به گزارش مجله خبری نگار،بهترین فیلمهای جنگی چریکی
۱۰- The Patriot (۲۰۰۰)
۹- Mohawk (۲۰۱۷)
۸- Red Dawn (۱۹۸۴)
۷- The Dirty Dozen (۱۹۶۷)
۶- The Outlaw Josey Wales (۱۹۷۶)
۵- Salvador (۱۹۸۶)
۴- The Hurt Locker (۲۰۰۹)
۳- First Blood (۱۹۸۲)
۲- Dune: Part Two (۲۰۲۴)
۱- Sisu (۲۰۲۲)
“جنگ چریکی” اصطلاحی است که برای توصیف اشکال غیرمتعارف حمله که اغلب توسط گروههای شبه نظامی انجام میشود استفاده میگردد. این معمولاً نتیجه این است که نیروی مهاجم تعداد کمتر یا منابع محدودتری دارد و به دنبال افزایش احتمال موفقیت و پیروزی خود حتی از طریق استفاده از کمین، خرابکاری یا مخفی کاری هستند. همچنین جنگ چریکی شامل ایجاد تله و استفاده از پوشش تاریکی یا عوارض خشن زمین برای تحت نظر داشتن یا غافلگیری دشمن است.
با وجود اینکه این سبک جنگی مورد علاقه نیروهای شبه نظامی است، هر نیروی مهاجم، متعارف یا غیر متعارف، قادر به استفاده از آن است، به ویژه زمانی که شانس موفقیتشان کمتر از دشمن باشد. همچنین جنگ چریکی یک فضای جالب و سرگرم کننده برای فیلمهای اکشنی استفاده میکند که از نبردهای مسلحانه و انفجارهای معمول فراتر رفته و به عملیاتهای پنهانی و تله گذاری میپردازند. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ فیلم جنگی جذاب و سرگرم کننده در مورد جنگ چریکی آشنا کنیم.
مل گیبسون در فیلم میهن پرست نقش بنجامین مارتین، یک کهنه سرباز بیوه را بر عهده دارد که به طور ناخواسته وارد جنگ استقلال آمریکا از انگلستان میشود، بعد از اینکه نیروهای انگلیسی یکی از پسران او را میکشند. اگرچه او از ابتدا این جنگ را نمیخواهد، اما پس از کشته شدن پسرش چارهای جز پیوستن به انقلابیون و مبارزه با کت قرمزها ندارد. قبل از پیوستن به ارتش انقلابی اصلی، او اساساً تنهاست و مجبور است از چندین ابزار جنگ چریکی برای انتقام گیری خود استفاده کند.
همه چیز با کمین زدن به یک کاروان از سربازان بریتانیایی در جنگل برای نجات یکی از پسرانش که اسیر شده است شروع میشود. بنجامین در حالی که دو پسر دیگرش از او پشتیبانی میکنند، از یک سری تفنگها از قبل پر شده استفاده میکند تا سربازان را یکی یکی شکار کند، از پوشش درختان به نفع خود استفاده کرده و آنها را به این فکر وا میداد که تعداد نیروهای آمریکایی بیشتر از آن چیزی است که در واقع هست. میهن پرست نه تنها یک فیلم فوق العاده در مورد جنگ انقلابی آمریکاست، بلکه یک فیلم جنگ چریکی عالی نیز هست، فیلمی پر از خونریزی و آن تعهد و سرسختی خاصی که در فیلمهای کلاسیک اکشن مل گیبسون سراغ داشتیم.
در فیلم Mohawk، کانیتیو هورن در نقش اوکواهو ظاهر میشود، یک جنگجوی کانینکهاکا که در طول جنگ ۱۸۱۲ با قبیله خود زندگی میکند. در حالی که بزرگان روستا بر سر این موضوع هستند که آیا در کنار بریتانیاییها قرار بگیرند یا در درگیری بی طرف بمانند، توسط سربازان آمریکایی به شکلی بیرحمانه مورد حمله قرار میگیرند؛ و بسیاری از روستاییان موهاک کشته میشوند. پس از جان سالم به در بردن از این نبرد، اوکواهو یک جنگ انتقام جویانه شخصی را علیه آمریکاییها به راه انداخته و شروع به شکار آنها مانند شکار حیوانات میکند.
این فیلم اکشن اسلشر جنبههای زیادی از جنگ چریکی را به نمایش میگذارد. اوکواهو تنها یک نفر است، و اگرچه او یک جنگجوی ماهری است، اما به سختی میتوان آن تعداد از آمریکاییها را به تنهایی و با جنگ متعارف از بین برد، که جنگ چریکی را به روش ترجیحی او برای از بین بردن دشمنانش تبدیل میکند. او تمایل دارد از ترس به عنوان یک برتری استفاده کند و از تاکتیکهای ترساندن زیادی استفاده میبرد تا دشمنانش را فراری دهد تا تعداد آنها برای کشتن کمتر باشد. این فیلم ممکن است کمی کلیشهای باشد، اما همچنان به عنوان یک فیلم ترسناک جنگی مهیج است، فیلمی که در یک دوره نادیده گرفته شده در تاریخ روایت شده و نوری بر مردم نادیده گرفته شده آن دوران خواهد انداخت.
فیلم طلوع سرخ گروهی از دانشآموزان دبیرستانی را در یک شهر روستایی خواب گرفته و بیروح نشان میدهد که زیر سایه حمله شوروی به خاک آمریکا قرار میگیرند. با کشته شدن یا زندانی شدن بسیاری از عزیزانشان، این گروه از جوانان که خود را با الهام از تیم فوتبال دبیرستانشان، وولورینها مینامند، خود را مقید به مقابله با نیروهای شوروی میبینند. بدیهی است که از آنجایی که یک مشت بچه هستند، نه تعداد و نه تجهیزات لازم برای مطابقت با قدرت ارتش شوروی را ندارند، بنابراین سبک جنگ چریکی تقریباً تنها گزینه آنهاست.
آنها از سلاحهای به دست آمده از سربازان مرده و مانورهایی مانند خرابکاری و پنهانکاری استفاده میکنند و با استفاده از سوراخهای عنکبوتی و عوارض زمین، کمینهایی را برای گول زدن و غافلگیر کردن نیروهای شوروی انجام م یدهند. کار به جایی میرسد که نیروهای شوروی، وولورینها را یک تهدید جدی دانسته و منابع بیشتری را به سمت مبارزه با آنها سوق میدهند. در حالی که وولورینها نمیتوانند برای همیشه از نیروهای شوروی پیشی بگیرند، طلوع سرخ به عنوان یک فیلم اکشن کالت خارق العاده در مورد نسخهای خیالی از جنگ سرد است که هرگز اتفاق نیفتاده و البته به طرز عجیبی الهام بخش است.
داستان فیلم دوازده مرد خبیث در طول جنگ جهانی دوم و زمانی اتفاق میافتد که جان رایسمن (لی ماروین) افسر سرکش ارتش ایالات متحده به رهبری یک جوخه متشکل از ۱۲ جنایتکار گماشته میشود تا ماموریتی فوق سری را برای ترور چند افسر بلندپایه آلمانی انجام دهند. این فیلم بعداً الهامبخش فیلم ایتالیایی The Inglorious Bastards محصول ۱۹۷۸ شد که به نوبه خود الهامبخش فیلمی به همین نام ساخته کوئنتین تارانتینو در سال ۲۰۰۹ بود.
با توجه به اینکه این جوخه گروهی از جنایتکاران متفاوت است که تجربه سربازی بسیار کمی دارند، بدیهی است که گرانبهاترین دارایی آنها تاکتیک غافلگیر کردن دشمن است. آنها از یک سری کمین و عملیات مخفی شدن برای از بین بردن اهداف خود استفاده میکنند، که دوازد مرد خبیث را تبدیل به یک فیلم اکشن انقلابی برای دوران خود کرد و حتی بعد از دههها نیز جذابیت خود را حفظ کردهه است. بازی نمادین لی ماروین نیز این فیلم را به یکی از بهترینها تبدیل میکند، علیرغم این واقعیت که به اندازه سایر فیلمهای اکشن دهه ۶۰ محبوبیت ندارد.
کلینت ایستوود هم کارگردان و هم بازیگر فیلم The Outlaw Josey Wales است و نقش شخصیت اصلی را بازی میکند. این اولین نقش کابوی خشنی نیست که ایستوود بازی کرده است، و اگرچه ممکن است بهترین نقش او نباشد، اما قطعاً منحصر به فردترین نقش اوست. روایت فیلم جوزی ولز یاغی که در طول جنگ داخلی آمریکا اتفاق میافتد، در مورد یک مرد سرکش و خشن است که پس از کشتن خانواده اش توسط سربازان اتحادیه به یک نیروی شبه نظامی میپیوندد.
در حالی که اکثر گاوچرانهایی که کلینت ایستوود نقششان را بازی کرده به همین اندازه خشن هستند، جوزی ولز کمی خاصتر است، زیرا او همیشه به شکل رو در رو با دشمنان خود مبارزه نمیکند. او اغلب از سلاحهای دشمن مانند توپهای گاتلینگ به کنترل درآورده توسط خود برای کم کردن تعداد آنها استفاده میکند، و البته در این راه از شورشیان همراهش نیز کمک میگیرد. در حالی که کاملاً واضح است که جوزی ولز، در جریان مبارزه با نیروهای اتحادیه، دقیقاً شخصیت خوب و قهرمانی نیست، اما این فیلم هنوز هم یک فیلم عالی و یکی از وسترنهای کلاسیک جذاب برای مخاطبان آینده این ژانر است.
فیلم سالوادور که داستان آن در طول جنگ فوتبالی السالوادور روایت میشود، جیمز وودز را در نقش یک عکاس دلسرد و ناموفق به نام بویل دارد که به دنبال انجام کارهای فریلنسری در منطقه است، به این امید که بتواند خود را از شرایط بغرنجی که در آن قرار گرفته است بیرون بکشد. در حالی که تنشهای سیاسی از کنترل خارج میشود، بویل تصمیم به ترک آنجا میگیرد. با این حال، پس از رویارویی دوباره با عشق قدیمی اش که به صبرانه میخواهد از منطقه فرار کند، تصمیم میگیرد همانجا بماند.
با داستانی که در دوران انقلاب و آشفتگی سیاسی اتفاق میافتد، جنگ چریکی به وضوح یکی از عناصر اصلی فیلم است و بسیاری از مبارزان از همه طرفها، از آن به عنوان وسیلهای برای وادار کردن دشمن خود به تسلیم استفاده میکنند. در طول کل داستان، بویل در وسط این مهلکه گرفتار شده است، در حالی که فقط تلاش دارد چند عکس بگیرد و به دوستانش کمک کند. این فیلم دو جایزه اسکار به دست آورد، یکی برای بازیگری جیمز وودز و دیگری برای فیلمنامه اش، که آن را تبدیل به فیلم درامی میکند که هیچ دوستدار سینمایی نباید آن را از فهرست تماشایش حذف کند.
در The Hurt Locker، قهرمانها کسانی نیستند که از تکنیکهای جنگ چریکی استفاده میکنند. بلکه کسانی هستند که سعی میکنند جلوی آن را بگیرند. داستان این فیلم که در خاورمیانه در طول جنگ جهانی علیه تروریسم اتفاق میافتد، بر روی یک جوخه خنثی سازی بمب در ارتش ایالات متحده متمرکز است که تنها هدف آنها خنثی کردن بمبهای دست ساز کنار جادهای است که توسط شورشیان جاسازی شده اند، قبل از اینکه بتوانند به آمریکاییها یا سایر نیروهای متحدشان صدمه بزنند. جرمی رنر بهعنوان کارشناس خنثیسازی بمب اصلی داستان در نقش محوری روایت قرار میگیرد، کسی به دلیل رفتار نامتعارف و اغلب متمردانه اش از جوخهای به جوخه دیگر منتقل میشود.
در حالی که فناوریهای خنثی کردن بمب در فیلم به شدت نادرست بوده و مورد انتقاد متخصصان این حوزه قرار گرفته است، اما برای تماشاگران معمولیتر، مهلکه فیلمی عالی است که نشان میدهد بمبهای دست ساز واقعاً چقدر خطرناک هستند، به خصوص با توجه به اینکه چقدر حساس و با دقت میتوانند ساخته شوند. همچنین مهلکه فیلمی است که کمتر روی نبرد مسلحانه تمرکز دارد (اگرچه هنوز تعداد زیادی نبرد مسلحانه در داستان وجود دارد) و بیشتر روی تنشهای خنثی کردن بمب تمرکز میکند و در عین حال چشمان شما را برای هر گونه کمین احتمالی باز نگه میدارد.
First Blood اولین فیلم از مجموعه رمبو است و اولین فیلمی که سیلوستر استالونه را در نقش جان رمبو، کهنه سرباز رنج کشیده جنگ ویتنام به تصویر میکشد، سربازی که پس از یک سری اتفاقات به یک فراری تحت تعقیب دولت تبدیل میشود. رمبو که از دست یک نیروی پلیس محلی فرار میکند، میداند که نمیتواند از ابزار مورد علاقهاش برای حذف دشمن استفاده کند، زیرا این دشمنان دیگر ویت کنگها نیستند، آنها افسران پلیس آمریکایی هستند و هدف به حساب نمیآیند. به این ترتیب، او از یک سری تلههای خوش ساخت استفاده میکند و از مخفی شدن برای ناتوان کردن یا زمینگیر کردن افسران پلیس استفاده میکند.
با وجود تعداد زیادی از افسرانی که به دنبال رمبو هستند، او مجبور میشود تعداد انگشت شماری از آنها را بکشد، اما با استفاده از تدبیر و هوش خود بقیه آنها را بیهوش، اما زنده به حال خود رها کند. این فیلم بسیار متفاوت از بقیه فیلمهای این فرانچایز است که حاوی خونریزی، تیراندازی و انفجارهای فراوان هستند، موضوعی که باعث میشود اولین فیلم این مجموعه بهترین و مسلماً منحصربهفردترین فیلم فرانچایز رمبو باشد.
با توجه به اینکه Dune: Part Two بسیار در گیشه موفق بود، مطمئناً نیازی به معرفی ندارد. این فیلم که داستان آن در سیاره بیابانی دوردستی به نام آراکیس میگذرد، خانوادهای نجیب زاده را نشان میدهد که در وسط یک جنگ علمی تخیلی بر سر یکی از با ارزشترین داراییهای کهکشان گیر افتاده اند. تیموتی شالامی نقش پل، وارث این خانواده اشرافی را بازی میکند که به گروهی از شورشیان که علیه رژیم ظالم میجنگند میپیوندد.
شورشیان، به عنوان یک نیروی شبه نظامی، از کمینهای زیادی استفاده میکنند تا دشمن خود را غافلگیر کرده و از کرمهای شنی غول پیکر سیاره بیابانی به عنوان یک دارایی و نه مانع سود میبرند. این فیلم به راحتی یکی از بهترین فیلمهای علمی تخیلی در سالهای اخیر است، در حالی که کارگردان تحسین شده، استیون اسپیلبرگ گفته است که این فیلم یکی از بی نقصترین فیلمهایی است که او تا به حال دیده است. این به تنهایی باید گواهی بر کیفیت فیلم Dune: Part Two باشد، اما اگر این ادعا برای متقاعد کردنتان کافی نیست، دهها نقد تحسین برانگیز دیگر از منتقدان برای این فیلم کافی خواهد بود.
فیلم جنگی Sisu یک فیلم اکشن فنلاندی جدید است که داستان آتامی را دنبال میکند، یک سرباز فنلاندی سابق که در جستجوی طلا بوده و بیشتر زمان فیلم را صرف فرار از نیروهای آلمانی حاضر در کشورش در اواخر جنگ جهانی دوم میکند. اکشن این فیلم نه تنها مدرن و فشرده است، بلکه در برخی مواقع کمدی نیز میشود، موضوعی که تماشای فیلم را از ابتدا تا پایان لذت بخش میسازد. البته، اکشن فیلم اساساً مبتنی بر تاکتیکهای غیر متعارف است، زیرا آتامی تنها یک نفر در برابر کل رایش سوم است که منابع بسیار بهتری نسبت به او در اختیار دارد.
در طول فیلم، آتامی از سلاحهای به غنیمت گرفته شده و مینهای زمینی برای کشتن نازیها استفاده میکند و از تاکتیک کمین کردن نیز به خوبی سود میبرد. سیسو با برنده شدن جوایز متعدد از جشنوارههای مختلف، به عنوان یک فیلم اکشن جنگی مدرن فوقالعاده با پیچش کمدی شناخته شده و فیلمی است که قرار است به یک فیلم کالت کلاسیک تبدیل شود.
منبع:روزیاتو