشهایی میایستد که وانمود میکند پاسدارشان است، چون ذهن خالی از عقلانیت با هر شوکی، دوباره به سوی دیگر افراط میلغزد.
منبع: خراسان-سید مصطفی صابری