به گزارش مجله خبری نگار/خراسان: اینها بخشی از اظهارات مرد ۴۰ سالهای است که به جرم سرقت تلفن همراه توسط نیروهای تجسس کلانتری معراج مشهد دستگیر شده بود. این جوان که ظاهری ژولیده داشت و از شدت خماری تلوتلو میخورد، درباره سرگذشت تاسف بار خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: تا مقطع ابتدایی تحصیل کردم، اما بعد از آن به دلیل بازیگوشی و رفاقت با دوستان بزرگتر از خودم به درس و مدرسه بی توجه شدم و خیلی زود تحصیل را رها کردم.
پدرم کارمند دانشگاه علوم پزشکی مشهد بود و اکنون بازنشسته است. خواهر و برادرم نیز ازدواج کرده اند و هرکدام به دنبال سرنوشت خودشان رفته اند. در این میان من برای آن که هنری بیاموزم در یک کارگاه خیاطی مشغول کار شدم و این حرفه را آموختم. ۱۲ سال بیشتر نداشتم که به دلیل کنجکاوی کودکانه یک نخ از سیگارهای پدرم را از جیبش بیرون آوردم و آن را روشن کردم.
از آن روز به بعد نه تنها از سیگارهای پدرم به طور پنهانی استفاده میکردم بلکه خودم نیز گاهی بستهای میخریدم به طوری که دیگر به یک جوان سیگاری تبدیل شدم. بعد از پایان خدمت سربازی خودم یک مغازه خیاطی (شلواردوزی) راه اندازی و در منطقه قاسم آباد مشهد شروع به کار کردم.
وقتی کمی اوضاع مالی ام بهتر شد، با یکی از بستگانم ازدواج کردم و با «مهسا» زندگی خوبی را میگذراندم، اما در همان روزهای آغازین زندگی مشترک هنگامی که در پارک ملت قدم میزدم توسط یکی از دوستانم به مصرف مواد مخدر ترغیب شدم و بدین ترتیب این هیولای وحشتناک وارد زندگی ام شد. خیلی زود همه چیزم را در حالی ازدست دادم که برای جلوگیری از شدت خماری، به مواد مخدر صنعتی آلوده شده بودم. با آن که دختر و پسری ۸ و ۵ ساله داشتم، اما فقط به دنبال تهیه مواد مخدر بودم و به خانواده ام توجهی نداشتم.
پدر و مادرم نیز که در منطقه آزادشهر مشهد سکونت دارند، مرا طرد کردند. مغازه خیاطی را هم جمع کردم، چون دیگر نمیتوانستم کار کنم. هر روز بیش از گذشته در منجلاب مواد افیونی فرو میرفتم تا این که همسرم مرا رها کرد و به همراه فرزندانم به منزل پدرش رفت. من هم که دیگر برای تامین هزینههای اعتیادم عاجز مانده بودم از این پاتوق به آن پاتوق میرفتم، ولی هیچ کس مواد مجانی به من نمیداد. اگرچه روزهای اول با سرقتهای خرد روزگارم را میگذراندم، اما پول آنها کفاف مخارج اعتیادم را نمیداد تا این که آلونکی را در بولوار توس اجاره کردم و به جمع آوری ضایعات پرداختم.
شبها در میان زبالهها به دنبال ضایعات میگشتم و روزها نیز یا خواب بودم یا کریستال مصرف میکردم. دیگر هیچ کس مرا به منزلش راه نمیداد و همه اطرافیانم از دیدن من کراهت داشتند. اکنون چند سال است که حتی فرزندانم را ندیده ام و در این مرداب خطرناک دست و پا میزنم!
روز گذشته هم زمانی که از مقابل یک فروشگاه در بولوار توس در حال عبور بودم، ناگهان چشمم به یک دستگاه تلفن همراه افتاد که روی میز ویترین مغازه قرار داشت، وقتی متوجه شدم کسی در آن اطراف نیست بلافاصله درون مغازه رفتم و گوشی تلفن را سرقت کردم، اما نمیدانستم که فروشگاه مذکور دوربین مدار بسته دارد و تصویر لحظه سرقت ضبط میشود. خلاصه این گونه بود که نیروهای تجسس کلانتری معراج به سراغم آمدند و مرا در یکی از پاتوقهای استعمال مواد مخدر درحالی دستگیر کردند که هنوز موفق به فروش گوشی تلفن نشده بودم!
حالا هم از رفتار گذشته ام پشیمانم، ولی دیگر این پشیمانیها سودی ندارد...
ابن گزارش حاکی است: به دستور سرگرد امیر رضا فعال (رئیس کلانتری معراج مشهد) بازجوییهای تخصصی از این دزد طرد شده در حالی آغاز شد که پلیس احتمال میدهد وی سرقتهای بیشتری انجام داده است.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی