به گزارش مجله خبری نگار/ایران-یوسف حیدری: از پایین که به بالا نگاه میکنی، لولههای فلزی درهم تنیدهای میبینی که با لولا و قفل بههم چفت میشوند و همینطور بالا میروند. اما وقتی از بالا به پایین نگاه میکنی داستان عوض میشود. سرگیجه و ترس از ارتفاع و نگرانی سقوط. اما وقتی قرار باشد با چفت و بست کردن نان سر سفره ببری بر همه این ترسها غلبه میکنی و با آچار پیچها را محکم میکنی و ارتفاع داربست را بالاتر میبری.
این حکایت جوانهایی است که مشغول بستن داربست مقابل ساختمان بلندی هستند. ماشین نیسان آبی رنگ کمی با فاصله ایستاده و یک نفر لولههای ۶ متری داربست را یکی یکی پایین میآورد و دست به دست آن را به دست پسر جوانی که بالای یکی از لولهها به ستون تکیه داده میرساند. در کمتر از نیم ساعت داربست به ارتفاع ۴ متری میرسد و اینبار کارگری که پایین ایستاده با دقت لولههای فلزی را بالا میاندازد.
«باور کنید نگهداشتن تعادل با لوله ۶ متری ۲۰ کیلویی در ارتفاع ۱۰ متری خیلی سخت است. اگر هم بیفتی از بیمه و حقوق ازکارافتادگی هم خبری نیست. ما کارگر روزمزد هستیم و چشم به دست پیمانکار میدوزیم.»
این را هاتف میگوید و لوله فلزی را برای محمد اسماعیل میاندازد. ۳۴ سال دارد و از ۱۲ سال قبل با کمک پسرعموها وارد کار داربست زدن شده است. میگوید: «آن بالا جانمان را کف دست میگیریم و لولهها را با وسواس و دقت به هم چفت میکنیم. از سختیهای کار هرچقدر برای شما بگویم کم است. خیلی از مردم هر روز ما را در حال کار میبینند و بیتفاوت رد میشوند. در آن لحظات کسی به ما فکر نمیکند، ولی ما به فکر عابران هستیم و یک نفر آن پایین مراقب است کسی نزدیک داربست نشود.
خیلی از کسانی که در کار داربست زدن هستند در منطقه نظامآباد زندگی میکنند و یکدیگر را میشناسند. من هم با کمک پسرعموهایم وارد این کار شدم. روزهای اول ترس و دلهره داشتم. بالاخره نمیتوانی در ارتفاع ۲۰ متری پایین را نگاه کنی و نترسی. اما کمکم عادت کردم و الان هم فقط به سرعت و دقت در کار فکر میکنم. دغدغه خیلی از کسانی که کارگر داربستزنی هستند، بیمه است. ما بیمه کارگران ساختمانی هستیم. دوماه به دلیل کرونا و نبود کار نتوانستیم بیمه واریز کنیم و وقتی مراجعه کردیم به ما گفتند سهمیه بیمه شما را به کارگران دیگر دادهایم. الان هم بیمه نداریم. اگه بیمه نداشته باشیم و زمان کار دچار حادثه شویم هیچ کمکهزینهای دست ما را نمیگیرد. باور کنید شغل ما هم سخت و زیانآور است، ولی کسی به این موضوع توجه نمیکند. همین خود شما اگر پول زیادی هم پیشنهاد بدهند بازهم حاضر نیستید در ارتفاع ۲۰ یا ۳۰ متری روی یک میله بایسیتد و میلهها را به هم چفت کنید.»
به ارتفاع ۵ متری که میرسند با دعوت یکی از مدیران شرکت از پنجره داخل میروند تا کمی استراحت کنند. محمد اسماعیل لیوان شربت را سر میکشد و با دستهای زمخت و سیاه عرق صورتش را پاک میکند. محمد از بچهها میخواهد سریعتر داربست را تمام کنند تا به سفارش بعدی که در یکی از خیابانهای شمال شهر است، برسند.
وقتی صحبت از خطر و سقوط از ارتفاع میشود محمد اسماعیل به ماجرای دوسال قبل اشاره میکند و میگوید: «در کار ما اولین اشتباه آخرین اشتباه است. هر سال تقریباً دو نفر از کارگران صنف ما از داربست پایین میافتند و فوت میکنند. همین سال قبل در منطقه اقدسیه مشغول بستن داربست بودیم که یکی از بچهها ازارتفاع ۱۵ متری پایین افتاد و فوت کرد. در خیلی از مواقع دستکاری داربست باعث میشود دچار حادثه شویم. گاهی اوقات رابط بین میلهها را بالا و پایین میکنند و یا پیچ چفتها شل میشود و کسی که داربست میزند و یا میخواهد آن را جمع کند از این موضوع اطلاعی ندارد و دچار حادثه میشود. اگر کمربند نبسته باشی بیمه چیزی به عنوان غرامت پرداخت نمیکند. ما کارگر روزمزد هستیم و روزی ۵۰۰ هزار تومان دستمزد میگیریم. باور کنید این پول تا خانه نمیرسد. هر روز هم کار نداریم. یک روز ممکن است کار باشد دو روز بیکار باشیم. این هم کارت مهارت ما که کارشناس تأیید کرده است، اما با وجود این بیمه نداریم. روزهای اول که وارد این کار شدم، از ارتفاع میترسیدم، اما وقتی پای نان و خرج خانواده در میان باشد باید ترس را کنار بگذاری. این لوله را میبینی. خیلی سنگین است.
حالا در آن ارتفاع بالا باید با یک دست این لوله را بگیری و با دست دیگر آن را به لولههای دیگر ببندی. اگر یک لحظه تعادل نداشته باشی سقوط میکنی. البته وقتی هم سقوط میکنی، باید شانس داشته باشی. چند ماه قبل یکی از دوستان از بالای داربست به ارتفاع ۱۰ متر روی ماسههایی که کنار دیوار ریخته بودند افتاد و زنده ماند. وقتی مشغول بستن داربست میشویم، دقت میکنیم پیچ و یا چفت شل نباشد. خودمان را جای کارگری که قرار است روی این میلهها بایستد و مشغول تخریب دیوار و یا گچکاری و آجرچینی شود میگذاریم. آنها به اعتبار ما روی این داربست میایستند و اگر اشتباه کنیم ممکن است به قیمت جان آنها تمام شود. جوانهایی که در این حرفه کار میکنند واقعاً دل بزرگی دارند. با سختی زیاد کار میکنند و کمتر هم دیده میشوند. همیشه حواسشان به کار خودشان است.»
وقت استراحت تمام میشود و همه روی میلهها مستقر میشوند تا داربست را بالاتر ببرند. وقتی از محمد سراغ کمربند ایمنیاش را میگیرم با خنده میگوید: «این ارتفاع که زیاد نیست و برای این ارتفاع کم معمولاً کمربند نمیبندیم. اگر هم سقوط کنیم دست و پا میشکند.» محمد با دقت پیچهای چفت میلهها را کنترل میکند. با دست میلهها را محکم به طرف خودش میکشد و میگوید: «این برای ما داربست زندگی است که از آن بالا میرویم. دعا کن همیشه با سلامت از آن پایین بیاییم.»