به گزارش مجله خبری نگار کاپیتان در بیان قصه و روایت مشکلات زیادی دارد و پایان بندی عجیب و غریب اش مخاطب را کلافه میکند، اما به لحاظ سوژه، بکر بودن و پرداخت به موضوع ملتهب کودکان سرطانی از یک استاندارد قابل قبول بهره میبرد.
فیلم لحظههای خوبی دارد که به لحاظ دراماتیک در دنیای امروز که کمتر فیلمسازی جرات میکند به سراغ سوژههایی از این جنس برود، قابل تامل است و یک دستاورد محسوب میشود. پرداختن به دغدغههای کودکانی در این سن و سال که با سرطان مبارزه میکند، روی کاغذ جذاب است، اما مساله اصلی اینجا است که این روایت چه قدر به سینما تبدیل میشود؟
اگر بگوییم که فیلمساز توانسته یک درام هولناک را به درستی روایت کند، چنین نشده است، اما در سکانسهای مختلف به لحاظ بصری تلنگر میزند و در جهان قهرمانهای کودک اش (پروانه و عیسی) لحظات جذابی را خلق میکند.
هدفش در روایت این قصه این است که آگاهی بدهد و یادآوری کند نباید این بچهها را فراموش کنیم. خانوادههایی را داریم که در این فضا با مشکلات زیادی مواجه هستند. حرف فیلم در همان ابتدا این است که باید حواسمان به دنیای این بچهها باشد و بگذاریم کودکی کنند.
فیلمساز در انتقال این مفاهیم موفق بوده است. قدرت کارگردانی اش در بازی گرفتن از این بچهها که تجربه بازیگری ندارند و از میان فراخوان انتخاب شدند، کاملا مشهود است. سختی تولید این فیلم در بازی گرفتن واقعی از همین کودکان است، اگر تجربه ساخت فیلم با بچهها را داشته باشیم، متوجه این موضوع خواهیم شد که کاپیتان فیلم دشواری به لحاظ تولیدی است.
در کنار این قهرمان ها، یک بازیگر زن حضور دارد که پانته آ پناهیها است که در اینجا بازهم حضور موثری دارد و با بازی به اندازه و درستش در روایت این قصه تاثیرگذار است. کاپیتان فیلم کارگردانی است وای کاش فیلمنامه جدی تری داشت تا به یک فیلم متفاوت در سینمای امروز تبدیل میشد.