به گزارش مجله خبری نگار، دوران بازیگری اسکارلت جوهانسون ترکیبی جذاب از انتخابهای هنری جسورانه و بلاکباسترهای بزرگ بوده است. او به شکلی بینقص بین درامهای مستقل، فیلمهای هنری تحسینشده از سوی منتقدان و فرانچایزهای میلیارد دلاری در حال رفتوآمد بوده است. در حالی که بسیاری از بازیگران عمدتاً در نقشهایی مشابه به کار گرفته میشوند، جوهانسون بارها و بارها ثابت کرده است که میتواند در یک فیلم علمی تخیلی تجربی به همان اندازه که در یک فیلم اکشن جذاب است، اقناعکننده عمل کند. بازیهای او اغلب فیزیکی با هوش هیجانی قوی است و او را به یکی از معتبرترین بازیگران نسل خود تبدیل میکند. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ فیلم برتر اسکارلت جوهانسون آشنا کنیم که بر اساس کیفیتشان رتبهبندی شدهاند.
۱۰- The Nanny Diaries (۲۰۰۷)
۹- Girl with a Pearl Earring (۲۰۰۳)
۸- Under the Skin (۲۰۱۳)
۷- Her (۲۰۱۳)
۶- Captain America: The Winter Soldier (۲۰۱۴)
۵- Jojo Rabbit (۲۰۱۹)
۴- Ghost World (۲۰۰۱)
۳- Vicky Cristina Barcelona (۲۰۰۸)
۲- Marriage Story (۲۰۱۹)
۱- Lost in Translation (۲۰۰۳)
خاطرات پرستار بچه بر اساس رمانی پرفروش، داستان آنی براداک (اسکارلت جوهانسون) را دنبال میکند، یک دانشجوی اخیراً فارغ التحصیل شده که به طور ناگهانی به عنوان پرستار بچه برای یک خانواده ثروتمند مشغول به کار میشود. او در ابتدا این کار را به عنوان فراری موقت از آینده نامشخصش انتخاب میکند، اما به زودی خود را در دام دنیای ناکارآمد کارفرمایانش، آقا و خانم ایکس (پل جیاماتی و لورا لینی) مییابد. در حالی که آنی در زندگی شخصی خود نیز وضعیت متعادلی ندارد، از جمله یک رابطه عاشقانه با یک دانشجوی جذاب هاروارد (کریس ایوانز)، به طور فزایندهای به پسر نوجوان نادیده گرفته شده این زوج نیز وابسته میشود.
اسکارلت جوهانسون گرما و صمیمیت خاصی به شخصیت آنی میبخشد و او را به شخصیتی بیش از یک ناظر در دنیای جایگاه اجتماعی و برخودار بودن تبدیل میکند. جوهانسون جذابیتی طبیعی برای این نقش به همراه میآورد، که تجربه او از یک موقعیت ناآشنا و غریبه را بامزه و احساسی میکند. جذابیت متقابل او با لینی، ایوانز و نیکلاس آرت، که نقش پسر نوجوان خانواده را بازی میکند، به مسیر تجربیات این شخصیت عمق میبخشد. در حالی که آنی قصد پرستاری نداشت، به یکی از بهترین پرستارهای بچه تاریخ سینما تبدیل میشود. اگرچه The Nanny Diaries موفقیت بزرگی از لحاظ هنری و فروش نبود، اما بازی جوهانسون به آن کمک کرد تا فیلمی تفکربرانگیز و سرگرم کننده باشد و شرایط را برای او فراهم کرد تا نقشهای اول بزرگتری را بر عهده بگیرد.
دختری با گوشواره مروارید داستان متصور پشت یکی از معروفترین نقاشیهای یوهانس ورمیر را زنده میکند. داستان فیلم در شهر دلفت، هلند، در قرن هفدهم میگذرد، جایی که گریت (جوهانسون)، خدمتکار جوان آرام و هوشیاری است که برای کار در خانواده ورمیر استخدام میشود. او به زودی توجه این نقاش چیره دست (کالین فرث) را به خود جلب میکند، وقتی نگاه قوی خود برای هنر و نور را به این نقاش نشان میدهد. در حالی که رابطه آنها رشد میکند، ورمیر شروع به استفاده از گریت به عنوان دستیار و در نهایت به عنوان مدلی برای پرتره نمادین خود میکند که باعث ایجاد تنش در خانواده میشود.
جوهانسون در این فیلم که یکی از بهترین درامهای تاریخی دهه ۲۰۰۰ به شمار میآید، بازی ساده و زیرپوستی و در عین حال مسحورکنندهای ارائه میدهد. با حداقل دیالوگ، او احساسات زیادی را از طریق حالت چهره خود منتقل میکند، که تجسم هوش آرام، کنجکاوی و درگیری درونی گریت است. شیمی او با فرث مملو از تنش ناگفته است که هر سکانس با حضور این دو را بسیار ارزشمند و تماشایی میسازد. سرعت آرام روایت فیلم، منعکس کننده روند خلق یک شاهکار است و تولید زیبای فیلم سه نامزدی اسکار را در بخشهای فنی برایش در پی داشت. جوهانسون تنها در ۲۰ سالگی برای این نقش نامزد جایزه بفتا در دسته بهترین بازیگر زن شد.
فیلم Under the Skin به کارگردانی جاناتان گلیزر (The Zone of Interest) داستان یک بیگانه مرموز با ظاهر انسانی (جوهانسون) را دنبال میکند که در خیابانهای اسکاتلند پرسه میزند و مردان از همه جا بی خبر را وسوسه میکند. در حالی که او ماموریت مرموز خود را با بی تفاوتی وهم انگیزی انجام میدهد، تعامل او با انسان ها، به ویژه مردی که با او مهربان است، شروع به بیدار کردن چیزی در درون این هیولا میکند. او به تدریج شروع به ایجاد حس خودآگاهی و همدلی میکند، که منجر به یک بحران وجودی برایش شده و هدف اصلی او را به چالش میکشد.
جوهانسون در این فیلم، شخصیت ستاره سینمای خود را با شخصیتی دلهره آور و بی احساس عوض میکند. این نقش احتمالاً جسورانهترین بازی او تا به امروز است، در یک فیلم تجربی و مبهم که بسیار متفاوت از فیلمهای هالیوودی بعدی او با بودجههای هنگفت است. شخصیت بیگانه او داستان را به عنوان یک شکارچی شروع میکند، اما از طریق تغییرات ظریف در رفتارهایش، به آرامی حس فزایندهای از کنجکاوی، سردرگمی و آسیب پذیری را به مخاطب منتقل میکند. فیلم زیر پوست ممکن است یک فیلم موفق تجاری نبوده باشد، اما از آن زمان تاکنون به یک کالت کلاسیک تبدیل شده که به دلیل فضای تکان دهنده، جلوههای بصری خیره کننده و بازی جسورانه جوهانسون مورد تحسین قرار گرفته است.
او داستان تئودور تومبلی (واکین فینیکس) را دنبال میکند، نویسندهای تنها در دنیایی در آینده نزدیک که هوش مصنوعی به یک امر عادی تبدیل شده است. تئودور یک سیستم عامل جدید هوش مصنوعی به نام سامانتا (با صدای جوهانسون) خریداری میکند تا پس از ازدواج ناموفق خود بر تنهایی اش غلبه کند. مکالمات او با سامانتا کم کم به یک ارتباط عاطفی عمیق تبدیل میشود. با گذشت زمان، رابطه آنها پیچیده میشود، در حالی که هوش و خودآگاهی سامانتا فراتر از محدودیتهای انسانی رشد میکند.
اسکارلت جوهانسون علیرغم اینکه فقط از طریق صدایش در این فیلم مشارکت دارد، بازی تاثیرگذاری ارائه میدهد. صداپیشگی او در نقش سامانتا گرم، سرزنده و جذاب است که باعث میشود این حس در مخاطب ایجاد شود که حضور او به اندازه یک شخصیت انسانی، واقعی و احساسی است. صدای او زندهتر از سیری است، بنابراین قابل درک است که کسی عاشق او به عنوان یک هوش مصنوعی شود. شیمی او با واکین فینیکس حتی بدون حضور فیزیکی نیز قابل لمس است. او یک فیلم آینده نگرانه است که عشق و ارتباط انسانی در عصر دیجیتال را بررسی میکند. تأثیر این فیلم آشکار است، از جمله اینکه اخیراً OpenAI به طور غیرقانونی از صدای جوهانسون برای هوش مصنوعی خود استفاده کرده که باعث شکایت فوری از طرف صاحب صدا شده است.
کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان در مورد شخصیت استیو راجرز (کریس ایوانز) و بیوه سیاه (جوهانسون) است که وقتی متوجه میشوند که سازمان شیلد از درون دچار فروپاشی شده است، با هم متحد میشوند. در حالی که آنها یک توطئه شوم چند دههای را کشف میکنند، باید با سرباز زمستان، یک قاتل غیرقابل توقف نیز روبهرو شوند که معلوم میشود باکی بارنز، بهترین دوست استیو است که گمان میرفت در طول جنگ کشته شده است. این فیلم انرژی جدیدی به دنیای سینمایی مارول بخشید و یک داستان ابرقهرمانی با بودجه کلان را با یک فیلم تریلر سیاسی ترکیب کرد.
بازگشت اسکارلت جوهانسون در نقش ناتاشا رومانوف یکی از نکات برجسته فیلم است، در حالی که او عملا نقش اول مشترک این فیلم را با عمق و زمان حضور بیشتری نسبت به قبل بر عهده دارد. برخلاف حضورهای قبلیاش، این فیلم به شخصیت ناتاشا اجازه میدهد تا فراتر از یک جنگجوی ماهر بدرخشد. شیمی جوهانسون با کریس ایوانز بسیار روان و قابل درک است که باعث میشود اتحاد آنها طبیعی و جذاب باشد. این فیلم ثابت کرد که بیوه سیاه فقط یک بازیکن مکمل نبود، بلکه یک قهرمان کاملاً محقق شده است که راه را برای نقش افزایش یافته او در فیلمهای بعدی و در نهایت ماجراجویی انفرادی اش هموار کرد.
جوجو خرگوشه داستان جوجو (رومن گریفین دیویس)، پسر نوجوانی را روایت میکند که در آلمان نازی بزرگ میشود، او را اسطوره خود میداند و تصور میکند که با وی دوست است، هیتلری که نقشش را تایکا وایتیتی، کارگردان فیلم، در تصویری هجوآمیز بازی میکند. وقتی جوجو متوجه میشود که مادرش رُزی (جوهانسون) دختری یهودی به نام السا (تومازین مک کنزی) را در خانه شان پنهان کرده است، دنیای جوجو زیر و رو میشود. در حالی که حضور مادرش برای او خوشایند و همراه با محبت است، رابطه او با السا، جوجو را وادار میکند که در تمام افکاری که تاکنون داشته تجدیدنظر کند.
اسکارلت جوهانسون یکی از تاثیرگذارترین بازیهای خود را در نقش رُزی ارائه میدهد، مادری به شدت مستقل و دلسوز که سعی میکند از پسرش در برابر وحشت جنگ محافظت نماید، در حالی که مخفیانه علیه رژیم فعالیت میکند. جوهانسون انرژی بازیگوشانه و در عین حال تکان دهندهای را به نقش خود میآورد، به خصوص در تعاملاتش با جوجو، جایی که او محبت مادرانه را با عشق سختگیرانه متعادل میکند. به عنوان قطبنمای احساسی فیلم، نقش آفرینی او نامزد جایزه اسکار شد. این کمدی جنگی از دریچه نگاه یک کودک، به خاطر توانایی اش در آمیختن طنز با احساسات صادقانه مورد تحسین قرار گرفت و حضور تاثیرگذار و احساسی جوهانسون کمک میکند تا این فیلم به یکی از خاطره انگیزترین فیلمهای دوران حرفهای او تبدیل شود.
دنیای روح داستان انید (تورا برچ) و ربکا (جوهانسون) را دنبال میکند، دو نوجوان منفی باف که دوران خالی از اطمینان بین دبیرستان و بزرگسالی را سپری میکنند. در حالی که ربکا مشتاق است دوران بزرگسالی را آغاز کند – پیدا کردن شغل و برنامه ریزی برای آینده اش- انید بی هدف باقی مانده و به سمت چیزهای عجیب و غریب و غیر متعارف کشیده میشود. زمانی که انید با سیمور (استیو بوشمی)، یک مجموعه دار تنها و عجیب و غریب، رابطه غیرمنتظرهای را آغاز میکند، دوستی بین این دو رفته رفته ترک بر میدارد.
اسکارلت جوهانسون در این فیلم غیرمعمول با داستانی در مورد دوران بلوغ، نقش ربکا را چنان طبیعی بازی میکند که با انرژی شورشگرانه انید در تضاد است. در حالی که شخصیت برچ بیشتر تهاجمی و پرخاشگرانه است، ربکای جوهانسون خویشتندارتر و عملگراتر است که پویایی جالبی بین این دو ایجاد میکند. شیمی طبیعی او با برچ باعث میشود که دوستی آنها احساسس واقعی داشته باشد، که توانایی جوهانسون در ارائه شوخی خشک و ژستهای احساسی ظریف، در همان ابتدای دوران بازیگری اش را مشخص میکند. دنیای روح که بر اساس یک کتاب کمیک ساخته شده، به دلیل برداشت به شدت صادقانه اش از جوانی، تبدیل به یک کالت کلاسیک شده است. همچنین این فیلم به شایستگی نامزد اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی شد.
همانطور که از نام فیلم به طور مبهم پیداست، ویکی کریستینا بارسلونا داستان دو زن آمریکایی به نامهای ویکی (ربکا هال) و کریستینا (جوهانسون) را در بارسلونا دنبال میکند. تعطیلات آنها از مسیر تعیین شده خارج میشود، وقتی این دو درگیر یک رابطه عاشقانه پیچیده با هنرمندی جذاب و در عین حال غیرقابل پیش بینی به نام خوآن آنتونیو (خاویر باردم) میشوند. ویکی که با مرد دیگری نامزد کرده و قرار است با او ازدواج کند، در مقابل تحرکات عاشقانه خوآن مقاومت میکند، در حالی که کریستینا مشتاقانه این رابطه را پذیرفته است. زمانی که همسر تندخوی سابق خوآن، ماریا النا (پنه لوپه کروز)، دوباره وارد زندگی او میشود، این شرایط غیرقابل پیش بینیتر از قبل شده و یک فضای پرتنش بین آنها ایجاد میشود.
اسکارلت جوهانسون در دومین فیلم خود به کارگردانی وودی آلن بعد از امتیاز نهایی (Match Point)، در نقش کریستینا میدرخشد. او زمانی که با باردم کاریزماتیک و کروز قدرتمند و حیرت انگیز همراه شود، خودش را حفظ میکند. در حالی که جوهانسون نقش شخصیت با کمترین احساسات دراماتیک را در میان شخصیتهای فیل مبازی میکند، تصویر او از کریستینای خوش قلب و روح سرگردانش، او را به متغیری منحصربهفرد در رابطه نامتعارف ماریا النا و خوان آنتونیو تبدیل میکند. شیمی آنها به وضوح غیرقابل تشکیک و پرشور است، و همراه با محیط زیبای اسپانیایی فیلم، تماشای فیلم را لذت بخش میکند..
داستان ازدواج، طلاق دردناک نیکول (جوهانسون) و چارلی (آدام درایور) را روایت میکند، زوجی که زمانی به شدت عاشق هم بوده و اکنون واقعیتهای ویرانگر طلاق و درگیری بر سر حضانت را تجربه میکنند. هنگامی که ازدواج آنها به هم میخورد، طلاقی که در ابتدا با رضایت و دوستانه بوده، به یک نبرد حقوقی با بار عاطفی فراوان برای هر دو تبدیل میشود، در حالی که آنها در حضانت مشترک پسر خردسالشان، هنری، با مشکل مواجه میشوند. این فیلم به نویسندگی و کارگردانی نوآ بامباخ، فروپاشی یک رابطه را از طریق زخمهای کوچک و انباشته و کینهها و پیشمانیهای ناگفته نشان میدهد.
اسکارلت جوهانسون با سناریویی که به او امکان میدهد به احساسات خام دسترسی داشته باشد، قویترین بازی خود را در نقش نیکول ارائه میدهد. شیمی جوهانسون با آدام درایور بسیار جذاب است، به ویژه در صحنه نمادین فیلم، جایی که احساسات جوشان آنها در نهایت به یک درگیری دردناک منجر میشود. این دو در کنار هم به این داستان تکان دهنده عینیت میبخشند که بینندگان را به گریه میاندازد. او همچنین یک مونولوگ قابل توجه در مورد احساسات از دست رفته در ازدواج خود دارد، که از نکات برجسته فیلم است. جوهانسون در سال ۲۰۲۰ برای این فیلم نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر زن شد، که باعث شد آن سال دو نامزدی اسکار داشته باشد، در حالی که آن سال، جوهانسون برای جوجو خرگوشه نیز نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن شده بود.
فیلم Lost in Translation داستان باب هریس (بیل موری)، بازیگر رو به افول هالیوود را روایت میکند که برای تبلیغ یک محصول به توکیو رفته است، و شارلوت (جوهانسون)، زن جوانی است که شوهرش را در یک سفر کاری همراهی میکند. این دو که در یک شهر غریبه سرگردان شده و با مشکلات شخصی خاص خود دست و پنجه نرم میکنند، یک پیوند غیرمنتظره تشکیل میدهند و از طریق مکالمات آخر شبشان، لحظاتی آرام از درک یکدیگر را به اشتراک میگذارند. ارتباط آنها، اگرچه هرگز به طور صریح عاشقانه نیست، صمیمیت آرامی را به همراه دارد که مدت زمان کوتاه بودن این دو در کنار هم را به شدت احساسی و تاثیرگذار میکند.
این فیلم جوهانسون را در رادار همگان قرار داد. بازی او در نقش شارلوت بسیار ظریف و در عین حال عمیقاً تأثیرگذار است، که به شکل بی نقصی یک داستان بلوغ ثانویه را به تصویر میکشد. شیمی او با بیل موری غیرمنتظره، اما به شکل غیرقابل انکاری اقناع کننده است، به طوری که زمزمه ناشنیده نهایی فیلم هنوز هم امروز مورد بحث تماشاگران است. سبک مینیمالیستی سوفیا کوپولا، حس انزوای قرار داشتن در یک مکان ناآشنا را به تصویر میکشد، و استفاده از خیابانهای نورپردازی نئونی توکیو و راهروهای هتل، که فاصله احساسی حس شده توسط هر دو شخصیت در زندگی شخصی شان را منعکس میکند. فیلم گمشده در ترجمه به لحظهای تعیین کننده در دوران حرفهای جوهانسون تبدیل شد و درهای جدیدی را در حرفه او باز کرد.
منبع:روزیاتو