به گزارش مجله خبری نگار، آری این روزها که در باغ آفرینش تازه گشوده شده تا دوباره نو شوی و تازه، در بهاری که آیینه هستی است.
رستاخیزی برپاست فقط کافی ست به دل طبیعت بزنی و این رستاخیز را پس بارانهای بهاری و هر آن چه زیبایی زمین در دل داشته و بیرون ریخته را به تماشا بنشینی.
کافی ست این روزها مهمان طبیعت بهاری شود و از این طبیعت دامن دامن گل شادی، نشاط و... برچینی برسبد دل و جان بگذاری.
انگار اشعه خورشید تند و تیزتر شده وقتی با تلنگرهایش بر پهنای زمین نور میپاشد و ندای بیداری میدهد.
بهار است و بر سر درختان تاج شکوفه و دامن صحرا، دشت و دمن هم سبز و رنگارنگ.
نسیم میوزد و بوی عطر گلها در همه جا پراکنده میشود و صدای چشمهها بعد از سالها خشکسالی و کم آبی، گوش نوازترین آهنگ هر روستا میشود و ندایی برای رویش دوباره زمین.
هر سبزه و گل که از دل زمین سر بر آورده به شکرانه این نو بهار سر تعظیم فرود میآورد و با آهنگ نسیم به پایکوبی میپردازد.
وه که چه نو بهاری که تبارک ا... احسن الخالقین را بر زبان جاری میکند و شور زندگی را دوباره در وجود هر موجود زندهای به وجود میآورد.
در قلب تپنده زمین تازه از خواب زمستانی بیدار شده و در همین اطراف کنار استخر روستا که از آب چشمه پر میشود و با صدای بع بع گوسفندان و هی هی چوپان موج شادی بر چهره مینشاند برای ساعتی میتوان زندگی را به توان تلاش با تمام شادی دریافت.
وقتی ضرب زمین در ضربان دلمان حس میشود و گیاهان معطر، جامه سبز زمین میشوند، وقتی تو در هر گام زلالی آب و استواری کوه را به نظاره بنشینی وگوش شنوایی برای شنیدن ذکر سنگلاخها بشوی زندگی جاری است با نو بهاری که به نیمه راه رسیده است و بارانهای بهاری امسال سبب شده تا هر آن چه در دل دارد بیرون ریزد.
طفل نو پای بهار اگر چه خرد است، اما توانایی اش را میتوانی از روی پر چین باغ و بستانها با دیدن شکوفههایی که هر لحظه به داخل کوچه باغ سرک میکشند و با دیدن برگهای نو و تازه و بیداری درختان به نظاره بنشینی.
اینجا یک بهار است و سر انگشتان سر سبزی که به حیرت وادارت میکند و تولد بزغالههایی که تازه زندگی میآموزند و ...
میتوانی نو بهار را از بین شاخههای درختان نفس بکشی و لحظهای به تلاش مورچهها برای ساختن زندگی نگاه کنی.
آسمان دلش صاف شده به یمن مهربانی نوبهار که زمین را برای اهلش سبز و نیکو آراسته است.
ابرهای تیره کنار رفته اند تا به وضوح آفرینش را ببینی و گاهی که دل آسمان میگیرد باران، نگاهش را به دل زمین هدیه میکند تا در رویش دوباره گلها و گیاهان سهیم باشد.
گاهی باید به دل کوه زد و به عمق صخرهای نگاه کرد و از کوهپایه کوهها را به نظاره نشست و عمق فراز و فرود زندگی را در بهار تجربه کرد.
رنگین کمان بهار را که به قلم خالق نقاشی شده را میتوان در بال زدن پروانههای رنگارنگ دید که میهمان گلها شده اند و صدای زنبورهایی که تلاش میکنند تا به گرده افشانی پرداخته و شهد شیرین بهار را برای کندوها به ارمغان بیاورند، این همه تلاش و همکاری برای سر سبز ماندن زمین قابل ستایش است.
از همین حالا میتوان قرمزی خوشههای زرشک را در پس گلهای زرد آن دید و گردوها و بادامهایی که برسر هر شاخه سنگینی میکنند.
رد زندگی را که میگیری دیدن درختان زخم خورده از خشکسالی که بارانهای اخیر هم نتوانسته زنده شان کند دلت را به درد میآورد و رد پای خسارتهای بارانهای سیل آسای بهاری و خرابیهایی که به بار آورده هنوز پابرجاست هر چند کشاورزان و متولیان امر در تلاشند بری ترمیم و بهسازی این خسارت ها.
شور زندگی در رگ و پی زمین و آسمان آبی جاری است و با جابه جا کردن حتی سنگی میتوانی این شور را به نظاره بنشینی که چطور حشرات را هم به تکاپو وا داشته است.
عطر گلها یک بار دیگر مشامت را نوازش میدهد وقتی آب راهش را به سمت باغها باز میکند و درختان تشنه آب مینوشد و طراوت را به شاخهها هدیه میدهد.
به شوق زندگی از میان برگهای سبز وشاخههای درختان عبور میکنی تا باغبان را خدا قوتی گویی در نو بهاری سبز و زیبا.
در باغ آفرینش تازه گشوده شده تا دوباره نو شوی و تازه، در بهاری که آیینه هستی است.
اینجا ایستادهای بر قلهای رفیع بالای کوهی که تمام روستا زیر نگین نگاهت قرار دارد و کافی است تا تصمیم بگیری مانند بهار تازگی و طراوت را هدیه بدهی و خمودگی و افسردگی را از خودت و اطرافیانت بگیری.