به گزارش مجله خبری نگار، در زندگی زناشویی، عوامل متعددی میتوانند بر سطح رضایت و نارضایتی زوجین تأثیرگذار باشند. از جنبههای اجتماعی و اقتصادی گرفته تا روانشناختی، هر یک نقش ویژهای در تعاملات و ارتباطات خانوادگی ایفا میکند.
علل رضایت و نارضایتی زناشویی را میتوان از جنبههای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و یا روان شناختی مورد بحث و بررسی قرار داد که پرداختن به همه آنها در این نوشتار امکان پذیر نیست؛ لذا در این جا سعی میگردد این عوامل از جنبه روان شناختی مورد بحث و بررسی قرار گیرند؛ گرچه باید توجه داشت که این جنبهها را نمیتوان واقعاً از یکدیگر جدا ساخت این جنبهها در یک تعامل پیچیده با یکدیگر قرار دارند.
جنبه روان شناختی نارضایتی زناشویی نیز بحث وسیع و پیچیدهای است که برای سهولت بیان مطلب سعی میشود این موضوع از دو جنبه ارتباطی و شناختی مورد بحث قرار گیرند.
طبق یافتههای روان شناسی حدود ۷۵% از اوقات روز ما صرف ارتباطات انسانی میشود و بر همین مبنا کیفیت زندگی هر شخص بستگی به کیفیت ارتباطات او با دیگران دارد.
ارتباط عامل گسترش روابط صمیمی است. در سطح کاربردی ارتباط به زوجها اجازه میدهد که مشکلاتشان را مورد بحث قرار داده و حل کنند و موضوعات مهم زندگیشان را مورد بحث و بررسی قرار دهند.
برای مثال همسرانی که نمیتوانند در قالب ارتباط صمیمی احساساتشان را برای یکدیگر بروز دهند احتمالاً در جنبههای مختلف زندگی زناشویی دچار مشکل میگردند و یا زوجهایی که قادر نباشند عدم توافق را به توافق تبدیل کنند اغلب گرفتار چرخهای از گرفتاریهای تمام نشدنی میشوند که برای سالها تکرار میشود.
از جمله مشکلات ارتباطی رایج بین زوجها میتوان به عوامل زیر اشاره کرد:
۱ـ حق به جانب بودن: وقتی که یک زوج یا هر دو معتقد باشند؛ حق با آن هاست و از دیدگاه خود حق را به خود بدهند این موضوع در ایجاد ارتباط مشکل ایجاد میکند.
۲ـ تعصب در شنیدن: برخی از زن و شوهرها آنچه را میخواهند بگویند بازگو میکنند و هیچ توجهی به آنچه گفته میشود ندارند فقط منتظر میمانند تا صحبت دیگری تمام شود، بلافاصله شروع به صحبت میکند و این موضوع در ارتباط زوجها مشکل ایجاد میکند.
۳ـ تکرار شکایت: این روش به زوجهایی مربوط میشود که به تکرار یک شکایت ادامه میدهند بدون این که نسبت به حرفهای همسر خود توجه داشته باشند، در نتیجه گفتوگو به جایی نمیرسد و ارتباط بین زوجها به هم میخورد.
۴ـ شکایت متقاطع: این روش نیز به زوجهایی مربوط میشود که با شکایت خود به شکایت طرف مقابل پاسخ میدهند، مثال: «زن»ای کاش برای سینما اینقدر ولخرجی نمیکردی، شوهر: خوبای کاش تو هم هر هفته دوستانت را دعوت نمیکردی. شکایت متقاطع یک واکنش تدافعی به شکایت طرف مقابل میباشد نه تلاش برای حل مشکل.
۵ـ پیامهای متضاد: این شکل ارتباط وقتی است که پیامهای کلامی و غیر کلامی دارای دو معنی متضاد باشند. به عنوان مثال مرد در حالی که مشغول تماشای تلویزیون است، زنش را تشویق میکند به صحبت خود ادامه دهد. به عبارتی رفتار غیر کلامی فرد، (تماشای تلویزیون) رفتار کلامی (درخواست صحبت) او را نقص میکند.
۶ـ زخم زبان: زخم زبان یک پیام متضاد میباشد که در بردارنده بیانی مثبت همواره با یک انتقاد در خاتمه آن است، به عنوان مثال: «مطمئن هستم که تو میخواهی وقت زیادی را در حال حاضر با من صرف کنی، اما در طول پنج سال گذشته این کار را نکردیم».
۷ـ استفاده از پیامهای مبتنی بر «شما» به جای پیامهای مبتنی بر «من»: یکی دیگر از مشکلات ارتباطی رایج بین زوجین استفاده مکرر از پیامهای مبتنی بر «شما» است در پیام مبتنی بر «شما» یکی از زوجین طرف دیگر را هدف اتهام قرار میکند لذا موجب حالت تدافعی و تهاجمی در همسر خود میشود، اما در پیام مبتنی بر «من» فرد فقط احساس یا فکر خود را بدون متهم ساختن دیگری مطرح میسازد یک پیام مبتنی بر «من» مانند «من وقتی میبینم ظرفهای کثیف روی هم انباشته شدهاند ناراحت میشوم.»
احتمالاً خیلی بهتر از این پیام مبتنی بر «شما» است که گفته شود «شما آدم بی عرضه و بی توجهی هستید» همانطور که قبلاً اشاره کردیم موارد فوق از رایجترین مشکلات ارتباطی بین زوجین هستند» که متأسفانه اکثر زوجها با گرفتار شدن در دام این شیوههای ارتباطی موجب میشوند اطلاعات کمی بین آنها رد و بدل شود و بنابر این احتمال سوء تفاهم افزایش پیدا میکند و باعث اختلال در روابط زناشویی میگردد.
یک نکته مهم در ارتباط این است که زوجها باید بدانند که ارتباط مجموعهای است از مهارتهایی که میتوانند یاد گرفته شوند.
به عنوان مثال یک مهارت ارتباطی مثبت که میتواند به بهبود ارتباط زناشویی کمک کند مهارت «دیدگاه گیری» یا درک دیدگاه دیگران است. این مهارت به معنای ساده از ما میخواهد که نقطه نظرات و افکار دیگران را درک کنیم و هوشمندانه خود را به جای دیگران قرار دهیم. اکثر زوجهایی که به مشاوره مراجعه میکنند معتقدند که آنها هر کاری را که برای خوشبختی همسر و خانواده خود لازم بوده انجام دادهاند و تمام اعمال و فعالیتهای خود را در جهت خوشبختی و رضایت همسر و خانواده خود میدانند و این در حالی است که طرف مقابل درست عکس این مطلب را معتقد است.
چرا چنین اتفاقی میافتد؟ پاسخ این است که چنین همسرانی قادر به درک دیدگاه همدیگر نیستند. آنها همچون کودکان خردسال فقط قادرند از دیدگاه خود مسائل را ببینند و به همین دلیل هیچ وقت قادر به درک یکدیگر نمیباشند. تحقیقات نشان میدهد که در ازدواجهای ناموفق اغلب یکی از زوجین از درک دیدگه دیگران عاجز است.
از بین الگوهایی که مورد تعیین نحوه اثرگذاری شناختهای زوجین بر روابط زناشویی مطرح شدهاند ۲ نوع اختلال بیش از همه حائز اهمیت است.
سوء تعبیر یک عامل شناختی است که میتواند منجر به نارضایتی زناشویی گردد و زمانی ایجاد میشود که زن و یا شوهر تصور مخدوشی از همسرش در ذهن دارد. این تصویر مخدوش به سهم خود شرایطی را فراهم میسازد که زن یا شوهر رفتار و گفتار همسرش را بد تعبیر کرده و انگیزههای نامناسبی را به آن نسبت میدهد.
«پیش داوری» یکی دیگر از پدیدههای شناختی است که میتواند موجب بروز مشکلاتی در روابط زناشویی گردد مثلاً در ذهن خوانی که نوعی پیش داوری است یکی از زوجین پیوسته بر اساس درک شخصی نسبت به طرف متقابل واکنش نشان میدهد. در همین ارتباط یکی از اشتباهات رایج زن و مرد این است که خیال میکنند که همسرشان باید علم غیب داشته باشد. «زنم باید بداند که من از خودخواهی خوشم نمیآید» یا «شوهرم باید بداند که من از او توقع دارم به دیدار پدر و مادرم برود».
انتظارات بی جای زن و شوهر از یکدیگر از عوامل مهم ایجاد اختلال در روابط زناشویی است.
یکی از دلایل ایجاد انتظارات بی جا عدم شناخت زوجین از ویژگیهای شخصیتی، امکانات و تواناییهای یکدیگر است؛ لذا زن و شوهر با انتظارات بی جا و غیر منطقی وارد زندگی زناشویی میگردند و این بزودی منجر به بروز مشکلاتی در رابطه بین آنها میگردد.
تفکرات و باورهای غیر منطقی زوجین از عوامل بسیار مهم بروز نارضایتی زناشویی میباشد.
از عمدهترین تفکرات غیر منطقی که میتواند منجر به اختلال در زناشویی همسران گردد میتوان به تفکر «حکم کنندگی»، «نیازمندی» و «ناشکیبایی» اشاره نمود.
تفکر «حکم کنندگی» وقتی است که افراد در روابط خود با دیگران بر «بایدها» و «الزاما» تاکید بیش از اندازه دارند این نوع تفکر در عبارت «باید» یا «بایستی» که زن و شوهر در روابط خود به طور کلی و با همسر به طور اخص به کار میبرند نشان داده میشود مانند «همسر من باید نسبت به خواستههای من حساس باشد یا من باید رفتار همسرم را تحت کنترل داشته باشم.»
هرگاه زوجین چنین حکمهایی درباره خود یا دیگری داشته باشند به احتمال زیاد در روابط خود مضطرب و افسرده میشوند؛ و خود را در راه رسیدن به اهدافی مثل موفقیت کامل یا تسلط بر دیگران ناتوان میبینند و این مساله باعث بروز اختلال در روابط زناشویی میگردد.
مردم اغلب به خود تلقین میکنند که برای داشتن زندگی شاد و احساسات خوب لازم است که امور و رویدادها بر وفق مراد آنها باشد تفکر غیر منطقی «نیازمندی» در زن و شوهرهایی مشاهده میگردد که فکر میکنند برای خوشبختی لازم است که همیشه از دیگران به ویژه همسر خود احترام کاملی دریافت کنند و اگر این احترام کامل دریافت نشود موجب افسردگی و گوشه گیری آنها خواهد شد.
به عنوان مثال زنی ممکن است خطاب به همسر خود بگوید: «من وقتی احساس رضایت و شادمانی میکنم که تو کاملاً به من احترام بگذاری» آنچه این افراد نمیتوانند در نظر بگیرند این است که پس از شکست در یافتن چنین رابطهای، احساس بی ارزشی میکنند، زیرا آنها مورد توجه کامل واقع شدن را با ارزشمندی برابر میدانند.
مردم اغلب به خود تلقین میکنند که قادر به تحمل مشکلات زندگی نیستند این طرز تفکر معمولاً در قالب جملاتی مانند «غیر قابل تحمل است» آشکار میشود.
به عنوان مثال زن ممکن است بگوید: «این مساله آن قدر ناراحت کننده» است که من به هیچ وجه نمیتوانم آن را تحمل کنم یا «تحمل این مساله در توان من نیست» زوجهایی که تحمل کمی در مقابل ناکامی دارند اغلب فکر میکنند برای همیشه قربانی شدهاند جملاتی مانند «همسرم باعث تلخی زندگی من گردیده است.» زوجها با این طرز تفکر که رابطه باید آرام و به دور از هر مشکلی باشد یا «او نمیگذارد من خواسته هایم را دنبال کنم» بیانگر این تحمل کم در زوجین میباشد. احساس کاذب ناشکیبایی در خود به وجود میآورند و به مشکلات در رابطه دامن میزنند.