کد مطلب: ۳۷۳۶۱۲

انسان درمحاصره تکنولوژی/روی کار آمدن ابزار‌های کنترل ذهن؟

کار گذاشتن یک تراشه در مغز و مرتبط ساختن آن با کامپیوتر، پیشرفت تکنولوژیکی شگفت‌انگیزی خواهد بود. اما این اتفاق در حال حاضر تا چه اندازه امکان‌پذیر است و چه مشکلاتی در راه تحقق آن وجود دارد؟

به گزارش مجله خبری نگار، ابزار‌های کنترل ذهن به‌نظر هیجان‌انگیز و علمی-تخیلی می‌آیند، اما آیا معنایش آن است که کسی می‌تواند برای کنترلِ ذهنِ شما یک ریزتراشه در سر شما کار بگذارد؟

بعضی افراد نگرانند که زندگی‌های ما بیش‌از‌اندازه با تکنولوژی عجین شده است. برخی نگرانی‌ها ممکن است به حق باشد، زیرا هم‌اکنون بی‌شمار آدم در جیب‌های‌شان اینترنت دارند و از آن به مثابه شکلِ اولیه ارتباط استفاده می‌کنند.

اما حتی اگر از گوشی هوشمند اجتناب کنید، عملاً کنار گذاشتنِ تکنولوژی در دنیای ما غیرممکن است. در کامپیوترها، ماشین‌ها، کلید‌های برق و حتی در حیواناتِ خانگی ما ریزتراشه‌های کامپیوتری وجود دارد! این جریان به کجا ختم می‌شود؟

اگر حتی برخی از آدم‌ها بخواهند شیوه خودشان را داشته باشند و کاری به تکنولوژی نداشته باشند، باز هم تکنولوژی به مسیرِ خود ادامه می‌دهد. ریزتراشه‌ها را در مغز ما کار می‌گذارند که می‌توانیم به کمکِ آن با کامپیوتر‌های اطراف‌مان از طریقِ «فقط» فکر کردن ارتباط برقرار کنیم. ممکن است زیاد‌ازحد علمی-تخیلی به نظر برسد، اما امکانش بسیار زیاد است؛ و اگر ایلان ماسک ادعایش درباره شرکتِ نورالینک و اتصال تراشه به مغز انسان را عملی کند، این اتفاق برای خیلی افراد خیلی زود تبدیل به واقعیت خواهد شد.

انسان درمحاصره تکنولوژی/روی کار آمدن ابزار‌های کنترل ذهن؟

ایلان ماسک شاید آخرین و البته واضح‌ترین مثال از افرادی است که امیدوارند به تکنولوژیِ کنترل مغز دست پیدا کنند. این تکنولوژی همیشه در شکل‌های مختلف وجود داشته است. بنابراین، آینده رابط‌های بین مغز و کامپیوتر از طریق ریزتراشه‌های کاشته‌شده در قشر مغز چه شکلی خواهد بود؟ این چیز‌ها از بسیاری جهات امیدوارکننده هستند.

به‌لطف توانایی ارسال و دریافت اطلاعات از راه دور و از طریقِ کامپیوتر، ریزتراشه‌ها و سایر ابزار مرتبط از خیلی‌وقت پیش در مغز کار گذاشته می‌شدند تا مکان‌های عصبیِ خاص را ثبت، تحریک و حتی فعالیت در آن را مسدود کنند. برای مثال، آرایه‌هایی از الکترود در مغزِ بیمارانِ صرع کار گذاشته می‌شود تا فعالیت‌های عصبیِ نامعمول را که به تشنج منجر می‌شوند ثبت و حتی بهتر پیش‌بینی کند.

به‌طور مشابه، تحریکِ عمقی مغز، از طریقِ ابزار‌های کارگذاری‌شده در آن که فعالیت‌هایی را در نواحیِ کلیدیِ مغز ایجاد می‌کند، یک نوع درمانِ شناخته‌شده برای بیمارانِ پارکینسون است و حتی برای اختلالاتی مثل افسردگی نیز از آن کمک گرفته می‌شود.

هم‌چنین افرادی هستند که بعد از یک تجربه که به اعصاب آن‌ها آسیب وارد می‌کند فلج می‌شوند. اعصاب آن‌ها دیگر قادر نیست سیگنال‌ها را از مغز به ماهیچه‌ها و اعضای دیگر انتقال دهد.

ایمپلنت‌های مغزی می‌توانند یک راه‌حل فنی برای این مشکل ارائه دهند، که معنایش آن است که ریزتراشه‌ها می‌توانند سیگنال‌های ضروری را شناسایی و انتقال دهند تا حسِ لمس کردن در فرد ایجاد کنند و حتی امکانِ حرکاتِ پیچیده‌ترِ بازو یا انتقال افکار به کامپیوتر را فراهم و نوعی ارتباطِ هوشیارانه را ایجاد کنند.

با پیشرفت و توسعه تکنولوژی و توسعه قدرتِ پردازش این مداخلات پیشرفتِ بیش‌تری کرده‌اند. با این‌حال، انجام این کار‌ها برای افرادی که نمی‌توانند به اراده خود از اعضای بدن‌شان استفاده یا داوطلبانه ارتباط برقرار کنند چیز متفاوتی است. در موردِ این مسائل ارزش دارد که وقت و تلاش هزینه شود، زیرا به افراد کمک می‌کند تا به نوعی استقلال در زندگی دست پیدا کنند و کیفیتِ زندگی‌شان بهبود پیدا کند. اما کار گذاشتنِ این ابزار در انسان‌های سالم چیزی متفاوت است.

موانع زیادی هست که قبل از برقراریِ ارتباط بین مغز و کامپیوتر در زندگیِ روزمره باید برطرف شود. یکی از آن‌ها این واقعیت است که مغز به لحاظِ فنی بسیار منحصربه‌فرد است و از طریق تجربه‌های زندگیِ فردی و به شیوه خودش توسعه پیدا کرده است. بنابراین، الگو‌های خاصی از فعالیت در یک مغز که حتی چیز‌های ابتدایی مثل بالا و پایین یا واژگانِ خاص را نمایندگی می‌کنند در مغزِ فردِ دیگر نباید یکسان باشند و نیاز است پیش از آنکه ریزتراشه‌ای را که می‌خواند و واکنش نشان می‌دهد را در مغز کار بگذارید، بدانید که این فعالیت‌ها در مغز چه معنایی دارند؛ و این تازه قبل از آن است که ما دستورالعمل‌های پیچیده‌تر برای چیز‌هایی مثلِ راندنِ ماشین یا بازی‌کردنِ بازی‌های ویدیویی را بفهمیم.

ترجمه فعالیتِ مغز در موردِ چنین چیزهایی، به اطلاعاتی که ماشین بتواند آن را بخواند، کار بزرگی است. سپس باید نگران چگونه بخشِ عملی قضیه باشیم که کم‌ترین نگرانی درباره جنس این ریزتراشه‌هاست. مغز پر از موادِ شیمیاییِ واکنشی و فعالیت‌های الکتریکی است.

ایمپلنت‌ها باید به قدر کافی در داخلِ مغز قرار بگیرند که حضورشان مانعی برای پردازش‌های ظریف نباشد و درعینِ‌حال باید به قدرِ کافی حساس باشند تا فعالیتی که اطراف‌شان رخ می‌دهد را بخوانند و پردازش کنند. تکنولوژی نوین درباره این قضیه پیشرفت‌های زیادی کرده است، اما اگر قرار باشد برای میلیون‌ها انسان از آن استفاده شود، باید از ایمنی و دوام آن ۱۰۰ درصد مطمئن باشیم.

اما مهم‌ترین پرسش آن است که چند نفر از مردم واقعاً دوست دارند که چنین تکنولوژی‌ای در قشر مغزشان کار گذاشته شود؟ به‌طرز شگفت‌انگیزی ۶۰ درصد از آمریکایی‌ها گفته‌اند که با چنین چیزی مشکلی ندارند، اما این زمانی است که قضیه کاملاً فرضی است.

در واقعیت، تصور اینکه عده‌ای غریبه جمجمه‌تان را سوراخ کنند و تراشه‌هایی به مغزتان بچسبانند، احتمالاً ناخوشایند است، به‌خصوص برای جمعیتی که میلیون‌ها نفرشان به دلیلِ تراشه‌های تخیلی‌ِ درونِ واکسن‌ها خشمگین هستند و حتی از دندان‌پزشک هم می‌ترسند.

تکنولوژی بار دیگر باید این دوراهی را نیز حل کند: برخی ایمپلنت‌های مغزی اکنون می‌توانند از طریقِ رگ‌های خونی کار گذاشته شوند و سوراخ کردنِ جمجمه برای کار گذاشتنِ آن‌ها ضرورتی ندارد. اما گزینه‌هایی که در این مورد وجود دارند بسیار محدودند.

درنهایت، تکنولوژیِ کاشتِ ریزتراشه و ایمپلنت برای برقراریِ ارتباطِ مغز-کامپیوتر بسیار پیشرفته‌تر از آن است که بسیاری از مردم تصورش را می‌کنند. اما ما هنوز تا آن نقطه‌ای که می‌گوید این روش کاربردی‌تر و راحت‌تر از استفاده از دستان‌تان است، فاصله درازی داریم.

منبع:فرادید

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر