به گزارش مجله خبری نگار، اندیشکده بروکینگز در تحلیلی به بررسی روابط بین چین و ایالات متحده در دوران ریاست جمهوری «دونالد ترامپ» پرداخت و نوشت: «شاید ترامپ بهترین شریک مذاکرهای باشد که پکن تاکنون به دست آورده است، با توجه به دیدگاههای غیرمتعارف او در مورد تایوان، که او بیشتر آن را یک رقیب اقتصادی میبیند تا یک متحد دموکراتیک کلیدی.»
این اندیشکده به اختلافات در داخل آمریکا درباره رویکردهای ترامپ پرداخت نوشت: «اما حتی در داخل دولت ترامپ، چه برسد به حزب جمهوریخواه، توافق کمی با چنین دیدگاههایی وجود دارد و پکن به خوبی میداند که هر تعهدی که توسط یک رئیسجمهور ایالات متحده داده شود، میتواند توسط رئیسجمهور بعدی دوباره تفسیر یا لغو شود. یک شکایت همیشگی چینیها این است که واشنگتن شرایط سیاست "چین واحد" خود را تغییر داده است، علیرغم سه بیانیه مشترک و سایر اطمینانهای ایالات متحده که در گذشته ارائه شده است.»
بروکینگز ادامه داده، «مهمتر از آن، همین موضوع را میتوان در مورد چین نیز گفت. علیرغم نظام اقتدارگرای آن و این واقعیت که شی جین پینگ محدودیت دورهای ندارد، پکن بارها و بارها نشان داده است که در صورت لزوم، وعدههای خود را زیر پا میگذارد. تعهد سال ۲۰۱۵ شی در کاخ سفید مبنی بر عدم نظامیسازی جزایر دریای چین جنوبی، تنها یک نمونه بارز است.»
در ادامه، اندیشکده بروکینگز به لزوم اتخاذ رویکرد واقعبینانه در روابط دوجانبه آمریکا و چین پرداخته و مینویسد: «پاسخ این نیست که اعلام کنیم تعامل دوجانبه بیفایده است؛ بلکه هر رویکردی باید مبتنی بر واقعگرایی باشد، نه خیالپردازی. به جای دنبال کردن یک توافق بزرگ و دستنیافتنی، ایالات متحده و چین باید یک رویکرد عملگرایانهتر و منظمتر را اتخاذ کنند.»
این تحلیل توصیه کرده که این روند با تعیین انتظارات کلی توسط ترامپ و شی جین پینگ آغاز شود یعنی تشریح آنچه هر طرف به دنبال آن است، مانند یک رابطه اقتصادی پایدار و منصفانه با تضمینهای متقابل برای امنیت ملی؛ و آنچه طرفین نمیخواهند مانند جنگ و جدایی کامل.
با این حال، بروکینگز تاکید کرده که «از آنجا، کار سخت آغاز میشود: مذاکره بر سر توافقهای هدفمند و موضوعی خاص در مورد تجارت کنترل تسلیحات و مدیریت بحران.» و افزوده است: «به همان اندازه مهم، ایجاد مکانیزمهای اجرایی معتبر برای رسیدگی به تخلفات و تضمین پاسخگویی است. واشنگتن باید برای مقابله با تخلفات، مجازات رفتار بد و استقرار راهبردی مشوقها برای تشویق به رعایت قوانین آماده باشد.».
اما به نظر میرسد مهمترین بخشهای تحلیل در واپسین خطوط آن خود را به نمایش گذاشتهاند؛ «برای اینکه واشنگتن رابطه ایالات متحده و چین را به نفع خود شکل دهد، "باید از موضع قدرت" با پکن تعامل کند. این به معنای سرمایهگذاری در انعطافپذیری اقتصادی، تواناییهای نظامی، رهبری فناوری و اتحادهای جهانی خود است. در عین حال، ایالات متحده باید روابط اقتصادی و دیپلماتیک سنجیده با چین را حفظ کند – نه به عنوان یک امتیاز، بلکه به نفع خود. بدون چنین تعاملی، توانایی آمریکا برای تأثیرگذاری بر پکن کاهش مییابد و رویارویی نظامی تنها اهرم باقی میماند، پیامدی که هم خطرناک و هم غیرواقعی است.»
بروکینگز نوشتار خود را چنین پایان داده که «این رویکرد جدید نیست؛ این همان روشی است که روابط ایالات متحده و چین برای دههها با آن مدیریت شده است. هرگز آسان نیست و اغلب هم رضایتبخش نیست. اما در نهایت، نتایج بهتری نسبت به هر یک از دو افراط به دست میدهد: مماشات سادهلوحانه یا خصومت و عدم تعامل آشکار.»