به گزارش مجله خبری نگار/خراسان: زن ۲۶ سالهای که برای شکایت از همسر و خواهر شوهرش به کلانتری مراجعه کرده بود با بیان این که میخواهم قانون، تکلیفم را مشخص کند درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: ۲ سال بیشتر نداشتم که نیروهای انتظامی پدرم را با یک محموله مواد مخدر دستگیر کردند.
آن زمان من هیچ شناختی از اطرافم نداشتم و درباره این مسائل چیزی نمیفهمیدم، اما از دیگران شنیده بودم که پدرم به اعدام محکوم شده است. در همان سالها که پدرم در زندان بود مادرم نیز از او طلاق گرفت و من از دوران کودکی در کنار مادرم بزرگ شدم تا این که ۱۰ سال قبل و در حالی که فقط تا اول راهنمایی تحصیل کرده بودم پای سفره عقد نشستم. «سجاد» در روز خواستگاری چنان از خوشبختی من سخن گفت که فکر میکردم او فقط به سعادت من میاندیشد و تنها پرنده خوشبختی است که زندگی مرا دگرگون خواهد کرد.
او ادعا میکرد همه کمبودها و سختیهایی را که در زندگی کشیده ام، جبران میکند. خلاصه من و سجاد در حالی ازدواج کردیم که کمیته امداد امام خمینی (ره) جهیزیه مرا به همراه ۱۱ زوج دیگر تامین کرد و این گونه پا به خانه بخت گذاشتم چرا که مادرم تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی (ره) بود. مدتی بعد پسرم به دنیا آمد و من نام او را سعادت گذاشتم. او اولین نوه هر دو خانواده بود و اطرافیان او را بیشتر دوست داشتند، با وجود این سعادت بیشتر اوقات را نزد خانواده همسرم بود و هرکسی سعی میکرد در تربیت او بکوشد.
خلاصه مدتی قبل من دچار ویروس کرونا شدم و از ترس ابتلای فرزندم به این بیماری خطرناک از سجاد خواستم تا او را نزد خواهرش ببرد وقتی حال من بهتر شد و از شر این ویروس وحشتناک رها شدم اول به سراغ فرزندم رفتم و او را در آغوش گرفتم وقتی به خانه بازگشتیم سعادت به من گفت عمه اش از او پرسیده که چه کسانی به خانه شما رفت و آمد میکنند و مادرت چه رفتارهایی انجام میدهد. او گفت من هم به عمه گفتم یک روز مردی به خانه ما آمده بود، اما وقتی مادرم وارد خانه شد آن مرد به بالای پلهها رفت و بعد هم فرار کرد ...
با شنیدن این حرفها بسیار ناراحت شدم و به خواهر شوهرم گفتم که در زندگی ما دخالت نکند، ولی او با ارسال پیامکهای توهین آمیز تهمتهای ناروایی به من زد به همین دلیل وقتی همسرم به خانه بازگشت من هم ماجرا را برایش بازگو کردم و پیامکهای تحقیرآمیز خواهرش را به او نشان دادم. سجاد گفت آن مرد غریبه از دوستان خودش بوده که به تازگی با هم آشنا شده بودند! و سپس به من قول داد تا با خواهر و شوهرخواهرش در این باره صحبت کند، ولی او زمانی که از خانه خواهرش بازگشت بسیار خشمگین و عصبانی بود به طوری که بدون هیچ بهانهای مرا زیر مشت و لگد گرفت و از خانه بیرون انداخت، نمیدانم خواهر شوهرم چه چیزی به او گفته بود که حتی حاضر نشد در این باره با من صحبت کند.
از آن روز به بعد خانواده همسرم پسرم را کودکی فضول و خبرچین میدانند و معتقدند که من در تربیت او کوتاهی کرده ام. اکنون به کلانتری آمده ام تا قانون، تکلیفم را روشن کند چرا که به خاطر حرفهای کودکانه سعادت دو خانواده در آستانه فروپاشی قرار دارند و ...
این گزارش حاکی است به دستور سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) بررسیهای کارشناسی و اقدامات مشاورهای در این پرونده به کارشناسان دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی