به گزارش مجله خبری نگار/ایران: بر پایه آمار ثبت احوال کشور در بهار سال ۱۴۰۱ در کل کشور ۱۴۲ هزار و ۲۹۸ واقعه ازدواج و ۴۴ هزار و ۱۵۹ مورد طلاق به ثبت رسیده و از کل ۱۴۲ هزار و ۲۹۸ مورد ازدواج ثبت شده در بهار سالجاری، ۵۲ هزار و ۱۵۵ ازدواج در فروردینماه، ۴۴ هزار و ۵۵۶ ازدواج در اردیبهشتماه و ۴۵ هزار و ۵۸۷ مورد ازدواج نیز در خردادماه به ثبت رسیده است. همچنین از مجموع ازدواجهای ثبت شده در سه ماه نخست سالجاری در کشور، بیشترین ازدواجها به ترتیب مربوط به استانهای تهران با ۱۶ هزار و ۲۲۵ مورد، خراسان رضوی با ۱۲ هزار و ۴۰۱ مورد و خوزستان با ۱۰ هزار و ۹۳۹ مورد است. کمترین ازدواجهای ثبت شده در کشور نیز در همین زمان به ترتیب مربوط به استانهای سمنان با ۸۱۸ مورد ازدواج، ایلام یکهزار و ۳۷ مورد و یزد با یکهزارو ۵۱۵ مورد ازدواج بوده است.
چند سالی است که با افزایش آمار طلاق در کشور، تجردگرایی و میل به تنها زندگی کردن افزایش پیدا کرده و لازم است زمینههایی فراهم شود تا بحث جدیدی با محوریت خانوادهگرایی در محافل سیاسی و اجتماعی کشور مطرح شود. از سوی دیگر، دنیای مدرن با حجم اطلاعات و تبلیغات و فعالیتهای تجاری هدفمند بالا و افزایش مصرفگرایی روبهرو است. همچنین دنیای مجازی و شبکههای اجتماعی که جزو گستردهترین، سریعترین و در عین حال با قابلیت بالای مخفیکاری است، پرطرفدارترین راه ارتباطی امروزه به شمار میرود و در کنار مزایای زیاد میتواند بسیار مخرب و آسیبزا باشد و خواسته یا ناخواسته به بنیان خانوادهها لطمات جدی وارد کرده و آنها را تا مرز فروپاشی پیش ببرد. این در حالی است که به گفته معاون رئیسجمهور در امور زنان و خانواده، با اینکه بنا بوده میزان طلاق ۲۰ درصد کاهش یابد، ریتمی معکوس پیش آمده و این رقم تا میزان ۸ درصد نیز رشد داشته است.
محمد زینالی اناری جامعهشناس، با بیان اینکه این روزها دیده میشود که آمار طلاق توافقی و احساس آزادی از جدایی بیشتر شده است، میگوید: فروپاشی خانوادهها در اثر گسترش شبکههای اجتماعی با تجارب مشابه، افزایش مییابد. به نوعی که میتوان از شبکهای شدن طلاق سخن به میان آورد. اما با وجود این هیچ نیرویی نمیتواند دوستان همدل را از هم جدا کند و چه بسا مسائلی وجود دارد که باعث میشود زلزله موجود در کلام برخی افراد پرنفوذ، باعث ریزش خانوادههای روی گسل شود. دوستی وقتی پایان مییابد که دوستداران را چیزی شده باشد و طلاق هم زمان پایان دوستیها است، اگرچه بسیاری از خانوادهها با الگوهای سنتی ازدواج کردهاند و ملاکشان نه دوستی و عشق که سنت و پسند بزرگان یا محدودیتهای جبری دیگر بوده است.
در دوره معاصر، سنتهای خانواده گسترده که سه نسل را در خود جای میداد، جای خود را به خانوادههای تکهمسر و هستهای داده است که شرایط دیگری برای زندگی و کار دارند. به گفته او، اگر امروز خانوادهها دچار مشکلاتی شدهاند و نرخ بالاتری از طلاق را مشاهده میکنیم، آن را باید در مسائل درون خانواده و تجربههای فردی اعضای خانوادهها دید. بدون بررسی عمیقی از تجربههای فردی نمیتوان شرح کاملی از راز جداییهایی داد که این روزها رخ میدهد.
با این حساب، بر اساس رخدادهای زمانه کنونی میتوان به سه موضوع اشاره کرد که تشدیدکننده این ماجرا هستند؛ در بیان موضوع اول میتوان به روایت دو نفر از پژوهشگران اشاره کرد که میگویند، زنان در دوره میانی زندگی از پرورش فرزندان فارغ میشوند و چه بسا تواناییهایی برای ورود به اجتماع به دست میآورند. این زنان، روایت تازهای از زندگی خویش را آغاز میکنند که کارهای نکرده اعم از تفریحات نداشته، محفلهای دوستانه، سفرهای نرفته و حتی کشف شخصیت گمشده زیر غبار وظایف خانوادگی و نظیر این را برایشان مهیا کند. البته این ماجرا چندان موجد قهر یا طلاق نبوده، ولی نیاز به بازنگری در شخصیت و تغییر عرصههای زندگی را در زنان ایجاد میکند که ممکن است در تعارض با روایت قبلی خانواده باشد.
زینالی به نکته دوم اشاره کرده و ادامه میدهد: نکته دیگر این است که در جامعه ما اصرار زیادی به تعهد اخلاقی و حقوقی در قبال پیوند زناشویی وجود دارد و آن نکته عاطفی که میتواند موجب تقویت روابط دوستانه همسران باشد، نادیده گرفته میشود. در دوره معاصر خانواده هستهای با جریانهای ادبی و تئاتری، چون عشق رمانتیک و موسیقیهای بسیاری درباره اسطوره نیمه گمشده شکل گرفته که مدام نیاز به فرصتی ادبی یا هیجانی برای بازتولید آن است. از سویی عشق رمانتیک چندان مورد قبول هنجارهای مسلط ادبی ما نبوده و اگر در برخی زوجین اهل مطالعه هم باشد، به سبب سختیهای زندگی و زمانه، فرصتی برای اجرای برنامههای مهیج آن از جمله سفرهای پرآبوتاب و مراسم شهری ندارند و عشق مقوم خانواده هستهای، اسطوره خود را گم کرده است.
به اعتقاد این جامعهشناس، آخرین موضوع، عقل سرگردانی است که به سبب گسترش ارتباطات و پیدا شدن عقلپردازان جدید به عنوان بلاگر و مروجان زندگی بهتر اینستاگرامی و غیره، رواج پیدا کرده است؛ عقل سرگردانی که اگرچه فاقد برهان و ادله است، اما توسط بسیاری از زنان بر اساس تجربههای شخصی، روشهای آزادانه و راحت از آقا بالا سر را ترویج میکنند. این موضوع برای افرادی که اسطوره زندگی مشترک آنها گم شده باشد و شروع به روایت تازهای برای خود کرده باشند، توجیه و استدلال دوچندانی برای داشتن زندگی راحت، بدون مزاحم و استراحت مطلق در تنهایی را ایجاب میکند؛ لذا هر مرد و زنی که در زندگی خانوادگی سرخورده بوده و صمیمیت خوبی را در روایت اول زندگیشان تجربه یا دریافت نکرده باشد، مستعد توجیه بوده و شجاعت رهایی پیدا خواهد کرد.
زینالی در ادامه به موضوع دیگری نیز اشاره کرده و عنوان میکند: مشکل اساسی در جامعه ما این است که به جای میل و عاطفه که لازمه هر رابطه گرم، دوستانه و پایدار و مقوله محوری عشق رمانتیک است، غالباً خانواده را بر سر تعهد اخلاقی و تضمینهای مالی چفت و بست کردهایم و به آن امیدواریم که دو انسان بتوانند در این ساختار خشک و قالبی از همدیگر بترسند و تا پایان عمر مدارا کنند. در حالی که هر زمان ممکن است این ترسها بریزد یا راههای جدیدی برای توجیه و احساس رهایی ایجاد شود.
این قالب سخت و وظیفهگرا در دورههای سنتی که برای ازدواج، عشق و اسطوره لازم نبود و ترس ارباب و هول رعیت آن را توجیه میکرد دوام داشت، اما امروزه برای زندگی کردن، عشق و صمیمیت لازم است که ادبیات آن نه در مدارس فرا گرفته میشود، نه در داستانهای زرد و فیلمهای گیشه وجود دارد و نه در دکان بلاگرها یافت میشود. از اینرو به محض قرار گرفتن این سه موضوع در کنار هم، زنان فعالی که این روزها بلاگرهای زیادی روی رهایی آنان از سرخوردگی روایت اول زندگی و دم گوششان زمزمه میکنند، ممکن است راه رهایی را برگزینند. در این زمانه که به سبب کاهش رفاه خانوادهها در اثر تحریم و تورم، حتی عشقهای طوفانی هم از فرط کار شدید برای گذران زندگی فرصت سفر، جشن و مکاشفه و تمرین مجدد دلدادگی را ندارند، از سوی مروجان زندگی مجردی، سراب تنهایی پس از طلاق به عنوان راهی برای استراحت و راحتی انتخاب میشود.
این جامعهشناس به عنوان راهکار و راه حل معتقد است که برای جلوگیری از زوال خانواده، لازم است علاوه بر افزایش رفاه خانوادهها و تلاش مسئولین برای حل مشکلات اقتصادی، به سرعت فکری به حال خانوادههای سرخورده و دارای مشکل ارتباطی شود. اما برای یک راه اساسی، نیاز به پروراندن اسطورههای عشق و رونق ادبیات در دوران جوانی و میانسالی است تا همسایه شکستخورده، فالبین دور فلان میدان، بلاگر اینستاگرام و مروجان جدید تنهایی در متاورس نتواند مردم را به خودخواهی، تنهایی و سرگردان کردن ذهنها تشویق کند.
دکتر انوشه عاشوری، روانشناس نیز با بیان اینکه باید بپذیریم که دنیا هر روز در مسیر رشد و پیشرفت است توضیح میدهد: متولیان امر باید بسیار هوشمندانه از پیشرفتهای علم و تکنولوژی برای پیشرفت و رشد صحیح افراد جامعه بهره جسته و همچنین برای رفاه بیشتر و رشد افراد جامعه برنامهریزی کنند. نمیتوان با استفاده از روشهای سنتی و گاه غیرعلمی و غیراصولی در دنیایی که با یک کلیک و تایپ چند کلمه میتوان به بخش نامحدودی از اطلاعات دسترسی پیدا کرد، به شیوه سنتی حفظ ارزش کرد.
سؤال اینجاست که آیا شبکههای اجتماعی و سبک زندگی مدرن و کمرنگ شدن مرزهای فرهنگی دنیا، روی اهمیت ارزشهای یک جامعه مؤثر بوده است یا خیر. باید گفت که ارزش، همیشه ارزش میماند، ولی ممکن است زبان بیان آن نیاز به تغییر و بهروز شدن داشته باشد. دزدی، همیشه یک ضدارزش بوده و خواهد بود، ولی نحوه دزدیدن اموال مردم در گذر زمان تغییر کرده است. شاید قبلترها کیفدزدی رواج بیشتری داشت و در دنیای مدرن امروزی دزدی از طریق اینترنت و به صورت مجازی اتفاق میافتد.
بسیار شنیدهایم که شبکههای اجتماعی تابوها و متعاقب آن حرمت و حیا و احترام حریم شخصی افراد را از بین برده و این مهم باعث عدم تعهد و مسئولیت در بین افراد جامعه شده است. بارها شنیدهایم که روابط در فضای مجازی به جایی رسیده است که دیگر خانوادهها حرفی برای صحبت با یکدیگر ندارند، گفته شده، فضای مجازی باعث تشکیل خانوادههای دروغین برای فرد میشود و شبکههای مجازی بر طلاقهای عاطفی تأثیر مستقیم دارند. فضای مجازی باعث تشکیل خانوادههای دروغین برای فرد مجرد شده و همسر دروغین تشکیل میدهد و به ظاهر نیازهای عاطفی شخص را حل میکند. همچنین برای متأهلها فضایی بالعکس را ایجاد کرده که همانند مجردها رفتار کنند که دیگر در قبال خانواده احساس مسئولیت نمیکنند و باعث ایجاد فاصله گرفتن اخلاق در جامعه و منجر به شکلگیری دوستیهای نابجا و غیراخلاقی میشود.
به گفته این روانشناس، بهکرات اصطلاح طلاق عاطفی را شنیدهایم و میدانیم ممکن است دو نفر با هم زیر یک سقف زندگی کنند، ولی نسبت به هم مسئولیت و تعهد نداشته باشند، چرا که توقعات و نیازهای خود را به جای همسرشان میتوانند از طریق فضای مجازی دریافت کنند و در نهایت طلاق عاطفی به طلاق توافقی منجر میشود. پرسش قابل تأمل این است که آیا شبکههای اجتماعی باعث چنین آسیبهایی میشود. در پاسخ، معتقدم توجه به ۳ اصل میتواند بسیار حائز اهمیت باشد؛ اهمیت سواد رسانه، اهمیت فرهنگسازی درست و اهمیت آسیبهای عمیق روانی که مورد توجه و بررسی قرار نگرفته است.
عاشوری با تأکید بر اهمیت بالای سواد رسانه در تعریف این مقوله میگوید: سواد رسانهای نوعی درک متکی بر مهارت است که میتوان براساس آن انواع رسانه را از یکدیگر تمیز داد و این تعریف بر اهمیت مهارتهای شناختی و تکنیکهای بینش تأکید فراوان دارد. از طرفی میتوان سواد رسانه را دسترسی، تجزیه و تحلیل تولید ارتباط در شکلهای مختلف رسانه و مصرف انتقادی محتوا دانست. در این تعریف بینش مخاطب و تجزیه و تحلیل و ادراک اهداف رسانهها و داشتن تفکر انتقادی نسبت به محتوای آنها مورد تأکید سواد رسانه محسوب میشود. آموزش سواد رسانهای شامل دو تفکر انتقادی و تفکر در بهرهگیری از رسانهها است.
در واقع سواد رسانه یا Media Literacy یعنی شما هنگام روبهرو شدن با رسانهها قادر باشید آنها را تجزیه و تحلیل کنید. همه انسانها حق دارند به اطلاعاتی که برای زندگی آنها ضروری است، دسترسی داشته باشند. در حقیقت بزرگترین خطری که میتواند آینده یک جامعه را تهدید کند، نادانی است و توانایی خواندن و نوشتن امروزه سواد نیست و دانایی از این طریق به دست نمیآید. لزوم دانایی، آگاهی از اطلاعات درست است و این آگاهی نیازمند سواد درست تحلیل دادهها است. از جمله آسیبهای نبود آگاهی از نحوه تحلیل درست دادهها، کمالگرایی، مصرفگرایی، توقعات غیرواقعی از روابط، توجه افراطی به ظاهر شخصی، عدم برخورد صحیح در روابط عاطفی و زوجین و والدین با فرزندان و موارد دیگری از این دست است.
او اهمیت فرهنگ سازی علمی و صحیح را که در جایگاه دوم قرار گرفته، این گونه توصیف میکند: امروزه در جوامع در حال توسعه شاهد پارادوکس بزرگی بین قوانین سنتی حاکم در جامعه و تمایل منفعتطلبانه اعضای جامعه به سمت مدرن شدن هستیم. خانمی که در ویترین رسانهها، آزادی و دموکراسی و استقلال را حق خود میداند و از طرفی هنگام ازدواج، به تعداد سکه برای مهریه و زندگی لاکچری که وظیفه تأمین آن را توسط مرد میداند، تأکید زیادی دارد. مردی که معتقد است، چندین فرزند میخواهد و زمان برگشت از محل کار باید شاهد یک خانه تمیز و به اصطلاح بوی قورمه سبزی باشد و از طرفی معتقد است همسرش باید در هزینههای زندگی پا به پای او کار کند. یا همسر خانهدار دوست دارد و زندگی سنتی میخواهد در حالی که تصویر زن جذاب را در اینستاگرام و شبکههای مجازی از سوپراستارهای مد دنبال میکند. این پارادوکس در کنار سیاست تجاری شبکههای اجتماعی لزوم توجه به آگاهی شناختی و تحلیل صحیح وقایع زندگی را دوچندان میکند؛ چرا که عدم توجه به این مهم آسیبهای اجتماعی، روانی و حتی جسمی جبرانناپذیری را به دنبال خواهد داشت.
عاشوری با اشاره به آخرین نکته بیان میدارد: در خصوص نکته سوم و اهمیت توجه به آسیبهای روانی، باید گفت در کنار سواد رسانه و تأثیر فرهنگ سازی درست و علمی در جامعه، باید به تضادهای عمیق روان آدمها نیز که ریشه در کودکی و آسیبهای دوران رشد دارد نیز توجه کرد. اینکه چرا برخی افراد تمایل زیادی به دیده شدن به دروغ دارند و اینکه چرا برخی دیگر در روابط متعدد قرار میگیرند، اینکه فضایی مثل اینستاگرام محیط تجربه روابط متعدد را حتی به صورت مجازی در افرادی که آسیب دارند، مهیا میکند. پس توجه به آسیبهای روانی و رشدی اهمیت خیلی زیادی خواهد داشت. ویترینهای پرزرق و برق غیرواقعی افراد، احساس بیکفایتی را در سایرین به دنبال خواهد داشت، چرا که از پشت پرده این ویترینها مطلع نیستیم. حضور روانشناسان علمی در این میان بسیار الزامی است، چرا که روانشناسان زرد نیز تأثیرات زیادی بر تفکرات غیرواقعی افراد داشتهاند و به دنبال آن سرخوردگی ناشی از نبود موفقیت نتایج تجویزشده توسط افراد غیرمتخصص بسیار اهمیت دارد.
وی ادامه میدهد: در نهایت آنچه مسبب کاهش آمار طلاق خواهد شد، ارائه راه حلهای درست، آسان و منطقی است. عاشوری در این خصوص معتقد است: آموزش صحیح به افراد جامعه توسط متخصصین واقعی حوزههای روانشناسی و جامعهشناسی ضروری است. قانون مشاوره قبل از طلاق مدتی است مورد توجه مراجع قرار گرفته و جزو الزامات شده است، آیا وقت آن نرسیده تا به جای اینکه پس از رسیدن به پایان مسیر، آسیبشناسی و گفتگو کنیم در طول مسیر ارزیابی مستمر داشته باشیم؟ آیا وقت آن نرسیده که نهادهای اجرایی و جامعه روانشناسی و آسیبشناسی اجتماعی دست به کار شوند؟
این روانشناس در خاتمه اضافه میکند: غربالگری اولیه، لزوم بررسیهای فرهنگی در خانواده توسط مراکز و افراد توانمند در این حوزه، آموزشهای مستمر و توجه به سواد رسانه، ارزیابی و چکاپ مستمر روانی و عاطفی خانوادهها، میتواند چاره مشکل طلاق و ارتباطات نامناسب و ضدارزشهای بنیادی جامعه باشد.
در این بین داشتن پروندههای سلامت روان، آموزش مستمر مسیرهای توسعه فردی در کنار پروندههای سلامت جسمی میتواند چرخه سلامت عمومی جامعه را تضمین کند.
انوشه عاشوری: به نظر میرسد، آموزش صحیح به افراد جامعه توسط متخصصین واقعی حوزههای روانشناسی و جامعهشناسی ضروری است. قانون مشاوره قبل از طلاق مدتی است مورد توجه مراجع قرار گرفته و جزو الزامات شده است، آیا وقت آن نرسیده تا به جای اینکه پس از رسیدن به پایان مسیر، آسیبشناسی و گفتگو کنیم در طول مسیر ارزیابی مستمر داشته باشیم؟ آیا وقت آن نرسیده که نهادهای اجرایی و جامعه روانشناسی و آسیبشناسی اجتماعی دست به کار شوند؟
محمد زینالی اناری: مشکل اساسی در جامعه ما این است که به جای میل و عاطفه که لازمه هر رابطه گرم، دوستانه و پایدار و مقوله محوری عشق رمانتیک است، غالباً خانواده را بر سر تعهد اخلاقی و تضمینهای مالی چفت و بست کردهایم و به آن امیدواریم که دو انسان بتوانند در این ساختار خشک و قالبی از همدیگر بترسند و تا پایان عمر مدارا کنند. در حالی که هر زمان ممکن است این ترسها بریزد یا راههای جدیدی برای توجیه و احساس رهایی ایجاد شود.