به گزارش مجله خبری نگار، «به تعداد همه توریستهایی که در گوشه و کنار جهان دنبال جایی برای گشت و گذارند در ایران جاذبههایی کمنظیر برای گردشگری وجود دارد»؛ این جمله، ترجیعبند حرفهای ناهید فارسی.
تور لیدر پیشکسوت کشور است؛ بانویی ۷۴ ساله که از دورترین خاطرات کودکی خود تنها کتاب، سفر و کوه را به یاد دارد؛ به یاد ماندنیهایی که هنوز هم روزگار فارسی با آنها به خوبی سپری میشود. هر چه یاد کتاب، سفر و کوه برای او ماندنی بوده، حساب تعداد گردشگرانی که از سال ۱۳۴۴ تاکنون به گشت وگذاربرده، از یادش رفته... شاید، چون معتقداست: «کمیت مهم نیست؛ کیفیت مهم است.» اینها را بهانه میکنیم تا با ناهید فارسی، یک صبح بهاری در حیاط خانه قدیمی اردیبهشت اودلاجان ساعتی همصحبت شویم.
پر جنب و جوش است و خندان؛ طوری که هنگام صحبت، دستانش به قدر زبانش در کار است و کم پیش میآید پهنای لبخند از لبانش جمع شود. پشت به تکیهگاه صندلی در حیاط خانه اردیبهشت اودلاجان میدهد و قبراق، خاطراتش را برایمان مرور میکند: «متولد مشهدم؛ سال ۱۳۳۰. پدرم باسواد بود و اهل کتاب و روزنامه. میگفت: «آدم باید مکتبدیده باشه؛ چه دختر، چه پسر.» برای همین من هم پیش از ورود به دبستان، زانو به زانوی برادرهایم در مکتبخانه ملاباشی نشستم و «بچه ملایی» شدم... الف زبر اَ، ب زبر ب، ... الف، زیرا، ب زیر ب.» گاهی که تورهای تاریخی ویژه مدارس قدیمی پا میدهد او برای گردشگران مکتب نرفته و ترکه استاد نخورده با آب و تاب از مکتبخانهها تعریف میکند. کمی بعد از ششم دبستان بود که سر از عکاسخانه درآورد تا هم عکاسی یاد بگیرد و هم عکاس مجالس زنانه که عکاسباشیها راه به آنها نداشتند، باشد.
حساب تور لیدری را از حساب گردشگری جدا میداند. برای همین بسیار سفر رفته و حسابی، جهاندیده است. جاذبههای بیش از چند ده کشور از جزایر کمتر شناختهشده چین تا قبایل عجیب آفریقا را از نزدیک دیده و اعتقاد دارد: «ایران چیز دیگریست.» کسی هم بپرسد چرا؟ بیدرنگ پاسخ میدهد: «خاک ایران، مادر تمدن بشری است. مادری که هم به فرهنگ و هنر شیر داده و هم به علم و سیاست. در دامان این مادر به تعداد هر توریست خارجی و داخلی جاذبه گردشگری وجود دارد.» به قصه خود بازمیگردد: «بعد از دبستان، مشغول یادگیری زبان انگلیسی شدم... راستش آن سالها مشهد، مقصد گردشگری توریستهای زیادی از شرقِ دور تا ینگه دنیا بود که اغلب، معطل یک همزبان و آشنا به نشانی گردشگاهها، سرگردان کوچه و خیابان میماندند. گاهی با همان زبان انگلیسی دست و پا شکستهای که تازه داشتم یاد میگرفتم راهنمایشان میشدم.» نخستین بار، سال ۱۳۴۴ وقتی ۱۴ سال بیشتر نداشت مزه تور لیدری به دهانش شیرین آمد: «چند اروپایی را برای گشت وگذار به آرامگاه فردوسی بردم.»
سال ۱۳۵۷ رئیس وقت دانشگاه تهران، مُهر پایان دوره لیسانس را کوبید پای مدرک لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی ناهید خانم فارسی. او هم با فراغت بیشتر رفت سراغ فتح قلل مرتفع از دماوند تا کلیمانجارو و البته گذراندن دورههای متعدد تورلیدری از ایرانگردی و بومگردی تا جهانگردی: «تفاوتهایی بین گردشگران و تور لیدرهای دیروز و امروز ایجاد شده؛ مثلا این روزها اغلب گردشگران (نه همه) دنبال لذت، راحتی و سادگی سفر هستند تا تجمل و تشریفات. با این حال هنوز مانند گذشته، جاذبههای تاریخی از کاخ و ارگ تا موزه و خانه مشاهیر و بعد هم طبیعت از کویر و کوه تا جزیره و دریا ازجمله مقصدهای نخستشان محسوب میشود. تفاوت تور لیدرهای دیروز و امروز هم اینطور است که راهنمایان تور حالا با تجهیزات فناورانه و فضای مجازی به کارشان رنگ و لعاب میدهند و گاهی کمتر به درستی و نادرستی روایتهایی که درباره فلان مکان یا بهمان شخص شرح میدهند، توجه میکنند. درحالیکه تورلیدرهای پیشکسوت همچنان به تجربه عینی خود از برخی روایتها، کتب، اسناد و شاید شاهدان تاریخی وفادارند.»
حساب تور لیدری را از حساب گردشگری جدا میداند. برای همین بسیار سفر رفته و حسابی، جهاندیده است
«باید تاریخ بداند، جغرافیا و هنر. باید ورزشکار باشد تا همپای گردشگران راه رود. باید ماجراجو باشد و کمی هم علم روانشناسی بداند.» اینها را فارسی در وصف تورلیدرهای حرفهای، شماره میکند: «از ۱۳۵۶ که بهصورت رسمی تورلیدر شدم و نخستین بار سفارت، دست چند توریست را گذاشت توی دستم و من هم آنها را یکراست بُردم کاخ گلستان و قصه آغامحمدخان تا احمدشاه قاجار را برایشان تعریف کردم تا به امروز با بیش از دهها آژانس مسافرتی، اپراتور تور، گاید لیدر و فعال گردشگری همکاری داشته و دارم. از سر همین همکاریها سال گذشته با عنوان تورلیدر پیشکسوت تقدیر شدم.» فارسی، اما بیشتر دلش به رضایت گردشگرانی که تاکنون همراهشان بوده، خوش است؛ همانها که هر بار به ایران میآیند خواهان خدمات
تور لیدری او هستند و معمولا با پایان هر سفر ۲ کار میکنند: «اول اینکه میگویند واقعا ایرانیها مهماننوازند؛ نمونهاش شما و دوم اینکه بهصورت رسمی مرا به کشور و خانهشان دعوت میکنند.» خستگی از تنش در میرود وقتی گردشگران محتاط و مراقبنسبت به میراث ملی را میبیند و وقتی که دیوان حافظ به گردشگران ایراندوست هدیه میدهد و آنها برایش چنین خوشزبانی میکنند: «این همون شاعر است که فال میگیرد و همه را راست میگوید.»
منبع: همشهری