به گزارش مجله خبری نگار،بهترین فیلمهای هنری در مورد انتقام
۱۰- The Virgin Spring (۱۹۶۰)
۹- Dogville (۲۰۰۳)
۸- Irreversible (۲۰۰۲)
۷- The Tragedy of Macbeth (۲۰۲۱)
۶- Perfect Blue (۱۹۹۷)
۵- Kuroneko (۱۹۶۸)
۴- Manon of the Spring (۱۹۸۶)
۳- The Cook, the Thief, His Wife & Her Lover (۱۹۸۹)
۲- Harakiri (۱۹۶۲)
۱- Oldboy (۲۰۰۳)
توصیف فیلمی با داستان انتقام و انتقام جویی بسیار ساده است. اگر روایت یک فیلم در مورد یک کاراکتر یا شخصیتهایی باشد که به دنبال انتقام به خاطر یک ظلم یا عمل بدی هستند، میتوان آن را در زمره فیلمهای انتقام جویانه قرار داد. فیلمهای هنری به چالش میکشند، تحریک میکنند و قصد دارند از طرق مختلف متمایز/غیر متعارف باشند. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ شاهکار هنری در مورد انتقام آشنا کنیم که بسیار خوب شروع شده و فوق العاده بی نقص به پایان میرسند.
اینگمار برگمن فیلمسازی بود که هرگز ترسی نداشت که به قلمرو پرتنش روانشناختی انسانن شیرجه بزند و چشمه باکره، از این منظر، یکی از بهترین مسیرها است. اما در مقایسه با دیگر فیلمهای برگمن، به خاطر چیز دیگری متفاوت است. به عبارت دیگر، این فیلم از نظر بصری نیز ناراحتکننده و آزاردهنده است، با داستانی که حول جنایتی وحشتناک علیه زن جوانی میچرخد که پدرش را به دنبال انتقام میکشاند.
چشمه باکره فیلمی است که تیره و تار شروع میشود و مدام تاریکتر میشود، و اگر چه فیلم بسیار خوبی است، یکی از آن فیلمهایی است که احتمالاً نمیخواهید دوباره آن را تماشا کنید. یک بار تماشای این فلیم کافی است. چشمه باکره فضایی ظالمانه، داستانی تاریک و تکان دهنده، و بازیهای خارق العادهای دارد، به ویژه از ماکس فون سیدو، همکار همیشگی برگمان.
فیلم داگویل ساخته لارس فون تریر داستانی را به شیوهای معمولاً تحریک آمیز، غیرمعمول و نگران کننده تعریف میکند. این فیلم در مورد زنی است که در حال فرار از دست تعدادی گانگستر است که منجر به مخفی شدن او در شهر داگویل میشود. در طول تقریباً سه ساعت، او با افراد مختلفی روبرو شده و در نهایت متوجه میشود که به طرق مختلف مورد استثمار قرار میگیرد، و در شهری که فکر میکرد کمی آسودگی و استراحت را تجربه خواهد کرد، با مشکلات جدیدی مواجه میشود.
با قهرمان داستان بهگونهای رفتار میشود که در نهایت انگیزه انتقامجویی او را تحریک میکند، هرچند که تا رسیدن به این نقطه از داستان، همه چیز بسیار آرام آرام پیش رفته و به اصطلاح آرام سوز است. طول و سرعت روایت، داگویل را به یک اثر هنری کوچک تبدیل میکند، اما این ارائه داستان است که واقعاً آن را به قلمرو شاهکارهای هنری سوق میدهد، با توجه به اینکه این فیلم به شدت مینیمالیستی است (همه چیز در صحنهای اتفاق میافتد که به وضوح یک صحنه است، و از نظر مناظر، دکورها، و ... چیزهای کمی در این فیلم وجود دارد).
برگشت ناپذیر با گرفتن یک داستان تراژیک ساده، اما با روایت آن به صورت معکوس، نگاهی کاملاً متمایز به داستانی دارد که همه چیز آن درباره انتقام ناشی از جنایتی وحشتناک است. عمل انتقامجویانه خشونتآمیز ماجرا خیلی زود به تصویر کشیده میشود، پس از مدت کوتاهی اتفاقی که باعث انتقامگیری شده نیز به تصویر کشیده میشود، و سپس فیلم زمانی را برای آرامش نسبی شخصیتهایی فراهم میکند که بینندگان از قبل شاهد از هم پاشیده شدن زندگیشان بوده اند.
تماشای این فیلم تجربهای گیج کننده و ویانگر است. چیزی که اگر به ترتیب زمانی به تصویر کشیده میشد نتیجهای هولناک داشت، اما زمانی که به شکلی که هست نشان داده میشود تاثیری بسیار بدتر بر مخاطب دارد. برگشت ناپذیر فیلمی مناسب همه نیست، و عامدانه ناامید کننده و آزاردهنده ساخته شده است، غیر از اینکه به سبکی شجاعانه پایان به شدت تاریکش را همان ابتدا نشان میدهد، و سپس با نشان دادن اینکه چقدر چیزها قبل از آن اتفاق هولناک، خوب پیش میرفته است، ویرانگرتر میشود.
مکبث یکی از شناختهشدهترین نمایشنامههای شکسپیر است و پیش از سال ۲۰۲۱ فیلمهای اقتباسی زیادی (که ماهیت اقتباس سینمایی مستقیم داشتند یا از این داستان الهام گرفته بودند) ساخته شده بود. اما در سال ۲۰۲۱ یکی از برادران کوئن (جوئل) این نمایشنامه مشهور را گرفت و به آن یک پیجش هنری/سبکی بخشید، جایی که تراژدی مکبث برداشتی تند، تاریک و دائماً عجیب از مکبث شکسپیر است.
میتوانید استدلال کنید که آکیرا کوروساوا کاری مشابهی با سریر خون انجام داد، اما تراژدی مکبث همه چیز را کمی فراتر میبرد و آن این است که در سراسر روایت خود حالتی رویاگونه دارد. این رویکرد نسبتاً زیبا و در عین حال ناامیدکننده و کاملاً نادر است، فیلمی که یکی از معروفترین داستانهایی را که تاکنون در مورد انتقام نوشته شده است را بازگویی کرده و همزمان بسیار آشکار به سمت پایانی تاریک پیش میرود. البته این همان چیزی است که در عنوان فیلم با اشاره به کلمه تراژدی آمده است و جای تعجب ندارد.
پرفکت بلو یا آبی بی نقص به عنوان یکی از بهترین فیلمهای انیمهای که تاکنون ساخته شده است، هنوز هم در میان دیگر فیلمهای همنوع خود، پس از گذشت ۳۰ سال از اکران، احساس غیرمعمول و منحصر به فردی دارد. این فیلم کلیدی در ژانر انیمه نشان میدهد که چگونه این محمل میتواند بسیار بیشتر از داستانهای اکشن، علمی تخیلی یا فانتزی تحریک برانگیز باشد، زیرا پرفکت بلو یک تریلر روانشناختی بسیار پرتنش درباره هویت و جنون است.
همچنین به لطف دیوانه وار و متمایز بودن داستان آن، این انیمه یک شاهکار هنری نیز هست، و آنقدر هنر در این انیمه وجود دارد که به سرعت مخاطب را در خود درگیر میکند. به عبارت دیگر، بخشهایی از واقعیت و کلیت داستان تنها با یک بار مشاهده قابل درک خواهد بود. همچنین این فیلم تماماً در مورد انتقام نیست، اما در پایان، چنین مفهومی نقشی کاملاً بدیع در داستان ایفا میکند که بهتر است اسپویل نشود.
اگرچه ساموراییها تا حدودی در داستان فیلم کورونکو حضور دارند، اما این فیلم لزوماً یک فیلم سامورایی نیست، بلکه بیشتر یک فیلم ترسناک ماوراء الطبیعی درباره انتقام است. ساموراییها ضدقهرمانان داستان هستند، در حالی که ارواحی انتقام جو در تعقیب آنها هستند تا انتقامشان را بگیرند، پس از آنکه توسط این ساموراییها مورد حمله قرار گرفته و کشته شده اندو
Kuroneko چیزی نیست که سرراست و سریع شما را بترساند، در عوض به شیوهای زیرپوستیتر ترسناک است، در حالی که داستانی غیرمتعارف درباره انتقام گرفتن مردگان را روایت میکند (و چند سال قبل از اینکه فیلم The Crow این ایده بامزه را مطرح کند). این فیلم عامدانه با سرعت بالا روایت میشود، اما ثابت میکند که برای یک فیلم ترسناک ماوراءالطبیعی در دهه ۱۹۶۰ بهطور عجیبی جذاب است، و مطمئناً به عنوان یکی از نادیده گرفته شدهترین فیلمهای ژاپنی در دوران خود شناخته میشود.
توضیح داستان فیلم Manon of the Spring مستلزم بیان آنچه است که در فیلم Jean de Florette اتفاق میافتد، زیرا این دو فیلم – هر دو در یک سال اکران شدند – یک دوگانه جذاب را تشکیل میدهند که در نهایت داستانی نسبتاً وسیعتر را روایت میکنند. ژان دو فلورت عمدتاً درباره مردی است که او و خانواده اش ملکی را به ارث برده اند، اما دو مرد دیگر دائماً سعی میکنند این ملک را از چنگش در بیاورند و نقشههای آنها در نهایت به مرگ او منجر میشود.
این همان چیزی است که منجر به اتفاقاتی میشود که فیلم Manon of Spring به آن میپردازد: دختر آن مرد، که اکنون یک زن جوان است، نقشه انتقام گرفتن از آن دو مردی را میکشد که سالها قبل به پدرش ظلم کرده اند. این فیلم یک فیلم زیبا و بسیار تاثیرگذار و جذاب است و تماشای آن برای کسانی که به فیلمهای سینمای بین المللل علاقه دارند یک ضرورت است (البته در کنار ژان دو فلورت، زیرا این دو فیلم آنقدر یکدیگر را تکمیل میکنند که میتوان اساساً آنها را دوگانهای دانست که میتوانند یک فیلم چهار ساعته باشند.
The Cook, the Thief, His Wife & Her Lover از نظر فنی واجد شرایط دسته بندی به عنوان یک فیلم گانگستری است، اما این یک فیلم کاملاً غیر متعارف است، غیر از اینکه از هر نظر فیلمی تکان دهنده و پرتنش است. چهار شخصیت اصلی همه در چرخهای از خشونت و انتقام به هم گره خورده اند، جایی که زن ستمدیده یک گانگستر بیرحم با خیانت کردن به او سعی در جبران ظلمهای شوهرش دارد و در ادامه این خیانت یک سری اتفاقات هولناک رخ میدهد.
این فیلمی است با یک شخصیت اصلی شیطانی و ترسناک و سوژهها و موقعیتهای زشت فراوان، اما The Cook, The Thief, His Wife & Her Lover بسیار زیباست و تضادی که این دو تعریف ایجاد میکند بسیار جذاب است. این فیلم یک داستان ساده و تاثیرگذار با احساسات هنری بسیار جسورانه است که از طریق جلوههای بصری، لباس، موسیقی و استفاده خیره کننده از رنگ در سراسر روایت آن منتقل میشود.
در حالی که هاراکیری دارای اکشن مختصر و هیجان انگیزی است (عمدتاً نزدیک به پایان داستان)، این یک فیلم سامورایی است که بیشتر بر ایجاد تنش و پیجیدگی متمرکز است، غیر از اینکه یک داستان با سرعت روایت آرام است. بیشتر این داستان از طریق فلاش بکها روایت میشود، و همه چیز زمانی شروع میشود که مردی به دیدار یک دسته سامورایی رفته و به آنها میگوید که قصد دارد با ارتکاب سپوکو جان خود را بگیرد، اما نه قبل از اینکه به این ساموراییها بگوید که چه چیزی او را وادار به گرفتن این تصمیم کرده است.
قدرت عنصر انتقام جویی در فیلم هاراکیری قوی است، اما نه بهگونهای که در ابتدا واضح باشد، بنابراین بهتر است جزئیات بیشتری از داستان را فاش نکنیم. هاراکیری فیلمی است که مدتی طول میکشد تا همه برگه هایش را رو کند، اما این صبوری در روایت داستان بالاخره نتیجه میدهد، زیرا تنش در داستان لحظه به لحظه بالا میرود و پرده پایانی بسیار پرتنش و باورنکردنی است.
اولدبوی یا دوست قدیمی که با نام پیر پسر نیز شناخته میشود (به نظر میرسد بهترین و درستترین عنوان همان دوست قدیمی باشد) در قالب دومین بخش از یک سه گانه شماتیک که روی انتقام و تراژدی تمرکز دارد، یکی از جسورانهترین فیلمهای قرن بیست و یکم تاکنون است و برای فیلمی با داستانی چنین افراطی به سطح بالایی از موفقیت دست یافته است. احتمالاً این فیلم علیرغم شهرت و اعتبارش همچنان برای همه مناسب نیست، اما هر کسی که مایل به دادن فرصت به این فیلم باشد آنچه Oldboy ارائه میدهد او را احتمالاً حیرت زده، مجذوب و نابود (یا همه این ها) خواهد کرد.
این فیلم داستانش را به عنوان انتقامجویی برای یکی از شخصیتها شروع میکند، و سپس آنقدر پیش میرود که مشخص میگردد انتقام یا انتقامهای بسیار بیشتری از آنچه که در ابتدا تصور میشود در جریان است. بهتر است بیش از این داستان فیلم را اسپویل نکنیم، اما اگر آن را دیده اید بهتر میدانید که ماجرا چیست. این فیلم یک روایت جذاب، یک پرده پایانی مملو از افشاگریهای تکان دهنده، و برخی صحنههای اکشن شگفت انگیز نیز دارد که همگی باعث میشوند دوست قدیمی یک فیلم فوق العاده دیدنی و شاهکاری از سینمای کره جنوبی باشد.
منبع:روزیاتو